🔅#پندانه
اینگونه جوانمردی و انصاف میچرخید
رسم بازاریان قدیم بر این بود که اول صبح وقتی دکان را بازمیکردند، کرسی کوچکی را بیرون مغازه میگذاشتند.
اولین مشتری که میآمد، به او جنس میفروخت و بلافاصله کرسی را داخل مغازه میآورد (یعنی دشت نمودم).
مشتری دوم که میآمد و جنسی میخواست، حتی اگر خودش آن جنس را داشت، نگاه به بیرون میکرد که ببیند کدام مغازه هنوز کرسیاش بیرون است و دشت نکرده.
آنوقت اشاره میکرد برو آن دکان (که کرسیاش بیرون است) جنس دارد و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد.
و بدینشکل هوای همدیگر را داشتند. اینگونه جوانمردی و انصاف میچرخید و میچرخید وسط زندگیها و سفرهها.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ فقط رو خودت تمرکز کن
🔸تنها پرندهای که جرئت میکنه عقاب رو نوک بزنه دورنگوی سیاهه.
🔹اون پشت عقاب میشینه و گردنش رو گاز میگیره.
🔸با این حال عقاب هیچ واکنشی نشون نمیده و با دورنگو نمیجنگه!
🔹اون وقت و انرژی خودش رو تلف نمیکنه، فقط بالهاش رو باز میکنه و شروع میکنه به بالاتر پروازکردن تو آسمون.
🔸هرچی پروازش بالاتر باشه نفسکشیدن برای دورنگو سختتره و سرانجام بهخاطر کمبود اکسیژن سقوط میکنه!
🔹زندگی عقاب رو سرلوحه زندگیتون قرار بدید.
🔸نیازی نیست به همه قضاوتا و نبردا واکنش نشون بدید؛ فقط کافیه رو خودتون و آیندهتون تمرکزتون کنید و پیشرفت کنید و ارتفاع بگیرید تا همچین مسائلی براتون ریز و بیاهمیت بشن.
🆔@Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ ذهنت را از افکار غلط رها کن
🔹ﺑﻮﻣﯿﺎﻥ آﻓﺮﯾﻘﺎ، ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎﯾﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ!
🔸ﻣﯿﻤﻮﻥﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻭ، ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ.
🔹ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺟﯿﻎ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻻﻭﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽﭘﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﻧﻤﯽﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎً ﺷﮑﺎﺭ ﺷﮑﺎﺭﭼﯿﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ!
🔸ﺍﻓﮑﺎﺭ و باورهای غلطی که بدون فکر قبولش کردهایم، ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺁنها ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﻢ، ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽﺷﻮیم.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅 #پندانه
✍️ از خدا عاقبتبهخیری و ایمان بخواه
🔹دو چیز را همیشه از خدا طلب کن:
1️⃣ زندگی توام با ایمان؛
2️⃣ عاقبت بخیری.
🔸چراکه بسیاری از افراد زندگی باآسایش دارند ولی از نعمت ایمان محرومند.
🔸و چهبسا افراد باایمانی که عاقبتبهخیر نمیشوند.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ بخشیدن دل بزرگ میخواد
🔸دو تا کارگر گرفته بودم واسه اثاثکشی. گفتن ۲۰۰ تومن، من هم چونه زدم شد ۱۵۰ تومن.
🔹بعد از پایان کار، توی اون هوای گرم سه تا ۵۰تومنی دادم بهشون.
🔸یکی از کارگرا ۵۰ تومن برداشت و ۱۰۰ تومن داد به اون یکی.
🔹گفتم:
مگه شریک نیستید؟
🔸گفت:
چرا، ولی اون عیالواره، احتیاجش از من بیشتره.
🔹من هم برای این طبع بلندش دوباره ۵۰ تومن بهش دادم.
🔸تشکر کرد و دوباره ۲۵ تومن داد به اون یکی و رفتن.
🔹داشتم فکر میکردم هیچوقت نتونستم اینقدر بزرگوار و بخشنده باشم. اونجا بود که یاد جمله زیبایی که روی پل عابر خونده بودم، افتادم:
💢بخشیدن دل بزرگ میخواد نه توان مالی.
