یک_شبه_جمعه_من(1).mp3
7.56M
🖤
نفسخستہمو دریآباربآب
دلشکستہمو دریآباربآب
آقامآقامآقامآقامآقام ... :)
🖤
@Metaanoia
•|مِتانویا|•
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی 🌸قسمت ۱۱۱ و ۱۱۲ _....که دیگه رفتار پیامبران الگوی امت قر
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟
🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی
🌸قسمت ۱۱۳ و ۱۱۴
_...مادرش طبیعتا نمیخواد بچه بمیره دنبال یه راه چاره ای میگرده ولی تصمیمی که در نهایت میگیره تصمیم واقعا عجیبیه!
بچه رو میزاره توی سبد و میندازه توی نیل!!
آخه کی اینکارو میکنه بچه رو دست آب بسپری مگه از دست فرعون دادن امنیتش بیشتره؟
کدوم مادری اینکارو میکنه؟
علتش اینه که خدا هم در تورات و هم در قرآن میفرماید من به مادر موسی این امر رو وحی کردم و بهش گفتم بچه رو بنداز توی آب و نگرانش هم نباش من مراقبشم!
و چه مراقبتی هم کرد ازش!
سبد بچه دقیقا از نهری از نیل که از تفرجگاه فرعون رد میشد عبور کرد و مامورهای امنیتی فرعون دیدن از آب گرفتنش آوردنش و فرعون دیدش
خب نمیتونست بفهمه این بچه بنی اسرائیلیه یا قبطی اما تصمیم میگیره بکشدش
ولی همسرش آسیه مانع میشه
میگه این بچه که آزاری نداره ما هم فرزندی نداریم بذار نگهش داریم خلاصه انقدر اصرار میکنه که فرعون بیخیال میشه و نگهش میداره
بزرگش میکنه اما برخلاف تربیتی که بهش میده آخرش میگه من یکتاپرستم!
حالا شما این رفتار رو چطور تحلیل میکنید؟
در جایگاه موسی
آخه چه کاریه خوشی زده زیر دلت بچه فرعونی دیگه از این بالاتر به کجا میخوای برسی؟!
اصلا وسط ارض مصر تو اون چند خدایی تو خونه فرعون یکتا پرستی رو از کجا آوردی! چجوری به ذهنت رسید؟
علی ای حال موسی بخاطر ابراز عقیده دیگه امنیت نداشت و مجبور شد از شهر فرار کنه و سالها به کوه پناهنده شد
اونجا با یه پیغمیر دیگه شعیب آشنا شد با دخترش ازدواج کرد و چهارده سال چوپانی میکرد
وقتی چهارده سال چوپانی که وعده کرده بود با شعیب تموم میشه با زن و بچه از اون روستا کوچ میکنن
شبانه از کنار کوه رد میشدن از دور یه نوری میبینه
میگه برم ببینم اگه آتیشه یه مشعل بگیرم و بیارم میره و اونجا پیغمبری بهش داده میشه
بعد از این اتفاق موسی برگشت به مصر و همراه برادرش هارون رفتن سراغ فرعون
هارون برادر موسی بود که سال زوج به دنیا اومده بود و توی مصر در بین بنی اسرائیل زندگی میکرد
موسی وقتی نبوت بهش داده میشه از خدا میخواد هارون رو هم پیامبر و وصیش قرار بده چون کمک بزرگی بود براش همراهیش میکرد خوب هم حرف میزد
خدا هم قبول میکنه
خلاصه این دو برادر رفتن به کاخ فرعون و بهش دین رو عرضه کردن
واضحه که فرعون نپذیرفت
و میخواست دستور بده دستگیرشون کنن چون موسی از مصر فراری بود و در مسیر فرار هم یک قبطی رو تصادفا کشته بود
_چرا؟ مگه پیغمبرا هم گناه میکنن؟
_گفتم که تصادفی بوده نه عمدی اون قبطی داشته طبق معمول به یه بنی اسرائیلی زور میگفته موسی میره جلو میخواد جلوی این زورگوییش رو بگیره توی درگیری طرف کشته میشه ضمنا اون زمان موسی هنوز پیغمبر نبوده! 14 سال بعد در کوه طور به پیامبری میرسه
خلاصه اینکه یکی از دلایلی که موسی بر حقانیت خودش برای فرعون میاره میگه من دررفته بودم یه حکم قتل هم گردنم بود میدونستم اگر برگردم محاکمه و مجازات میشم ولی برگشتم؛
چون دستور داشتم که این پیام رو به تو برسونم این جز دلیل حقانیت من چی میتونه باشه!
