eitaa logo
مصباح‌الهدی‌چراغ‌جبهه‌ی‌مقاومت1🚩🏴
2.1هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
11.1هزار ویدیو
99 فایل
مکتوب علی یمین عرش الله ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة⚘️ لینک کانال @MesbaholHuda1 ارتباط با ادمین👇 @Yaalimadad50 ادمین تبلیغات 👇 @Mesbah_mhdaviat
مشاهده در ایتا
دانلود
🍎بر روی رضا شمس امامت صلوات 🍎بر شافع ما روز قیامت صلوات 🍎در شام ولادتش که شادند همه 🍎بفرست بر این روح کرامت صلوات صلوات 🌹ولادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، آقا امام رضا (ع) مبارک باد🌹 🌸🌱🌹🌱🌸 https://yun.ir/i1drn4 https://yun.ir/n6d7g3 ┄┄┅┅❅🔺❅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐بارگاهی که به شهر مشهد بپاست 🌹هم برای من مدینه هم کربلاست 🌷خاک پاکش را غرق بوسه می‌کنم 🌼چون که جای پای اربابم رضاست 🌹میلاد امام رضا (ع) مبارک 🌿💐🌷🌼🌹🌿 https://yun.ir/i1drn4 https://yun.ir/n6d7g3 ┄┄┅┅❅🔺❅┅┅┅
🔺مهمترین اخبار خوب و امیدوار کننده‌ی ۲۴ساعت گذشته=۱۴۰۲/۰۳/۰۸ 🖼تصویر : غار سراب 📣انتشار به هر شکلی=جایز
دوباره_روزی_اختیار......mp3
4.92M
🎵 میشه ضامنم بشی 🎙غلامرضا صنعتگر حضرت ثامن الحجج برشما و خانواده ی محترمتان مبارک باد💐
003 Imam e Mehraboon.mp3
7.68M
💚 آی جونوم وای عمروم بی تابوم بَرِی دیدارت سر می ذاروم می افتوم به پای زوارت 🎤 #⃣ #⃣ #⃣ 🏳
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت پنجاه و نهم: می خواستم حرفی بزنم که کریستا باز به سمتم حمله کرد ، انگار این موجود وحشی اون کریستایی که صبح دیده بودم نبود. دست هاش را مثل چنگال یک عقاب گرفته بود و مدام به من چنگ می انداخت و میگفت: دیگه از این غلطا نکن، نکن، نکن.. خودم را کشان کشان به طرف میز و صندلی ها کشاندم و در پناه یکی از صندلی ها نشستم، دست هام را روی سرم قرار دادم و گفتم: باشه...نماز نمی خونم ، از این اتاق برو‌بیرون... کریستا با شنیدن این حرف خرناس دیگه ای کشید و عقب عقب بیرون رفت. دست به صندلی گرفتم و از جا بلند شدم، سوزشی شدید در ساق پای راستم پیچید، لنگ‌لنگان به طرف در رفتم و در اتاق را بستم. پشتم را به در کردم و همانطور اشک میریختم اطراف را نگاهی انداختم و تازه متوجه شدم که زهرا هم بیدار است و با نگاه معصوم و کودکانه اش به من خیره شده.. با پشت دست اشک هام را پاک کردم و در حالیکه لبخندی ساختگی روی لبم نشانده بودم به سمت زهرا رفتم. روی تخت نشستم و زهرا را در آغوش گرفتم و‌گفتم: می خواستم نماز بخونم ، اما کریستا نگذاشت. زهرا بدون هیچ‌حرفی در آغوشم آرام گرفت و دوباره به خواب رفت، انگار مدتی که اسیر بوده خواب درستی نداشته و اینک آغوش منه بی پناه، پناه این دخترک بی گناه شده.. زهرا خواب رفت ، او را روی تخت گذاشتم و به سمت تخت خودم رفتم، در فضای نیمه تاریک اتاق ، دست بردم و قلب کوچک طلایی را که الی بهم داده بود ، از زیر تشک تخت بیرون آوردم و‌داخل مشتم گرفتم و مشتم را روی قلبم گذاشتم. بالاخره روزی دیگر شروع شد، رغبت نداشتم بیرون برم، اما باید میرفتم، باید راه فراری پیدا میکردم، هرچند که واقعا امیدی به فرار نداشتم. باید بیرون اتاق میرفتم تا خوراکی برای زهرا ردیف کنم، خوب میدانستم اگر کل روز را از اتاق بیرون نریم، کریستا سراغی از ما نمیگیرید، حداقل برای آوردن خوردنی و.. اصلا به فکر ما نیست. زهرا را بردم دسشویی و آبی به سر و روش زدم و