#ما_ملت_امام_حسینیم یعنی؛
حسین متنِ واقعیت ماست و هرچه غیر حسین است ، حاشیه!
محرم ماه غلبهی متن بر حاشیه هاست...
#مهدی_رسولی
@Misaagh_Amin
مـیــثــــاق
🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀 🥀خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🥀فصل یازدهم قسمت صد و بیست و نه دفاعیه در د
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃 خون دلی که لعل شد
زندگینامه مقام معظم رهبری
🍃فصل یازدهم قسمت صد و سی
دفاعیه در دادگاه نظامی
🍃 هنگام تنفس دادگاه مراتب تحسین خود را ابراز کردند و از انتخاب الفاظ و معانی و کیفیت بیان دفاعیه تمجید کردند پس از پایان دادگاه از من خواستند از سالن دادگاه خارج شوم و بیرون در منتظر بمانم من در اشتیاق به اطلاع از حکم صادره لحظه شماری میکردم روز محاکمه با روز ملاقات زندانیان و خانواده هایشان مصادف بود خانواده برای دیدار با من آمده بودند و جلوی در زندان منتظر مانده بودند
🍃دادگاه چون در وسط پادگان قرار داشت از در ورودی دور بود خانواده تا ظهر انتظار کشیده بودند برخی رفته بودند و برخی مانده بودند البته حکم صادر شده بود اما بایستی روی برگ های خاصی تایپ می شد و سپس در حضور اعضای دادگاه و متهم قرائت می شد من در انتظار اعلام حکم بودم و وقت اداری به پایان رسید
🍃یکی از اعضای دادگاه بیرون آمد و هنگامی که به در ورودی پادگان رسید خانواده ای را دید که در انتظار زندانی ماندهاند و مطلع شد که اینها خانواده من هستند به آنها خبر داد که حکم آزادی من صادر شده است و بدین ترتیب پیش از آنکه من از حکم دادگاه مطلع شوم خانواده از آن اطلاع یافتند وقتی انتظار آنها به درازا کشید یکی از نگهبانان پادگان به آنها گفت شما بروید او هم پس از آنکه آزاد شود خواهد آمد در نتیجه آنها به منزل بازگشتند
🍃 دو ساعت پس از ظهر مرا خواستند و حکم دادگاه را مبنی بر محکومیت من به مدتی کمتر از زمانی که در زندان گذرانده بودم اعلام کردند و قرار شد تا تشکیل دومین دادگاه که تا دادگاه تجدیدنظر است و معمولاً یک ماه پس از نخستین دادگاه تشکیل میشود مرا آزاد کنند
ادامه دارد....
@Misaagh_Amin
✅نوکری واقعی اهل بیت :
#نوکری_امام_حسین_و_اهلبیت (ع) به معنی واقعی کلمه این است که
انسان بتواند افکار اینها را..
خطّ مشی اینها را..
جهتگیریهای اینها را در جامعه روزبهروز گسترش بدهد...
#امام_خامنه_ای
مـیــثــــاق
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کن
🎇°•○●﷽●○•°🎇
✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین
🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کنار او دفن شود.
🍃محمد حسين به روایت مرتضی حاج باقری
💫این قسمت: صادقی و موسایی پور
سال شصت و سه بعد از عملیات خیبر، لشکر در خط شلمچه مستقر شد. بین خط ما و عراق چهار کیلومتر آب بود، برای شناسایی مجبور بودیم از این آب گرفتگی عبور کنیم و خودمان را به خط دشمن برسانیم. نفراتی که محمد حسین برای این کار در نظر گرفته بود، من بودم، موسایی پور، صادقی و یک نفر دیگر. حد نهایت شناسایی ما هم خاکریزی از عراق بود که پایان آب گرفتگی منطقه شلمچه قرار داشت. شب چهار نفری سوار بر قایق به طرف خط دشمن حرکت کردیم. قرار بود در قسمتی از منطقه که چولانهای زیادی داشت، توقف کنیم و بعد دو نفر از بچه ها خودشان را به خاکریز عراقی ها برسانند. آن شب نوبت موسایی پور و صادقی بود. وقتی به چولانها رسیدیم، قایق ها را وسط آنها زدیم و ایستادیم. موسایی پور و صادقی که هر دو لباس غواصی به تن داشتند از ما جدا شدند و جلو رفتندمدتی صبر کردیم آنها برنگشتند، اول فکر کردیم شاید امشب کارشان طول کشیده است و اگر کمی منتظر شویم حتما می رسند۔، اما وقتی تأخیرشان طولانی شد، فهمیدیم که اتفاقی برای آن ها افتاده است. قایق ها را حرکت دادیم و تا آنجا که امکان داشت به دشمن نزدیک شدیم تا شایدبتوانیم اثری از آنها پیدا کنیم، اما فایده ای نداشت. هیچ اثری نیافتیم، اطراف محل قرار را هم جستجو کردیم به این امید که شاید موقع برگشت، راه را گم کرده باشند، ولی آنجا هم هیچ خبری نبود. دیگر خیلی دیر شده بود و فرصت زیادی نداشتیم. وقتی کاملا از پیدا کردنشان ناامید شدیم تنهایی به خط مقدم برگشتیم.