اما واضحه کسی که تمام عمرش با تصور خدایی زندگی کرده هر دلیلی هم براش بیاری نمیتونه خدای دیگه ای رو بپذیره
ولی اتفاقی که اینجا می افته
اینه که وقتی موسی میگه پس اگر ایمان نمی آری بذار بنی اسرائیل رو با خودم از این شهر ببرم و باز قبول نمیکنه؛
موسی عصا رو میندازه و اژدها میره تا پای تخت فرعون و فرعون وحشت میکنه
اونقدر که روی تخت به خودش ادرار میکنه و خبرش مثل بمب میپیچه
طبیعتا اونهم دنبال بازیابی آبروی رفته شه برای همین یه میتینگ ترتیب میده و تمام ساحران درجه یک رو جمع میکنه چون خیال میکنه کار موسی سحره
و چون خودشون در سحر خبره بودن تمام ساحران زبده شون رو جمع میکنن تا توی یک روز خاص که همه اشراف و رجال بیان تماشا یه مسابقه برگزار بشه و به زعم خودش موسی رو ضایع کنه
و اون روز میرسه
کتایون با لبخندی از سر کلافگی حرفم رو قطع کرد:
_صبر کن نفس نمیکشی آدم سوال کنه!
همین عصا کجای این داستان رو عقل میتونه باور کنه آخه مگه شدنیه؟!
قشنگ معلومه افسانه ست ساخته ذهن بشره!
_قبلا هم گفتم علم مدام در حال رشد و دریافته هیچ وقت به نقطه شناخت ۱۰۰ درصد نمیرسه بنابراین همه چیز رو که ما با دانسته های روزمون نمیتونیم توجیه کنیم
ولی به طور مثال امروز نظریه تبدیل اشیا به هم توی مباحث فیزیک کوانتوم بررسی میشه و داره به نتایج خوبی هم میرسه
برای ما که باید باور این نوع اتفاقات راحتتر باشه وقتی انقدر وقایع عجیب علمی میبینیم که مردم اون زمانها ندیده بودن
قدرت خدا باور نشده وگرنه اینهمه کار عجیب همین الان از انسان برمیاد!
الان توی آزمایشگاه های ما کارایی میکنن که اگر هزار سال پیش به یکی میگفتی قطعا میگفت دیوونه شدی
مثلا بهش میگفتی....
🌱ادامه دارد.....
🌸نویسنده؛ بانو شین-الف
🌟
🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟
🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی
🌸قسمت ۱۱۵ و ۱۱۶
_...مثلا بهش میگفتی یه روزی میرسه که اگر شما یه تار مو از خودت به من تحویل بدی من یکی عین خودت میسازم میارم بهت تحویل میدم!!
قطعا این رو غیرممکن میدونستن ولی الان شدنیه داره اتفاق می افته! از این به بعدشم تا زمانی که بشر رو زمین باشه همینه
برگردیم به داستان
اون روز موعود میرسه رقابت بین ساحران و موسی در میگیره و اول اونها ریسمانهاشون رو می اندازن که البته قرآن تاکید داره این مردم هستن که اونها رو مار میبینن و اونها واقعا مار نمیشن
یعنی اونا چشم بندی بلدن از خطای دید استفاده میکنن
ولی عصای موسی واقعا اژدها میشه و کل بساط اونا رو میبلعه و اینو مردم حاضر در اون مراسم میبینن
ولی نهایت درکی که دارن اینه که موسی از ساحرای ما حرفه ای تره! چون اصلا فراتر از اون تو ذهنشون تعریف نشده
ساختار فکری فاسد انسان رو نابود میکنه خروج ازش واقعا سخته واسه همینم مومنین قبطی به دین موسی بسیار کم هستن با وجود اونهمه معجزه
ولی اولینشون همین ساحرها هستن که بلافاصله ایمان میآرن!
میدونین چرا؟
چون خودشون سحر رو خوب میشناسن!