آوردمش داخل اتاق و گفتم: عزیزم ، همین جا باش تا من برم از آشپزخونه یه چیزی برای خوردن برات بیارم. زهرا دستم را چسپید و گفت: منم میام.. اما من چون میترسیدم شاید اون بیرون ، با صحنهٔ خوبی مواجه نشم، اجازه ندادم زهرا بیاد و از طرفی میخواستم ، حواسم جمع اطرافم باشه تا شاید بتونم سر از چیزهایی در بیارم و اگر زهرا میومد بیرون ،میبایست حواسم پی اون باشه. زهرا هم قبول کرد. قبل از بیرون رفتن، از داخل چمدانم ، عروسک کوچکی که یادگار چندسال پیش و هدیه مادرم به من بود و من خیلی دوستش داشتم و برای یادگاری همراهم اورده بودمش. عروسکی بافتنی که مامان خودش بافته بود، با موهای سیاه و صورتی سفید و لباس صورتی که همیشه به من لبخند میزد و من اسمش را دریا گذاشته بودم ، چون چشمهای دکمه ای آبی رنگش منو یاد دریا می انداخت. دریا را به زهرا دادم و گفتم: بگیر عزیزم، این اسمش دریاست ، مال تو باشه اما الان که مال تو هست هر چی دوست داری صداش کن.. زهرا لبخند صداداری زد و با خوشحالی عروسک را از من گرفت. این اولین بار بود میدیدم این دخترک میخنده، انگار با خنده اش تمام دنیا را به من دادند. بوسه ای از گونهٔ زهرا گرفتم و از جا بلند شدم و از اتاق بیرون آمدم. ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220523-WA0018.mp3
3.17M
حزب شانزدهم (۱ الی ۲۳ نساء) 👤 با صدای استاد پرهیزگار ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
شانزدهم پیامهای آیه فوق ⇧⇩: 1- سفيه، از تصرّف در مال خود ممنوع است. 2- مالى كه سبب برپا ماندن جامعه است، نبايد در اختيار سفيه باشد. 3- حاكم شدن سفيه حتّى بر اموال خود، ضربه‌ى اقتصادى به جامعه است و جامعه نست به اموال شخصى افراد حقّ دارد. 4- در برخوردها، بايد به مصالح اقتصادى جامعه و رشد فكرى افراد توجّه كرد، نه عواطف و ترحّم‌هاى گذرا. 5- مال و ثروت، قوام زندگى و اهرم نظام است. 6- سرمايه نبايد راكد بماند. بايد اموال يتيمان و سفيهان هم، در مدار توليد و سوددهى قرار گيرد و از درآمدش زندگى آنان بچرخد، نه از اصل مال. 7- به ابعاد روحى و شخصيّت محرومان بايد توجّه كرد. 8- ممنوع كردن افراد از تصرّف در اموالشان، واكنش دارد. چاره‌ى آن برخورد و سخن نيكوست. ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ┄┅─✵💖✵─┅┄
💚 صبح محشر هركسی دنبال یاری میدود یارِ ما باشد شاهِ خراسان، بهتر است حرف ما اين است که آن آهوی نیشابور گفت گاه مدیونَت شدن، از دادنِ جان، بهتر است ══💝══════ ✾ ✾ ✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خدا درگل، خدا، درآب و رنگ ست 🌸خدا نقاش اين دشت قشنگست... 🌸خدا يعني درختان حرف دارند، 🌸شقايق ها، دروني ژرف دارند... 🌸خدا درهر نظر آينه ماست 🌸همين حالا، خدا، درسينه ماست 🌸خدا شبنم خدا باد و خدا گل 🌸خدا زيباترين باغ تکامل... 🌸گهي،گل ميکند مارا خبردار، 🌸گهي،مرغي بما ميگويداسرار... 🌸خدا را ميتوان از نورفهميد 🌸خدا را درپرستش ميتوان ديد.. لحظه لحظه هاتون پر از حضور خدا🌸
💗یا امام‌ رضا‌‌ ع 🎊قطره ای نیست که 💗با لطف تو دریا نشود، 🎊سائلی نیست که 💗از عشق تو شیدا نشود 🎊🎉 میلاد امام رضا علیه السلام مبارک باد🎊💐
از عرش سرمدے آوردند آیینہ ے حُسن سرمدے آوردند با آمدن از باغ بهشٺ یڪ دستہ گلِ محمدے آوردند (ع)✨🌺 🌺 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پسر نوجوان به خادم تفتیش حرم گفت: هیچی ندارم خادم گفت شرافت و مردانگی داری