محمد حسین که تا آن وقت دل نگران و ناراحت منتظر ما ایستاده بود، با دیدن قایق ها سریع جلو آمد. من هر آنچه را که اتفاق افتاده بود، برایش تعریف کردم. چهره محمد حسین خیلی در هم شد. هم ناراحت بچه ها بود و هم فکر کار. نمی دانستیم چه بلایی سر بچه ها آمده است. شهادتشان یک مصیبت بود و اسارتشان مصیبتی دیگر. قاعده بر این بود که اگر در محوری یکی از بچه های شناسایی اسیر می شد، دیگر نباید روی آن محور کاری انجام می گرفت، چون خطر لو رفتن عملیات وجود داشت.
همه نگران بودند. محمد حسین با روشن شدن هوا لب آب رفت و سعی کرد با دوربین اثری از بچه ها پیدا کند. ما را هم برای جستجو به طرف دیگری فرستاد. همه برای یافتن موسایی پور و صادقی بسیج شده بودند، اما حوالی ساعت ده ناامید برگشتند.... 💫
ادامه دارد 🖋️
@Misaagh_Amin
37.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
#ببینید
زمینه | گریه بر تو اوج بندگیمه..
بامداحی: حاج مهدی رسولی
شب دوم محرم الحرام ۱۴۴۲
جمعه سیویکم مردادماه ۱۳۹۹
هیئتثاراللّه(رهرواناماموشهدا)
نظمِ ارتشِ جمهوریِ اسلامی ایران رو دیدید؟
حالا نظمِ ارتشِ میلیونیِ #امام_حسین(ع) رو ببینید.
🏴🏴
وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
آیه ٣٢ سوره انعام
و زندگی دنیا جز بازی و هوسرانی هیچ نیست و همانا سرای دیگر برای اهل تقوا نیکوتر است، آیا تعقل نمیکنید؟
@Misaagh_Amin
مـیــثــــاق
🏴🏴 وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَ
🏴🏴
پیام ها
1- دنيا محورى، فكرى كودكانه و پوچ است. (لهو ولعب معمولًا كار كودكان است و سرگرم شدن به دنيا انسان را از آخرت باز مىدارد) «لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»
2- راه نجات از حسرت آخرت، فكر و تعقّل است. يا حَسْرَتَنا ... أَ فَلا تَعْقِلُونَ
3- خردمند، فريب دنيا را نمىخورد. وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ ... أَ فَلا تَعْقِلُونَ
4- بكار نگرفتن انديشه، زمينه توجّه به دنيا وغفلت از آخرت است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
5- غفلت از آخرت، سبب توبيخ است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
6- تعقّل و تقوا، ملازم يكديگرند. «يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ
@Misaagh_Amin
💥در زیارت حضرت امام حسن علیهالسلام در روز دوشنبه میگویی:
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِرَاطَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَيَانَ حُكْمِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَاصِرَ دِينِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِىُّ؛
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِينُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِيلِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْهَادِى الْمَهْدِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الطَّاهِرُ الزَّكِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا التَّقِىُّ النَّقِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقِيقُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ الصِّدِّيقُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ.
@Misaagh_Amin
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
✨زیارت امام حسین علیه السلام در روز دوشنبه
🌸السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ ، أَشْهَدُ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاَةَ ، وَآتَيْتَ الزَّكَاةَ ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ ، وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً ، وَجَاهَدْتَ فِى اللّٰهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتَّىٰ أَتَاكَ الْيَقِينُ ، فَعَلَيْكَ السَّلامُ مِنِّى مَا بَقِيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ ، وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ؛
أَنَا يَا مَوْلَاىَ مَوْلىً لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ ، سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَجَهْرِكُمْ ، وَظَاهِرِكُمْ وَبَاطِنِكُمْ ، لَعَنَ اللّٰهُ أَعْداءَكُمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ ، وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ تَعالىٰ مِنْهُمْ ، يَا مَوْلَاىَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ ، يَا مَوْلَاىَ يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ ، هٰذا يَوْمُ الإِثْنَيْنِ وَهُوَ يَوْمُكُما وَبِاسْمِكُما وَأَنَا فِيهِ ضَيْفُكُما ، فَأَضِيفانِى وَأَحْسِنا ضِيَافَتِى ، فَنِعْمَ مَنِ اسْتُضِيفَ بِهِ أَنْتُمَا ، وَأَنَا فِيهِ مِنْ جِوارِكُما فَأَجِيرانِى ، فَإِنَّكُمَا مَأمُورانِ بِالضِّيافَةِ وَالْإِجارَةِ ، فَصَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكُمَا وَآلِكُمَا الطَّيِّبِينَ.
@Misaagh_Amin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ وقتی حسین(ع) سر روی زانوی رقیه(س) گذاشت ...
#روضه
@Misaagh_Amin
مـیــثــــاق
🏴🏴 🍀محتوای این نامهها تقریباً یکنواخت بود و مطالب مهم آنها نیز همانی است که در نامه سلیمانبنصرد
🏴🏴🍃رفتن مسلم به کوفه
🍀#مسلم که شجاعترین فرزند عقیل بود، در این زمان حدود چهل و پنج سال سن داشت. وی به نقلی همراه قیس بن مسهر صیداوی از مکه عازم مدینه شد و از آنجا همراه دو راهنما، راه عراق را در پیش گرفت.امام حسین از او خواسته بود تا به خانه هانی بن عروه درآید.
🍀 مسلم در پانزدهم رمضان سال شصت هجری به راه افتاد و در پنجم شوال همان سال (بیست روز بعد )وارد کوفه شد و تا هشتم ذیحجه که شهید شد، در آنجا ماند.به مجرد ورود وی، رفتوآمد شیعیان با او آغاز شد و آنان با مسلم بهعنوان نماینده امام امام حسین #بیعت کردند.
🍀#مبنای بیعت،عمل به کتاب خدا و سنت رسول خدا، مبارزه با ستمگران، دفاع از مستضعفان و تقسیم غنائم به شکلی عادلانه بود.
بر طبق نقل مورخان دوازده تا هجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند.
1⃣
مـیــثــــاق
🏴🏴🍃رفتن مسلم به کوفه 🍀#مسلم که شجاعترین فرزند عقیل بود، در این زمان حدود چهل و پنج سال سن داشت. و
🍀امام حسین به همراه غلامش #سلیمان، نامه هایی برای شیعیان #بصره نوشت. #عبیداللهبنزیاد حاکم بصره نیز از آمدن پیک آگاه شد و او را دستگیر کرد و به دار آویخت.
🍀 مسلم در اوج فعالیت خود،زمانی که شرایط را فراهم دید، برای آنکه مبادا امویان مشکلی برای کوفه ایجاد کنند، به امام حسین نامهای نوشت و از آن حضرت خواستها بهسرعت خود را به کوفه رساند. در این زمان، برخی از #طرفداران بنیامیه- مانند عمربنسعد و محمد بن اشعث بن قیس- وضعیت کوفه را برای #یزید گزارش دادند و از وی خواستند که اگر به کوفه نیاز دارد، فردی نیرومند را به کوفه برای او بفرستد.
🍀 یزید نیز #عبیدالله حاکم بصره را مامور کوفه کرد.ابنزیاد با همراهی اشراف به گونهای مستبدانه توانست کوفه را کنترل کند؛ تا جایی که مردم از ترس پراکنده شدند و مسلم را در کوفه تنها گذاردند.
🍀سرانجام وی در خانه زنی به نام #طوعه پنهان شد ،اما توسط فرزند وی لو رفت و به شهادت رسید.
2⃣
مـیــثــــاق
🍀امام حسین به همراه غلامش #سلیمان، نامه هایی برای شیعیان #بصره نوشت. #عبیداللهبنزیاد حاکم بصره ن
🍀در روز #شهادت مسلم( روز هشتم ذیحجه) امام حسین با شتابی هرچه تمامتر، مکه را به قصد #عراق ترک گفت.
🍀 در ماه آخر اقامت حضرت در مکه- که احتمال میرفت ایشان به کوفه برود - بسیاری با این سفر مخالفت کردند.
برخی #اموی مسلکان ،او را به اطاعت از امام وقت و دوری از شقاق دعوت میکردند و پارهای نیز با توجه به روحیات پیمانشکنان مردم کوفه در جریان صلح امام مجتبی و آنان را غیرقابلاعتماد میشمردند. البته ممکن است اینان به تحریک امویان امام را به نرفتن توصیه کرده باشند ؛چراکه واقعاً احتمال #پیروزی امام در کوفه بسیار بود.
🍀 طبیعی است که #محاسبه امام پس از نامه مسلم، متفاوت بود، هرچند پس ازتغییر امیر کوفه، اوضاع به #ضرر امام تغییر یافت.
🍀 در برخی از نقل های خاص نیز آمده است که امام بر خوابهایی که دیده یا دستوری که به او داده شده بود، تکیه کرد، اما نباید اینها را در یک تصمیمگیری سیاسی دخیل دانست.