و تفاوت سحر و معجزه رو بهتر درک میکنن
خدا در نقطه قوت بهشون ضربه زد
میتینگ برگزار کردن هزینه ی تبلیغاتشم دادن که موسی رو ضایع کنن خودشون ضایع شدن اونم در ملا عام
حالا برخورد فرعون با این ساحر ها چیه؟!
میگه ایمان آوردید قبل اینکه من بهتون اجازه بدم؟
اعدامشون کرد!
اما جدال موسی و فرعون تازه شروع شده... هربار موسی میاد میگه بذار بنی اسرائیل رو ببرم میگه نه یه معجزه جدید میاد که برای قبطیها بلاست
میگه باشه قبوله معجزه هه جمع میشه باز برمیگرده سر حرف خودش
تا ۹ مرتبه با ۹ تا معجزه پیش میرن آخرشم آدم نمیشه قبول نمیکنه دستور میاد که موسی شبانه قوم رو جمع کن حرکت کنید از شهر خارج شید
بدون اینکه فرعون اجازه داده باشه
خب تنها کاری که از موسی و قومش برمیاد اینه که حرکت کنن و خبرش رو مامورین امنیتی قطعا به فرعون میرسونن اما اونا وظیفه دارن برن چون خدا اینو خواسته و موسی ایمان داره حتما خدا طرحی داره و میدونه داره چکار میکنه
وقتی فرعون مطلع میشه
فوری با لشکر می افته دنبالشون تعقیبشون میکنه تا میرسن به دریا!
دیگه نه راه پس دارن نه پیش
غرغرا شروع میشه
"موسی ما گفتیم تو منجی مایی اومدی ما رو نجات بدی قبلش فرعون از ما میکشت الانم میکشه پس چه فرقی کرد
مثلا الان برا چی اومدیم اینجا گیر کردیم چکاری بود و..."
موسی فقط یه جواب میده
*ان معی ربی سیهدین*
خدام با منه به زودی هدایتم میکنه
اعتماد داشت به خدا
نمیدونست چطوری ولی میدونست که خدا کمک میکنه
لازم نیست حتما خدا برات توضیح بده چطوری همین که بگه من هستم کافیه دیگه نیست؟
* الیس الله بکاف عبده؟
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟*
اصلا اصرار خدا اینه مومنین به خدا اعتماد کنن و خدا اونها رو از جایی که فکرش رو نمیکنن کمک کنه
*من حیث لا یحتسب*
و کافرین رو هم از جایی که فکرش رو نمیکنن عقوبت کنه
این سنت خداست میخواد غیرقابل پیش بینی باشه تاخداییش رو ثابت کنه...
همینم میشه اصلا کی فکرشو میکرد قراره دریا شکافته بشه و رد بشن!
اصلا بناست خدا برای این قومی که رفتن سراغ سحر و شیاطین کارای عجیب غریب بکنه که مردم قدرت خدا رو در مقایسه با قدرت اندک اونها ببینن وگرنه هیچ قوم دیگری و هیچ پیامبر دیگری در این حد معجزه نداشت!
هزار تا راه دیگه برای نجات این قوم از دست فرعون هست ولی خدا عمدا شلوغش میکنه سر و صدا بپا میکنه که معجزه بزرگ خلق کنه
_اونوقت این عدالته که اون قوم اینهمه معجزه ببینن و بقیه اقوام نه اصلا ما چرا یه دونه معجزه هم به چشممون ندیدیم؟ چرا از وقتی دوربین اختراع شد بساط معجزه هم جمع شد؟!
