🔰ماجرای این عکس چیست؟
زمستان سال شصت وشش عملیاتی به نام بیت المقدس دو در منطقه غرب کشور(کردستان) صورت می گیرد.
در ساعات ابتدایی بامداد اول بهمن طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی ماووت عراق و در جنگ روبرو توسط تیر بار عراقی در تاریکی شب این دو شهید بزرگوار به شهادت میرسند
همرزمان این شهدا این عزیزان رو زیر برف پنهان میکنند وبه عقب برمیگردند اما آقا عطا و چند نفر دیگه میمونند تا حتما دوستانشونو برگردونن.
روزها به خاطر داشتن دید توسط دشمن حرکتی نداشتن و در تاریکی شب و در اون برف وسرما و کوهستان، شهدا رو روی دوششون حمل میکردن.
سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو تحویل بدن. که اونجا این عکس و چندتا عکس دیگه بیادگار می مونه
سمت راست:
شهید حجت مقدم🌷
وسط: آقا عطا
سمت چپ:
شهید مالک اوزم چلویی🌷
شهادت: ۱۳۶۶/۱۱/۱
عملیات بیت المقدس۲
⚪️ دوران جنگ تحمیلی
هدیه بروح تمامی شهدای کربلای ۵ و بیت المقدس۲ صلوات
دوران #جنگ_تحمیلی
#خاکریز_خاطرات
🔴 ترس افسر عراقی از یک بمب خطرناک ‼️
در عملیاتِ #بیتالمقدس
در منطقه ما کمپی برای اسکان و نگهداری اسرا زده بودند.
اسیر عراقی را در آنجا دیدم که قد نسبتاً بلندی داشت
و لباسش نشان میداد، باید از فرماندهان باشد.
متوجه شدیم فرمانده تیپ ۴۸ پیاده از لشکر۱۱ عراق است.
از او پرسیدیم: "چطور شد شما در درگیری با ایرانی ها، شکست خوردید؟"
یکی از بسیجیها را نشانم داد و گفت:
«این !! این از یک بمب خطرناکتره!!
این بشر اصلاً از هیچ چیز نمیتره !!
🎤 راوی: جناب سرهنگ امجدی (از فرماندهان ارتش ج.ا.ا )
دوران #جنگ_تحمیلی
ا🔹💠🔹🔹💠🔹💠🔹🔹
#اسیر_عراقی_رو_به_قبله_برای_ما_دعا_كرد!!
🌷در گردان ۱۸۲ تیپ ۸۴ خرم آباد، مسئول حمل غذا از آشپزخانه به خط مقدم بودم. حدود ساعت ۱۰ شب نیروهای مستقر در خط ضمن تماس با فرماندهی گروهان، خبر دادند «نیروهای دشمن نزدیک هستند، احتمالاً قصد نفوذ دارند.» آماده باش اعلام شد و نیروها با مواظبت بیشتر، منتظر اتفاق یا خبری بودند.
🌷با روشن شدن هوا خبر رسید که دو نفر از نیروهای ارتش عراق زیرپیراهنِ شان را به علامت تسلیم نشان داده و داوطلبانه خود را تسلیم نیروهای ایرانی کردهاند. افسر گروهان پس از بازجویی از اسرا به من گفت: «این دو نفر را به قرارگاه گردان تحویل دهید.» با توجه به اینکه از دست رژیم بعثی صدام خلاصی یافته و از سوی نیروهای ایرانی پذیرایی شدند، خیلی خوشحال بودند!
🌷مرتب عکس فرزندان و خانوادهاشان را به ما نشان میدادند. برایشان تعجبآور بود که کسی با آنها کاری ندارد! در گوش آنها خوانده بودند که ایرانیها اسرای عراقی را شکنجه میکنند! اما ملاحظه کردند نه تنها از اذیت و آزار خبری نیست، بلکه به آنها محبت هم میشود.
🌷هنگام تحویل آنها به قرارگاه، ساعتهایشان را به ما تقدیم کردند اما نپذیرفتیم. از آنها اصرار از ما انکار، رفتار مهربانانه سربازان ایرانی برای آنها خیلی عجیب بود. موقع خداحافظی یکی از اسرا سرش را روی شانهام گذاشت و به شدت میگریست، به عربی چیزهایی میگفت. به دوستم گفتم: ترجمه کن ببینم چه میگوید؟
🌷....دوستم گفت: او میگوید این همه عاطفه و مهربانی را از کجا یاد گرفتهاید؟ گفتم: از فرماندهان به ویژه از امام خمینی. اسیر عراقی رو به قبله ایستاد و برای ما دعا کرد. در پایان گفت: نمیدانستم ایرانیها اینقدر استعداد دارند. با چشمانی اشکآلود با ما خداحافظی کرد.
راوى: رزمنده دلاور ابوالقاسم اخلاقی از استان یزد
📚 كتاب "نَمى از ایثار"
☝️☝️☝️
✅مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس