•|مِتانویا|•
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🍂رمان فانتزی، عاشقانه و آموزنده #فتّاح ✍قسمت ۵۱ و ۵۲ و ۵۳ چقدر این روزها ذهنم را به خودش
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂رمان فانتزی، عاشقانه و آموزنده #فتّاح
✍قسمت ۵۴ و ۵۵
_ رمیصا این روسری آبی منو ندید.....ی؟
وای چقدر خوشگل شدی مامان
گونه هایم سرخ میشود و روبه مادر میگویم:
+ واقعاً ؟
_ آره دورت بگردم...خیلی خوشگل شدی
خداروشکر خدا بهم عمری داد که تو رو تو لباس سفید عقد دیدمت..
همدیگر را بغل میکنیم ...
.
.
.
روی صندلی در کنار سفره ی عقد مینشینیم چقدر زیبا شده ترکیب کت و شلوار مشکی او با پیراهن سفیدش محاسن اش زیبایی اش را دو چندان کرده از صبح که همدیگر را دیده ایم.. فقط یکبار مستقیم نگاهم کرد
روی پیشانی اش قطرات عرقی نشسته
که در نور اتاق نمایان شده با خجالت دستش را روی پیشانی اش میکشد دوستانش در سمت چپ او روی صندلی ها نشسته اند و سر به سرش میزارند او هم فقط زمین را نگاه میکند و لبخندی تحویل آنها میدهد شیطنت دوستانش سکوت محضر را شکسته ...
تا اینکه حاج آقا میگوید :
_ جوان ها چه خبره آنقدر شلوغ میکنید یه کاری نکنید برم از تو کوچه براتون زن پیدا کنم بزارمتون رو اون صندلی و کارتون رو تامام بکنم هااا..!!!
صدای خنده ی جمع سکوت محضر را می شکنند یکی از جوان ها دستانش را بالا میبرد و میگوید:
_حاج آقا تسلیم.......
بقیه با صدا میخندند و یکی دیگر میگوید : _حاج آقا این خیلی شلوغ میکنه بیا برادری کن ما رو از دستاین راحت کن یه نفسی بکشیم
و این بار صدای خنده ی جمع بلندمیشود . قرآن را باز میکنم و سوره ی یس را میآورم. یک طرف قرآن را او میگیرد و طرف دیگر را من .
صیغه ی عقد را حاج آقا جاری میکند...
با بله گفتن ما همه دست میزنند و تبریک میگویند.. حلقه ی انگشتر را در انگشتم می اندازد و من هم حلقه ی نقره را بر انگشتش می اندازم لبخند می زند و قرآن را میبوسد و در رحل میگذارد
سکینه خانم با ویلچرش به سمتم می آید و گونه هایم را بوس میکند :
_ مبارکت باشه عزیزم امیر ارشیا مواظب این دخترم هستی هااا وگرنه من میدونم و تو..
امیر ارشیا میخندد و میگوید :
_چشم سکینه بانو
کادویی به سمتم میگیرد و میگوید :
_قابل تو رو نداره عزیزم مبارک باشه
تشکر میکنم و دستش را میبوسم
درون کادوی جعبه ی زیبایی است که گردنبند گرانبهایی با انگشتر زمرد خودنمایی میکند
مادرم به سمتمان می آید و بغلم میکند :
_ الهی همه ی جوان ها خوشبخت و عاقبت بخیر بشن به پای هم پیر بشین عزیزم ...
🍁 دو سال بعد 🍁
قدم برمیدارم و به اجاق گاز میرسم به موقع به دادش رسیدم کم مانده بود شیر سر برود و گاز را کثیف کند... شیر را در لیوان ها میریزم و به سمت بالکن میروم...
با ورود من سکینه خانم لبخند میزند و میگوید:
_دستت درد نکنه عروس گلم..
امیر ارشیا از صندلی برمیخیزد و سینی را از من میگیرد :
_ممنون
+ خواهش میکنم.
صبحانه را شروع میکنیم
مادر میگوید :
_ امروز تو تولیدی خیلی کار دارم سفارشات دو نفر چند روزه عقب افتاده امروز دیگه تکمیل میشه باید حتما بفرستمشون پسرم با اون دوستت هماهنگ کن نزدیک ساعت ۱۱ بیاد ببره.
+ چشم مادر. حتما بهش زنگ میزنم...
_....____
دو سالی است زندگی را در کنار هم شروع کردیم من ، او ، سکینه بانو و مادرم ....
زندگی چهار نفره شرط خودش بود که همگی در کنار هم زندگی کنیم..
سیمین عمارت را فروخت .........
حق ارثیه ی همسرش را برداشت و گفت
میروم پیش او درحالیکه خیلی وقت پیش از هم جدا شده بودند
پدر امیر ارشیا به خاطر مسائل شغل اش و ماموریت های مهم کاری نتوانسته بود با مادرش سکینه بانو تماس بگیرد و او را از جدایی اش باخبر کند .. آنجا هم با زنی آشنا شده و ازدواج مجدد میکند
امیر ارشیا با ارثیه ایی که برای خودش مانده بود خانه ایی دو طبقه خرید یک طبقه برای خودمان یک طبقه هم برای سکینه خانم و مادرم
البته که همیشه یا انها پیش ما هستند
یا من و امیر ارشیا خودمان را مهمان می کنیم..
مادر خانه ی خودمان را فروخت و قرض ها را داد با پولی هم که برایش باقی مانده بود
با کمک امیر ارشیا تولیدی اش را راه اندازی کرد... خداروشکر...
سختی و امتحانات زیادی در زندگی ام گذراندم اما به قول امیر ارشیاء :
_"ما اومدیم این دنیا امتحان بشیم و برای خدا بندگی بکنیم هیچکس تو این دنیا نمونده پس ما هم وقتمون بشه باید همه چیز رو بزاریم و بریم پس تا وقت هست «به عشق خدا بندگی بکنیم»"
💞یاعلی مدد....یازهرا 💞
🍂پایان🍂
✍نویسنده: فدایی بانو زینبجان
🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_سوزشچشـمِمن
ازلذتزیباییِضریحشماست ؛
خیرهبرتوشـدموپلکزدنیادمرفـت :)
#صلیاللهعلیكیااباعبدالله♥️
11.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پایان کار سرباز امام زمان شهادت است...! :))))🖤💔
@Metaanoia
وقتی سخنی
از دهان کسی خارج میشود؛
تا جایی که میتوانی برایش
#منظور خوبی پیدا کنی؛
حمل بر معنای بد نکن!
_اولجامعهشناسعالمعلیعلیهالسلام
| غررالحکم،حدیث۶۸۶۷🌱!
🌹@Metaanoia
هدایت شده از محبین
1_1040398501.pdf
6.63M
نام؛ سید محرومین
با هر عقیده ای که هستید
با خوندن این PDF رئیس جمهورت
رو خیلی بیشتر از قبل میشناسی!
#فور_واجب
@ir_mohebin
May 11