احتمالا قبلاً ها خوش‌خوراک بوده. قبلاً ها، برای کاسه‌‌ای آش، ساعت ها در صف نمی‌ایستادند. قبلاً ها، مادرش هر چهارشنبه برایش سیب‌زمینی سرخ می‌کرد. کل چهارشنبه را به شوق ناهار مورد‌علاقه‌اش سپری می‌کرد. می‌دانست وقتی از مدرسه به خانه برسد، بوی روغن همه‌جا را گرفته‌است. و او چقدر این بو را دوست داشت. حالا ماه‌هاست که جز بوی خاکستر، بویی به مشامش نخورده. دلش لک زده برای یک دانه سیب‌زمینی سرخ‌کرده. دوست دارد فقط یک بار دیگر کوله‌اش را زمین بیندازد و توی آشپزخانه بیاید. مادر مجبورش کند که دست‌هایش را بشورد و بعد سیب‌زمینی بخورد. و ای کاش... ای کاش بیش از همه، دلش برای همین سیب‌زمینی تنگ شده بود؛ نه برای مادر.

دارد ایـن نوکـر تو مـی‌رود از دسـت حسـین ، کربلا چـارۀ درد است بیا کاری کـن .

ای عمو جان =)🫀 +پ.ن: ولی #حاج‌منصور یچی دیگه اس🙌🏻

داری روی خواسته ات پافشاری میکنیُ چی...؟ بهت‌شدیدپیشنهادمیکنم اینو ببینی=) #پیشنهاددانلود 🌱مشڪاٺ‌¹¹⁴

ولی خودایا خودت بهم یاد دادی... اونیکه طُ واسم مُقَدَّر میکنی خیلی قشنگتر از اونیه که من ازت میخوام=) #خدای‌من 🌱مشڪاٺ‌¹¹⁴

‌سر بھ بالش می برم تا ببینم رویا... ابرِ سیاه رفته آفتاب، نمایان میشود قلافِ‌ ذوالفقار را ؛ متبرک می‌کند بعدِ علی=))))))) "علیه‌السلام ♥️🫠 #امام_زمان مشڪاٺ‌¹¹⁴

سلامِ خدا به شهیدانی که علتِ شهادتشان گشنگی بود!💔

غبارِ کفشِ عزادارِ طُ شفا دارد=)))) عکسا؟..#کارخودمونه @Meshkat_114