_جوابت رو تو طول بحث دادم ولی دقت نکردی
بخاطر اینکه اولا معجزات بصری گوشه بسیار کوچکی از برنامه هدایت هستن که اهمیت چندانی هم ندارن
خداوند در آغاز نبوت هر پیغمبری چند تا معجزه بهش میده که مردم باور کنن پیغمبره
ولی ادامه کار دینداری با معجزه راه نمی افته بلکه باید به فهم مفاهیم عقلی دین منجر بشه
اصل اونه خدا منطق داده به انسان و در دین هم منطق قرار داده همین دلیل برای ایمان کافی و مهمه
بشر هم با رشد عقلی و علمی کم کم نیاز به دیدن معجزه های کارتونی براش کمرنگ میشه و میرسه به جایی که معجزه ش بتونه یک کتاب باشه
که تا ابد و همیشه در دسترس همه ابناء بشر باقی بمونه و با عقل که ابزار همه آدمهاست کار کنه
معجزات بصری نه بعد از اکتشاف دوربین بلکه خیلی قبل ترش متوقف شدن چون دیگه پیامبری نیومد که معجزه ای از این جنس بیاره
ولی اینطور نیست که بگی ما معجزه ای ندیدیم و برای ما معجزه ای نازل نشده
معجزات عقلی همین الان هم روی زمین هستن. همین قرآن که در حال خوندنش هستیم....
🌱ادامه دارد.....
🌸نویسنده؛ بانو شین-الف
🌟
🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
میخوانیم که بیا
اما برای آمدنش کاری نمیکنیم!
سست نشستهایم و محکم میگوییم که منتظریم! غافل از اینکه نگاه او به دل و عمل ماست.
#امام_زمان
@Metaanoia
دل ِ واموندهام ؛
بیقراره ازهمون سالی که جامونده💔..
‹ #اربعین ›
@Metaanoia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستت رو از پـشـتـم بـر نـدار..❤️🩹🙂
@Metaanoia
•|مِتانویا|•
شرحِ حالِ این روزایِ ما...!❤️🩹🕊 #اربعین #مداحی #محرم @Metaanoia
خودت بگو بغضمونا کجا بباریم😓
خودت بگو چیکار کنیم با دلِ شیدا...!💔🥺
Haj Mahmood Karimi - Khodaya Bebakhsh (320).mp3
12.74M
بندهاتبہغیر از توکسےرو نداره ...🥺
@Metaanoia
•|مِتانویا|•
امام زمان جان میشه دقیقا بپرسم کی میاین؟؟ خسته شدیم 🥺
چرا ما فقط میگیم و هیچ کاری نمیکنیم؟🤌🏻🥺
مثلا همین الان آقا بیان ؛🌱
بعد بگن تو گفته بودی بیام بگم چیکار کنی؟؟؟
بفرما
اینم کار ... :)
بچه های کانال ؛
بیاین برا سلامتی آقا هر جمعه۳۱۳ تا صلوات بفرستیم ...🌿
انشاءالله آقا با ۳۱۳ تا یارشون بیان 🥲
#روایت
امام رضا علیهالسلام میفرمایند:
کسی که روز #جمعه صدبار #صلوات بفرستد، خداوند سی حاجت دنیا و سی حاجت آخرت او را برآورده می کند.
📚 به نقل از ثواب الامال۳۲۵
@Metaanoia
•|مِتانویا|•
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی 🌸قسمت ۱۱۵ و ۱۱۶ _...مثلا بهش میگفتی یه روزی میرسه که اگر
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟
🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی
🌸قسمت ۱۱۷ و ۱۱۸
_...همین قرآن که در حال خوندنش هستیم به گفته ی خدای عصای موسی بزرگترین معجزه ی هستیه که تو از درکش محروم نیستی و میتونی بررسیش کنی!
و داری همین کارم میکنی...
خلاصه بنی اسرائیل از دریا عبور میکنن و فرعون و سپاهش در دریا غرق میشن اینا هم راه میفتن به سمت ارض موعودشون اورشلیم یا فلسطین فعلی که تمدن الهی رو شکل بدن
اینجا یک مفهوم جدید مطرح میشه؛ عهد الهی
خداوند با بشر عهدی داره
چون قرار بر اینه که انسان خلیفة الله باشه!..