🆔 @Meshkat_Bayan
#پندانه
✍️ امضای خدا پای تمام آرزوهاتون
🔹بعضی چکﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎی ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ نقد نمیﺷﻮﻧﺪ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪﺟﺎی ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭﻡ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ، ﻫﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ! ﺑﺎنک ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻣﻀﺎ ﺭﺍ میﺷﻨﺎﺳﺪ.
🔸ﺣﺎﻝ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺑﺮﺍی ﻣﻦﻭﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﻣﺜﻞ چک دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ! یک ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ یک ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺧﻮﺍﺳﺖ خدﺍﺳﺖ.
🔹ﺗﺎ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﻴﭻ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ.
🔸ﭘﺲ ﺍﮔﺮ کسی ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻛﺮﺩ و خواست تو را زمین بزند؛ ﻫﻴﭻ ﻧﺘﺮﺱ! ﭼﻮﻥ ﺍﻳﻦ چک ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻣﻀﺎی ﺩﻭﻡ ﻣﺎﻝ ﺧﺪﺍﺳﺖ.
🔹ﻳﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺗﺎ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﺍﻭ ﻳﺎ نمیﺧﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ، ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪﺳﻮﺩ ﺗﻮﺳﺖ.
◽اگر تیغ عالم بجنبد زجای
◽نبرّد رگی تا نخواهد خدای
🆔 @Meshkat_Bayan
#پندانه
✍️ فرزندم، هرگز دزدی نکن!
🔹مرد آهسته در گوش فرزند تازه به بلوغ رسیدهاش گفت:
پسرم، در دنیا فقط یک گناه هست و آن دزدیست، در زندگی هرگز دزدی نکن.
🔸پسر متعجب و مبهوت به پدر نگاه کرد بدین معنا که او هرگز دست کج نداشته.
🔹پدر به نگاه متعجب فرزند، لبخندی زد و ادامه داد:
در زندگی دروغ نگو، چراکه اگر گفتی، صداقت را دزدیدهای.
🔸خیانت نکن، که اگر کردی، عشق را دزدیدهای.
🔹خشونت نکن، که اگر کردی، محبت را دزدیدهای.
🔸ناحق نگو، که اگر گفتی، حق را دزدیدهای.
🔹بیحیایی نکن، که اگر کردی، شرافت را دزدیدهای.
💢 پس در زندگی فقط دزدی نکن.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍ باید بدانیم که از خدا چه میخواهیم
🔹از حکیم مرشدی پرسیدند:
چگونه بدانیم به مرتبه نهایت کمال و معرفت خدا رسیدهایم؟!
🔸حکیم گفت:
هرگاه که دانستی چه چیز از خدا بخواهی و چگونه آن چیز از خدا بخواهی.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ زندگی خود را درگیر انسانهای حقیر نکنید
🔹استاد ریاضی در وقت خارج از درس میگفت؛ اعداد کوچکتر از یک، خواص عجیبی دارند. شاید بتوان آنها را با انسانهای بخیل مقایسه کرد.
◽مثلا (۰/۲)!
🔸وقتی در آنها ضرب میشوی و میخواهی با آنها مشارکت کنی، تو را نیز کوچک میکنند:
۳×۰/۲=۰/۶
🔹وقتی میخواهی مشکلاتت را با آنها تقسیم کنی که بازگو کنی، مشکلاتت بزرگتر میشوند:
۳÷۰/۲=۱۵
🔸وقتی با آنها جمع شوی و در کنار آنها هستی مقدار زیادی به تو اضافه نمیشوند و چیزی به تو نمیآموزند:
۳+۰/۲=۳/۲
🔹و اگر آنها را از زندگی کم کنی چیز زیادی از دست ندادهای:
۳-۰/۲=۲/۸
💢زندگی ارزشمند خودتان را بهخاطر آدمهای کوچک و حقیر بیارزش نکنید.
🆔@Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ زبالههای درون
🔹بوی رایحه خوش از کسی که زباله حمل میکند، برنخواهد خواست.
🔸تا زبالهها را دور نریزی و خود را نشویی این بو، هم خودت و هم دیگران را آزار میدهد.
