رمان آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت چهل و سوم:
یک هفته از مستقر شدنمان در استانبول میگذشت، یک هفته ای که در خفا گذشت و ما حق بیرون رفتن از خانه را نداشتیم، انگار ما اسیری در بند بودیم ، اسیری که از ماهیت زندان بانشان چیزی نمی دانستند، فقط نام جولیا برای هر چهار نفرمان آشنا بود.
درست سه روز از آمدن ما گذشته بود که سه دختر وچند پسر به ما اضافه شد.
پسرها را به خوابگاه پسران که ساختمانی کوچک تر بود و روی حیاط روبه روی ساختمان ما میشد بردند ، مثل اینکه اینها از ما مسلمان تر بودند و قانون های اسلامی را سخت تر از ما رعایت می کردند.
در برخوردی که با دخترها داشتیم، متوجه شدیم که آنها اصلا ایرانی نیستند، من از لهجه های عربی چیزی سر درنمی آوردم، اما الی که واقعا باهوش بود، با اطمینان میگفت که اینها از دختران فلسطینی هستند،حالا چرا به اینجا منتقل شدند؟ نمی دانیم..
امروز بعد از یک هفته بی خبری، به ما اطلاع دادند که ساعت ۱۲ شب، با هواپیمایی که واقعا نمی دانیم از کجا پرواز میکرد و چه نوع هواپیمایی بود به سمت مقصد اصلی یعنی انگلیس پرواز می کردیم.
حالا دیگه اون کورسو نور امیدی هم که به بازگشت به وطن داشتم ،خاموش شده بود.
من هنوز به مقصد نرسیده، پشیمان شده بودم و یک حسی درونم به من تلنگر میزد که این راه، تو را به قهقرا می کشد، اما نه راه پس داشتم و نه راه پیش...
سحر غوطه ور در افکارش بود که درب حمام باز شد و الی درحالیکه با حوله ای صورتی رنگ موهایش را بالای سرش نگه داشته بود گفت: آخی...چسپید...و بعد چشمکی به سحر زد و گفت: تو هم برو یه دوش بگیر،معلوم نیست اونجایی که میریم ،همچی ساختمان مجلل و حمام خوشگلی در اختیارمون قرار بدن...برو حالش را ببر..
سحر تکانی به خود داد وگفت: اصلا حالش را ندارم یه حسی دارم که...
الی همانطور که سرش را تکان میداد گفت: قراره نیست از احساساتت بگی، پاشو دو سه ساعت دیگه پرواز داریم...پاشو تمام افکار منفی را از خودت دور کن...ببینم چمدانت را بستی؟
سحر اوفی کرد و همانطور که روی تخت مینشست گفت: مگه اصلا چمدونم را باز کرده بودم که ببندم؟!
دو تا تیکه لباس بود که گذاشتم داخلش..
گوشی و ساعتم هم که ندادن...
یعنی واقعا دیگه هیچ وقت به ما موبایلامون نمیدن؟؟
آخه مگه اسیرشونیم؟!
الی به طرف آینهٔ قدی که کنار در ورودی داخل دیوار تعبیه شده بود رفت و همانطور که خودش را توی آینه برانداز میکرد گفت: برو دوش بگیر، به این چیزا هم فکر نکن...باید به آینده امیدوار بود..
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#تلنگر
💢اگر امروز
مواظب لقمه غذایت نباشی!
فردا مجبوری مواظب
- حجاب دخترت
- غیرت پسرت
- حیای همسرت
و ...
باشی
زیرا لُقمه حرام
شروع کننده همه مصیبت هاست.....!!!!
💠
📺 برنامه زنده #جهانآرا
👈🏼 موضوع: بررسی راهکارهای افزایش تولید و مهار تورم
📌با حضور:سید ياسر جبرائیلی، عضو هیات علمی دانشگاه
مهدی طغیانی، سخنگوی کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی
✅ دوشنبه 18 اردیبهشت 22:00
تکرار فردا 14:30
https://eitaa.com/joinchat/4197974043Cc847276a8b
3.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 امروز سالروز شهادت #شهدای_خانطومان هست ...
🔷 نام خانطومان را شنیده اید؟ ۱۶ اردیبهشت سالروز شهادت ۱۳ تن از پرستوهای استان مازندران در کربلای خانطومان سوریه است.
♦️کلیپ دو دقیقه ای از مکالمه بیسیم شهید حسین مشتاقی از شهرستان نکا و شهید سیدرضا طاهر از روستای هریکنده بابل
🔸شهید آوینی: «دیدم كه جنگ بر پا شده بود تا از این خاک دروازهای به كربلا باز شود و مردترین مردان در حسرت قافله عشق نمانند... و چنین شد.»
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات❣
#مرکزهدایتفضایمجازیبصیر
https://eitaa.com/joinchat/4197974043Cc847276a8b
ای بهار آرزو-هوشمند عقیلی4_5974541830790840397.mp3
زمان:
حجم:
3.87M
🎵 #آهنگ ای بهار آرزو
🎙هوشمند عقیلی
♫♫ تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو ! بر سرم سایه فکن
چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبهء ویران من
تا بهار زندگی، آمد بیا آرام جان
تا نسیم از سوی گل، آمد بیا دامن کشان
چون سپندم بر سر آتشنشان بنشین دمی
چون سرشکم در کنار بنشین، نشان سوز نهان
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو! بر سرم سایه فکن
چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبهء ویران من
بازآ ببین در حیرتم، بشکن سکوت خلوتم
چون لاله صحرا ببین، در چهره داغ حسرتم
ای روی تو آئینهام، عشقت غم دیرینهام
بازآ چو گل در این بهار، سر را بنه برسینه ام...
@MesbaholHuda
مرد نقرهای_محمد اصفهانیمرد نقرهای_محمد اصفهانی.mp3
زمان:
حجم:
4.74M
🎵#آهنگ مرد نقره ای
🎙محمد اصفهانی
@MesbaholHuda
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ
خدایا به حق این آیه مبارکه
هر عزیزی تو دلش هر
حاجتی دارد روا بفرما
شب زیباتون متبرک به
گرمی نگاه خدا
الــهی
دلخوشیهاتون افزون
جمع خانوادهتون پراز دلگرمی
شبتون بخیرو پراز آرامش الهی
#امامرضایدلم
قلبم
🕊 شبیه یک کبوتر،
در گوشه گوشه ی حَرمتان
خانه کرده است
و دلم
زود به زود، برای
دیدنِ حرمتان، تنگ میشود
آقای مهربان خودم
خیلی دوستتان دارم و
دوست دارم که شما ..................
امضا :
❤ عاشق همیشگیتان
به راستی جز برای خدا زیستن و
جز برای خدا مردن
خسران بزرگیست...💔
#شهید_آرمان_علی_وردی
@MesbaholHuda
2.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹یک هدیه ۲۵ ثانیه ای بسیار ارزشمند از طرف سید مرتضی آوینی برای همه ما
🔹هدیه ای که پس از دیدن و شنیدنش، خود آرامشی غیرقابل وصف را به ما هدیه می دهد! با هم ببینیم.
@MesbaholHuda
13.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوحه_ترکی
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
#هدیه ویژه خادمین کانال به شما💐
@MesbaholHuda