وسیله خدا و به عبارت بهتر جانشین خدا بر روی زمین باشه برای تحقق هدف خدا روی زمین
و حق و عدالت رو بر روی زمین جاری کنه
و عبادت اجتماعی رو پایه بگذاره
خداوند یک سنت داره به نام عهد الهی که با امت موحد و مومنی که درخواست بدن بسته میشه
یه قرار داد دوطرفه است بین خدا و بشر با این مفاد که اون قوم ابتدا تصمیم میگیره مُصلح جهانی باشه و دین و آئین خدا رو بر روی زمین جاری کنه
میشه قوم خدا و خدا میشه قَیِمش
بنی اسرائیل اولین قومی بودن که به این درجه از فهم بشری رسیدن که در سطح اجتماعی به سمت خدا برن و این عهد رو با خدا بستن
که همون قوم #برگزیده باشن
منتها اون قوم باید ویژگیهایی داشته باشه و اون عهد هم دارای شرایطی ست
شرایط عهد برای قوم اینه که بشن نافی ظلم در تمام عالم و گسترش دهنده ی عدالت برروی زمین برای همگان
خدا هم امکانات خاصی بهشون میده
اولین و مهمترین امتیازش اینه که؛
یک ولی یا رهبر بهشون میده که امورشون رو تدبیر کنه و اتحاد و انسجام امت رو حفظ کنه و موجب قوت قلب و عامل نصرت و پیروزی شون باشه
چون دانه های تسبیح بدون نخ تسبیح جمع نمیشن هرچقدرم زیاد باشن
ثانیا خدا همه امور این قوم رو به بهترین حالت ممکن تدبیر میکنه
یعنی وقتی شما قوم خدا هستید تحت حمایت خدا هستید و خدا از شما دفاع میکنه و براتون همه کار میکنه
خب این ته قدرت ممکن روی زمینه دیگه برای انسان ها!
یعنی دیگه هیچکس حریف اون قوم نیست
واضحه دیگه همه اهل زمین با تجهیزات رو بذار یه کفه ترازو خدا یه طرف قابل مقایسه ست؟
اما یک شرط داره اونم اینکه این رابطه دوطرفه باشه یعنی درصورتی خدا همه کار برای اون امت میکنه که امت همه کار برای خدا کرده باشه
یعنی نهایت کاری که از دستش برمیاد رو انجام بده. این یک سنت الهیه
اگر قوم الهی ۱۰۰% توانش رو در کاری به کار بگیره اون کار به نحو احسن انجام میشه حتی اگر ۱۰۰% توان اونها فقط ۱% کل اون کار باشه یا حتی کمتر
چون انجام باقیش به عهده ی خداست خدا این رو سنت کرده و گردن گرفته
و بارها هم ثابت کرده
میگه تو تمام کاری که ازت برمیاد رو انجام بده بقیش رو بسپر به من ولی اگر تو در انجام کار کوتاهی و تنبلی کردی من وارد عمل نمیشم...
این یه اصله..
بنی اسرائیل تمام کاری که میتونستن بکنن این بود که دنبال موسی راه بیفتن برن تا لب دریا
از اونجا به بعدش دیگه دست اونا نبوده در حیطه ی قدرت اونا نبوده
ولی حل شد به بهترین شکل ممکن هم حل شد چون خدا قول داده
و وقتی قول داده دیگه باید خیالت راحت باشه چون *ان الله لایخلف المیعاد* خداوند هرگز خلف وعده نمی کند...
علی ای حال بنی اسرائیل از مصر خارج میشن راه می افتن طرف اورشلیم(فلسطین)
طبعا توی راه باید از بیابون بگذرن
چون در عهد با خدا هستن خدا کاملا مراقبشونه با حداکثر امکاناتی که میشه توی بیابون بهشون رسوند
با وجود اینهمه معجزه بارها نافرمانی میکنن و طرد میشن
باز توبه میکنن و پذیرفته میشه و به هر نحوی که هست می رسن به عرض موعودشون
اابته کلی اتفاقات تو این مسیر میفته که توی قرآن هم اومده من دیگه توضیح نمیدم
خلاصه وقتی رسیدن موسی گفت من باید یکماه به میعاد برم
سی شب میرم به کوه طور که تورات رو بگیرم از خدا و برگردم
قوم رو سپرد دست برادرش هارون که اون هم پیامبر بود
به قومش گفت هارون جانشین منه تحت فرمانش باشید به حرفش گوش بدید*
به هارون هم سفارش کرد بیش از هر چیز دیگه وحدت قوم رو حفظ کن نگذار جنگ و جدلی پیش بیاد
موسی که رفت مردم منتظرش شدن اما خدا سی روز میقات رو به چهل روز بدل کرد
و روز سی و یکم یه فرد تاثیر گذار توی قوم موسی "سامری" قد علم کرد
این آدم نواده چهارم یوسفه
بنی اسرائیل دوازده سبط بودن یعنی دوازده قبیله که هر کدوم از نسل یکی از فرزندان یعقوب(ع) بودن
موسی و هارون از بنی لاوی بودن ولی سامری از بنی یوسف بود
یوسف هم برای بنی اسرائیل خیلی عزیز بود چون از بیابانگردی آوردشون به مصر در زمان خودش کلی بنی اسرائیل شوکت پیدا کردن مایه اقتخارشون هم بود یکی از ماها عزیز مصر بوده
برای همین این فرد خیلی در بین مردم اعتبار داشت
سرمایه اجتماعی بود
اومد بین مردم سخنرانی کرد
گفت موسی گفته بود سی روزه برمیگردم درسته؟ امروز روز سی و یکمه...