🔹زبالههای درون نیز چنین است، باید آنها را از وجود خود بزدایی.
🔸زبالههایی همچون منت، حسادت، حرص، تعصب، خشم، رقابت، مقایسه، تنفر و...
🔹مراقبه و آگاهی، شما را به پاکسازی درونی سوق میدهد.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍ باید بدانیم که از خدا چه میخواهیم
🔹از حکیم مرشدی پرسیدند:
چگونه بدانیم به مرتبه نهایت کمال و معرفت خدا رسیدهایم؟!
🔸حکیم گفت:
هرگاه که دانستی چه چیز از خدا بخواهی و چگونه آن چیز از خدا بخواهی.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ راز اسم اعظم
🔹میگویند روزی مرد کشکسابی نزد شیخی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند، درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.
🔸شیخ مدتی او را سرگرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیفتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد به صورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
🔹مرد کشکساب میرود و پاتیل و پیالهای میخرد و شروع به پختن و فروختن فرنی میکند. چون کاروبارش رواج میگیرد، طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد.
🔸بعد از مدتی شاگرد میرود بالادست مرد کشکساب دکانی باز میکند و مشغول فرنیفروشی میشود، به طوری که کار مرد کشکساب کساد میشود.
🔹کشکساب دوباره نزد شیخ میرود و با نالهوزاری طلب اسم اعظم میکند.
🔸شیخ چون از چندوچون کارش خبردار شده بود، به او میگوید: «تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همان کشکت را بساب.»
🆔@Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ به خدا که بسپاری، حل میشود
🔹خودم دیدهام؛ وقتی که از همه بریده بودم؛ بی هیچ چشمداشتی هوایم را داشت. در سکوت و آرامش، کار خودش را میکرد و نتیجه را نشانم میداد، که یعنی ببین تو تنها نیستی.
🔸خودم دیدهام وقتی همه میگفتند این آخر خط است، با اشاره حالیام میکرد که به دلت بد راه نده! تا من نخواهم هیچ آخری، آخر نیست و هیچ آغازی بدون اذن من سر نمیگیرد!
🔹خودم دیدم وقتی همه سعی بر زمینزدنم داشتند، دستان مرا محکم میگرفت و مرا بالاتر میکشید تا از گزندشان در امان باشم.
🔸هرکجا آدمها دوستم نداشتند، او دوستم داشت و خلأ احساس مرا یکتنه پر میکرد.
🔹اوست از پدر پناهدهندهتر و از مادر، مهربانتر، اوست از هرکسی تواناتر.
🔸من کارم را به خدا سپردهام و او هرگز بندهاش را ناامید نمیکند.
🔹«أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ؟» چرا، کافیست، به خدا که خدا همهجوره برای بندهاش کافیست.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ از خواب برخاستن کجا و از رختخواب برخاستن کجا؟
🔹روزی شخص سخنرانی در میان گروهی از مردم، از فواید سحرخیزی سخن میراند:
🔺ای مردم، همانند من که همواره صبح زود از خواب برمیخیزم عمل کنید که فواید بسیاری بر آن است.
🔸بهلول که در آن جمع بود، گفت:
🔺ای خواجه، تو از خواب برنمیخیزی، ز رختخواب برمیخیزی و میان این دو، تفاوت از زمین است تا آسمان.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍ راههای زندگی انسان
🔻انسان سه راه دارد:
1⃣ راه اول از اندیشه میگذرد؛
این والاترین راه است.
2⃣ راه دوم از تقلید میگذرد؛
این آسانترین راه است.
3⃣ و راه سوم از تجربه میگذرد؛
این تلخترین راه است.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ رسم رفاقت
🔹پادشاهی در سفر تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!
🔸به یکی که اسبش جلو میرفت، گفت:
این فلانی چقدر بیعرضه است. اسبش دائم عقب میماند.
🔹 شخص دانا گفت:
کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است. حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
🔸ساعتی بعد عقب ماند.
🔹به دومی گفت:
این فلانی رعایت نمیکند. دائم جلو میتازد.
🔸خردمند گفت:
اسب او از اینکه آدم بزرگی چون او بر پشتش سوار است، سر از پا نمیشناسد و میخواهد از شوق بال درآورد.
🔹این است رسم رفاقت؛ در غیاب یکدیگر حافظ آبروی هم باشیم.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍ آنچه خواست خدا باشد، راهش را به زندگیات پیدا میکند
🔹هر آنچه در این عالم اتفاق میافتد، چه حکمت آن را دریابید یا نه؛ برای خیری والاتر است. هرچند آن خیر بهسادگی برایت قابل تشخیص نباشد.
🔸آرزوهایت شاید سالها طول بکشد، شاید هم یک روز، ولی آنچه که خواست خداوند پشتش باشد، همواره راهش را به زندگیات پیدا میکند.
🆔@Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ هم دلت پاک باشه هم عملت
🔻ﺑﻌﻀﯽﻫﺎ میگن:
ﺩﻟﺖ که ﭘﺎﮎ ﺑﺎشه، کافیه. نماز هم نخوندی نخون. روزه نگرفتی نگیر. به نامحرم نگاه کردی اشکال نداره. فقط سعی کن دلت پاک باشه!
🔻ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ:
ﺁنکس ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ، میگفت: «ﺁﻣﻨﻮﺍ».
🔻ﺩﺭ ﺣﺎلی که ﮔﻔﺘﻪ:
«ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ»
🔹ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎشه، ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎشه.
💢اگه ﺗﺨﻤﻪ ﮐﺪﻭ ﺭو ﺑﺸﮑﻨﯽ ﻭ ﻣﻐﺰﺵ ﺭو ﺑﮑﺎﺭﯼ، ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽشه. ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺭو ﻫﻢ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽشه. ﻣﻐﺰ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎشه.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅 #پندانه
تو نیز اگر میخفتی بهتر بود!
سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود میگوید:
یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شبها برمیخاستم و نماز میگزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم.
شبی در خدمت پدر (رحمة الله علیه) نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، میخواندم. در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیدهاند.
پدر را گفتم:
از اینان کسی سر برنمیدارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفتهاند، بلکه مردهاند.
پدر گفت:
تو نیز اگر میخفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی!
📖گلستان سعدی/باب دوم
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ دست غیبی که نجاتدهندهست
🔹کارگری که اهالی یکی از روستاهای کشور بود، به تهران رفته تا با فعالیت و دسترنج خود پولی تهیه کند و به ده خود برگشته و با زنوبچه خود برای امرارمعاش از آن پول استفاده نماید.
🔸پس از مدتی کارکردن، پول خوبی به دستش آمد و عازم ده خود شد.
🔹یک مرد تبهکاری از جریان این کارگر ساده مطلع میشود و تصمیم میگیرد که دنبال او رفته و به هر قیمتی که هست پول او را بدزدد و تصاحب کند.
🔸کارگر سوار اتومبیل شده و با خوشحالی عازم ده شد، غافل از اینکه مردی بدطینت در کمین اوست.
🔹بعد از آنکه به ده رسید و به خانه خود نزد زنوبچهاش رفت، آن دزد خائن، شبانه به پشتبام میرود و از سوراخی که پشتبام گنبدیشکل خانههای آن ده معمولاً داشته و اتاق آنها نیز دارای چنین سوراخی بود کاملا متوجه آن کارگر میشود.
🔸در این میان میبیند که وی پول را زیر گلیم میگذارد.
🔹با خود میگوید وقتی که آنها خوابیدند، بچه شیرخوار آنها را به حیاط برده و بیدار میکنم و به گریهاش میاندازم. از صدای گریه او، پدرومادرش بیرون میآیند.
🔸در همان موقع با شتاب خود را به پول میرسانم و حتما به نتیجه میرسم.
🔹پدرومادر میخوابند. نیمههای شب، دزد آرامآرام وارد اتاق شده و بچه شیرخوار را به انتهای حیاطی که وسیع بود آورده و به گریه میاندازد. همانجا بچه را میگذارد و خودش را پنهان مینماید.
🔸از گریه بچه، پدرومادرش بیدار میشوند و از این پیشامد عجیب، وحشتزده و ناراحت با شتاب بهسوی بچه میدوند.