🌱ادامه دارد.....
🌸نویسنده؛ بانو شین-الف
🌟
🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟
🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی
🌸قسمت ۱۱۹ و ۱۲۰
_...ما باید تکلیفمون روشن شه
یا موسی دروغگوست. که نیست پیغمبر ماست
یا هم اینکه مُرده!
پس باید یه فکری به حال آینده بکنیم
فوری خودش رو به عنوان جانشین موسی معرفی کرد با اینکه موسی قبل از رفتن هارون رو معرفی کرده بود
این سامری از اولم به فکر بود
که کی این موسی سرش رو میذاره زمین من بشم جانشینش یعنی این طرح رو داشت
حالا برای اینکه بتونه این جایگاه رو به دست بیاره مدتها وقت گذاشته بود تحقیقات میدانی کرده بود که این قوم چه علایقی دارن چطور میشه راحت و بی دردسر جذبشون کرد؟
و اونم از شواهد و قرائن این نتیجه رو گرفته بود که اینا به شدت دلبسته ی فرهنگ مصرن
سبک زندگی مصری رو دوست دارن حتی خدایان مصری رو هم دوست دارن!
چون دوست دارن شبیه اونا رفتار کنن اونارو باکلاس و متمدن میبینن
اون شبی که موسی و قومش از دریا بیرون اومدن به خشکی رسیدن راه افتادن سمت فلسطین تو همون خشکی به یه قوم بت پرستی برخوردن به موسی گفتن نمیشه ماهم مثل اینا یه خدایی داشته باشیم ببینیمش و بپرستیم؟!
موسی تعجب میکنه میگه همین الان پاتونو از دریا گذاشتید بیرون!
شما که پیروزی خدای نادیدنی به خدایان مصری رو دیدید دیگه چی میخواید؟
اونقدر گارد موسی محکم بود که عقب نشینی کردن ولی سامری این تمایل رو دید و یادداشت کرد برای وقتش
وقتش هم دقیقا همینجا بود که موسایی نیست که گارد بگیره
خیلی راحت یه خاطره دروغ از موسی نقل کرد که موسی راضی شده بود به ساختن بت ولی اجل مهلتش نداد!*
تمام طلاهایی که مردم داشتن رو جمع کرد ریخته گری کرد یه گوساله طلایی ساخت
حالا چرا طلایی؟ چون خدای آپیس مصری یه گاو زرد رنگ بود
توی مصر اصلا گاوهای زرد رنگ رو مقدس میدونستن اینا هیچ وقت کار نمیکردن براشون خوراکی نذر میکردن کلا خوش بحالشون بود کسی ضبحشون نمیکرد گوشتشون رو نمیخورد
اونقدر میموندن تا میمردن بعدم جسمشون رو برای تبرک مینداختن توی نیل که نیل برکت پیدا کنه...
گوساله سامری یه چیز دیگه هم داشت
صدا تولید میکرد
قرآن بهش میگه خوار
یعنی صدا بدون کلام...
یعنی حرف نمیزد فقط صدا داشت صدای بی معنی!
آیه قرآن میفرماید
*آیا نمیدیدند که کلامی نمیگوید و هدایتشان نمیکند؟*
یعنی به یه صدا دلبسته بودن بهش ایمان آوردن در حالی که موسی رفته بود تورات رو بیاره که کلام خدا بود
خدایی که حرف میزنه منطق داره هدایت میکنه رو میذارن زمین مجسمه ای که صدای نامفهوم تولید میکنه رو برمیدارن...
ژانت با تعجب گفت:
_یعنی چی که صدا درمیاره چطوری؟!
_ احتمالا با یه حالتی اونو ساخته و حفره هایی ایجاد کرده و در جهتی نصب کرده که باد طوری توش بپیچه که صدا تولید کنه
یکمم خاک توش ریخته بود که حرکتش تولید صدا میکرد...
خلاصه با همون صدای نامفهوم با شور و شوق بهش ایمان آوردن و مشغول پرستیدنش شدن
و دقیقا همون تعالیم بت ها رو پیاده کردن به طوری که وقتی موسی برگشت و اونا رو دید واقعا موند!
یه وضعیتی که نگو و نپرس
موسی با دیدن اون وضعیت قوم اولین کاری که کرد این بود که الواحی که گرفته بود رو به زمین زد...
خب خیلی عجیبه دیگه چهل شبه رفتی اینو بیاری این الواح خیلی ارزشمنده کلام خداست!
این چکاریه؟
موسی میخواد بگه وقتی شما #ولی جامعه رو رها میکنید دنبال هر ام قمری راه میفتید این کتاب به چه دردی میخوره!
اولین نفر هم یقه ی هارون رو گرفت
بازخواستش کرد که این چه وضعیه؟!
هارون گفت
*ای پسر مادرم مرا در میان جمع مفتضح نکن این قوم تو مرا رها کردند و قصد جانم را داشتند*
میگه خودت گفتی وحدت رو بهم نزن نذار درگیری بشه
پیروان اندک من با پیروان زیاد سامری میفتادن به جون هم همدیگه رو قلع و قمع میکردن مشکلی هم حل نمیشد
من مجبور شدم سکوت کنم...
موسی میدونه چه اتفاقی افتاده ولی اول میره سراغ هارون که بقیه متوجه عمق فاجعه بشن
بعد میره سراغ سامری...
ازش سوال میکنه چرا اینکارو کردی؟
اونم خیلی رک میگه
*سولت لی نفسی ؛ نفسم گولم زد*
قدرت میخواستم میخواستم بشینم جای تو
موسی هم میگه دور شو و دیگه با مردم در تماس نباش
حالا مواجهه موسی با گوساله طلایی چطوره؟! گوساله رو میسوزونه براده میکنه و به دریا میریزه
میخواد هیمنه پوشالی این خدا در ذهن بنی اسرائیل بشکنه اول میسوزونه بعد براده میکنه بعدم به دریا میریزه مثل آپیس!
که بگه من علایق شما رو میشناسم!
و همین محبتی که به تمدن کفر و مصادیق و نمادهاش دارن باعث انحطاط و انحراف یهود بعد از موسی ست
چون اینا خیال میکنن اگر بخوان مثل مصر پیشرفت کنن باید همه چیزشون شبیه مصر باشه!
چون دنبال قدرت های دم دستی هستن به شیاطین پناه میبرن و خدا رو رها میکنن درسته حصول به قدرت تو دستگاه شیطان راحتتره چون خدا مفت به کسی چیزی نمیده باید تلاش کنی
ولی اصالت و اندازه.....
🌱ادامه دارد.....
🌸نویسنده؛ بانو شین-الف
🌟
🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_یه شهید میگفت...🕊`♥️؛
@Metaanoia
چه قشنگ میگه:
-وَاعتَصِمو بِاللهِ هُوَ مَولاکُم فَنِعمَ المَولَی
و نِعمَ النَصیر..
+خودتان را به خدا بسپارید که او
همه کاره ماست،
چه نیکو مولایی و چه نیکو یاوری..♥️
#معبودم
@Metaanoia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسین بچه گیم 🙂💔
@Metaanoia
چقدر این متن قشنگ بود 💗
حکیمی از شخصی پرسید: روزگار چگونه است؟
شخص با ناراحتی گفت: چه بگویم..
امروز از گرسنگی مجبور شدم کوزه سفالی که یادگارِ سیصد ساله اَجدادیم بود را بفروشم و نانی تهیه کنم!
حکیم گفت: خداوند روزیات را از سیصد سال پیش کنار گذاشته و اینگونه ناسپاسی میکنی؟؟
@Metaanoia