🔹در همین وقت، دزد خود را به پول میرساند. همین که دستش به پول میرسد، زلزله مهیب و سرسامآوری رخ میدهد.
🔸همان اتاق به روی سر آن دزد خراب میشود و او در میان خروارها خاک و آوار، در حالی که پول را بهدست گرفته، میمیرد.
🔹اهل خانه نجات پیدا میکنند، ولی از این جریان اطلاع ندارند و با خود میگویند دست غیبی ما را نجات داد.
🔸پس از چند روزی که خاکها را به اینطرف و آنطرف ریختند تا اثاثیه خانه و پول را به دست بیاورند، ناگاه چشمشان به جسد آن دزد که پولها را به دست گرفته میافتد و از راز مطلب آگاه میشوند.
🆔@Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ نیکی کوچک بدونمنت بهتر از نیکی بزرگ بامنت است
🔹مردی روستایی دو پسر داشت.
🔸پسر بزرگ در شهر مشغول تجارت بود و گاهی به روستا میآمد و سفره پدر رنگین میساخت.
🔹پسر کوچکتر که کمی ضعیف بود با پدر به کوه و صحرا میرفت.
🔸روزی پسر بزرگ بر پدر منت نهاد که او را کمکحال است.
🔹پدر او را به صحرا برد و درختی در کنار تختهسنگی نشانش داد که سایهاش در روز بر صخرهای میافتاد که هیچکس را در آن سایه سودی نبود.
🔸پدر گفت:
آن درخت مثال توست.
🔹سپس درخت کوچکی را در وسط صحرا نشان داد که هر چهار طرفش سایه بود و در سایه آن گوسفندان و چوپانان در وسط ظهر آرام گرفته بودند.
🔸پدر گفت:
سایه این پسر کوچک من مثل این درخت کوچک است، با آن که سایه او کمتر از آن درخت بزرگ است ولی برای ما هر چهار سمتش سودمند است.
🔹کسانی که تو را میبینند گمان میکنند سایه تو بر ماست در حالی که نمیدانند سایه تو برای دوستان تاجر تو در شهر و زن و فرزند و دیگران است، و این سایه برای پدرت بسان سایه آن درخت بزرگ است که بر صخرهای افتاده است.
🔸بدان سایۀ کوچک سودمند، بسی بهتر از سایۀ بزرگ غیرسودمند است.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ نیکی کوچک بدونمنت بهتر از نیکی بزرگ بامنت است
🔹مردی روستایی دو پسر داشت.
🔸پسر بزرگ در شهر مشغول تجارت بود و گاهی به روستا میآمد و سفره پدر رنگین میساخت.
🔹پسر کوچکتر که کمی ضعیف بود با پدر به کوه و صحرا میرفت.
🔸روزی پسر بزرگ بر پدر منت نهاد که او را کمکحال است.
🔹پدر او را به صحرا برد و درختی در کنار تختهسنگی نشانش داد که سایهاش در روز بر صخرهای میافتاد که هیچکس را در آن سایه سودی نبود.
🔸پدر گفت:
آن درخت مثال توست.
🔹سپس درخت کوچکی را در وسط صحرا نشان داد که هر چهار طرفش سایه بود و در سایه آن گوسفندان و چوپانان در وسط ظهر آرام گرفته بودند.
🔸پدر گفت:
سایه این پسر کوچک من مثل این درخت کوچک است، با آن که سایه او کمتر از آن درخت بزرگ است ولی برای ما هر چهار سمتش سودمند است.
🔹کسانی که تو را میبینند گمان میکنند سایه تو بر ماست در حالی که نمیدانند سایه تو برای دوستان تاجر تو در شهر و زن و فرزند و دیگران است، و این سایه برای پدرت بسان سایه آن درخت بزرگ است که بر صخرهای افتاده است.
🔸بدان سایۀ کوچک سودمند، بسی بهتر از سایۀ بزرگ غیرسودمند است.
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ دست غیبی که نجاتدهندهست
🔹کارگری که اهالی یکی از روستاهای کشور بود، به تهران رفته تا با فعالیت و دسترنج خود پولی تهیه کند و به ده خود برگشته و با زنوبچه خود برای امرارمعاش از آن پول استفاده نماید.
🔸پس از مدتی کارکردن، پول خوبی به دستش آمد و عازم ده خود شد.
🔹یک مرد تبهکاری از جریان این کارگر ساده مطلع میشود و تصمیم میگیرد که دنبال او رفته و به هر قیمتی که هست پول او را بدزدد و تصاحب کند.
🔸کارگر سوار اتومبیل شده و با خوشحالی عازم ده شد، غافل از اینکه مردی بدطینت در کمین اوست.
🔹بعد از آنکه به ده رسید و به خانه خود نزد زنوبچهاش رفت، آن دزد خائن، شبانه به پشتبام میرود و از سوراخی که پشتبام گنبدیشکل خانههای آن ده معمولاً داشته و اتاق آنها نیز دارای چنین سوراخی بود کاملا متوجه آن کارگر میشود.
🔸در این میان میبیند که وی پول را زیر گلیم میگذارد.
🔹با خود میگوید وقتی که آنها خوابیدند، بچه شیرخوار آنها را به حیاط برده و بیدار میکنم و به گریهاش میاندازم. از صدای گریه او، پدرومادرش بیرون میآیند.
🔸در همان موقع با شتاب خود را به پول میرسانم و حتما به نتیجه میرسم.
🔹پدرومادر میخوابند. نیمههای شب، دزد آرامآرام وارد اتاق شده و بچه شیرخوار را به انتهای حیاطی که وسیع بود آورده و به گریه میاندازد. همانجا بچه را میگذارد و خودش را پنهان مینماید.
🔸از گریه بچه، پدرومادرش بیدار میشوند و از این پیشامد عجیب، وحشتزده و ناراحت با شتاب بهسوی بچه میدوند.
🔹در همین وقت، دزد خود را به پول میرساند. همین که دستش به پول میرسد، زلزله مهیب و سرسامآوری رخ میدهد.
🔸همان اتاق به روی سر آن دزد خراب میشود و او در میان خروارها خاک و آوار، در حالی که پول را بهدست گرفته، میمیرد.
🔹اهل خانه نجات پیدا میکنند، ولی از این جریان اطلاع ندارند و با خود میگویند دست غیبی ما را نجات داد.
🔸پس از چند روزی که خاکها را به اینطرف و آنطرف ریختند تا اثاثیه خانه و پول را به دست بیاورند، ناگاه چشمشان به جسد آن دزد که پولها را به دست گرفته میافتد و از راز مطلب آگاه میشوند.
🆔@Meshkat_Bayan
🔅 #پندانه
تو نیز اگر میخفتی بهتر بود!
سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود میگوید:
یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شبها برمیخاستم و نماز میگزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم.
شبی در خدمت پدر (رحمة الله علیه) نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، میخواندم. در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیدهاند.
پدر را گفتم:
از اینان کسی سر برنمیدارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفتهاند، بلکه مردهاند.
پدر گفت:
تو نیز اگر میخفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی!
📖گلستان سعدی/باب دوم
🆔 @Meshkat_Bayan
🔅#پندانه
✍️ هم دلت پاک باشه هم عملت
🔻ﺑﻌﻀﯽﻫﺎ میگن:
ﺩﻟﺖ که ﭘﺎﮎ ﺑﺎشه، کافیه. نماز هم نخوندی نخون. روزه نگرفتی نگیر. به نامحرم نگاه کردی اشکال نداره. فقط سعی کن دلت پاک باشه!
🔻ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ:
ﺁنکس ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ، میگفت: «ﺁﻣﻨﻮﺍ».
🔻ﺩﺭ ﺣﺎلی که ﮔﻔﺘﻪ:
«ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ»
🔹ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎشه، ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎشه.
💢اگه ﺗﺨﻤﻪ ﮐﺪﻭ ﺭو ﺑﺸﮑﻨﯽ ﻭ ﻣﻐﺰﺵ ﺭو ﺑﮑﺎﺭﯼ، ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽشه. ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺭو ﻫﻢ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽشه. ﻣﻐﺰ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎشه.
🆔 @Meshkat_Bayan