مسئله بسیار ساده و روشن است:
" محاسبه امام در آن مقطع کاملاً درست بود اما بعدها اوضاع کوفه برهم ریخت."
3⃣
📗گزیده حیات سیاسی و فکری امامان شیعه،رسول جعفریان
@Misaagh_Amin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ رو نمیدونم چندبار این دوسه روزه گوش دادم و اصلا سیر نمیشم...
بی نظیره
حسین دارابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از همین گریهها میترسند!
جوانهای ما خیال نکنند که مساله، مساله «ملتِ گریه» است! این را دیگران القا کردند به شماها که بگویید «ملت گریه»!
آنها از همین گریهها میترسند، برای اینکه گریهای است که بر مظلوم است؛ فریاد مقابل ظالم است. اینها شعائر مذهبی ماست که باید حفظ بشود. اینها یک شعائر سیاسی است که باید حفظ بشود.
امام خمینی(ره) |۳۰ مهر ۱۳۵۸
میثاق محرم ما با پسر فاطمه :
هم نمی گذاریم محرم از تب بیفتد و هم اجازه نمی دهیم عاشقی از عشاق سید الشهدا تب کند...
#مهدی_رسولی
@Misaagh_Amin
35.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
#ببینید
زمینه | با اینکه سنگ خوردم..
بامداحی: حاج مهدی رسولی
شب سوم محرم الحرام ۱۴۴۲
شنبه یکم شهریورماه ۱۳۹۹
هیئتثاراللّه(رهرواناماموشهدا)
#روضه_مصور | شب چهارم
◾️رهبر انقلاب:
یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در مبارزه معنوی و درونی پیروز شدند...!!
آن سردار شجاعی که در میان دشمنان جایگاهی داشت - «حُرّبنیزید ریاحی» - و از آن جایگاه صرفنظر کرد و به حسینبنعلی پیوست، در این مبارزه باطنی و معنوی پیروز شد...!!
#ما_ملت_امام_حسینیم
فاطمه طیوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 اهتزاز پرچم امام حسین (ع) در نیویورک
این روز حضور در خیابانهای نیویورک را روز «امام حسین» یا «حسین دِی» میخوانند.
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
مـیــثــــاق
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃 خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🍃فصل یازدهم قسمت صد و سی دفاعیه در دادگاه ن
خون دلی که لعل شد
زندگینامه مقام معظم رهبری
فصل یازدهم قسمت صد و سی و یک
دفاعیه در دادگاه نظامی
🥀رئیس دادگاه دستور داد سربازان نگهبان به علامت این که فرد همراه آنها زندانی نیست سلاح خود را دوشفنگ کنند و مرا در انجام بقیه اقدامات اداری لازم برای خروج از زندان یاری کنند به اتاقم رفتم که چنانکه قبلا گفته بودم نزدیک در ورودی زندان بود یک ساعت از شب گذشته بود که اثاثیه ام را جمع کردم و با زندانیان خداحافظی کردم
🥀فصل زمستان بود و هوا سرد و در شب سردتر جلوی در ورودی پادگان تعدادی از جوانان فامیل را دیدم که با یک اتومبیل در انتظار من ایستاده بودند وسایلم را گرفتند خواستم سوار اتومبیل شوم که یک افسر آمد و گفت شما نمی توانید بروی با من بیا!!
🥀 مرا در اتومبیلی که چند نظامی در آن بودن سوار کردند و اتومبیل چنان که از مسیر راه دریافتم به سمت ساختمان ساواک حرکت کرد آیا آزادی من از پادگان ظاهری بوده؟ آیا میخواهند مرا به ساواک و از آنجا به تهران ببرند؟
🥀 در حالی که اتومبیل مسیر خود را در تاریکی و سرما به سمت سرنوشت نامعلوم من می پیمود این گونه پرسش ها نیز در ذهن من میچرخید جلوی ساختمان ساواک مرا پیاده کردند بازجویی که در زندان سوم و چهارم بااو آشنا بودم با من روبرو شد بالحنی آمیخته به غرور و موذیگری به من گفت: _چرا آمدی؟
_ من نیامدم آنها مرا به اینجا آوردند
_حالا که ما دستور آزادی ات را دادهایم برو!
🥀 بدون آنکه علت این رفتار آنها را بدانم به خیابان تاریک و سرد آمدم تا اتومبیلی پیدا کنم که مرا به خانه برساند اگر وسایلم هم در دستم بود بیرون ماندن در این ساعت از شب مشقت و دردسر بیشتری داشت. اما وسایل را جلوی در ورودی پادگان به کسانی که برای رساندن من آمده بودند سپرده بودم ناگهان یک اتومبیل جلوی پایم ایستاد خوب نگاه کردم دیدم همان جوانانی هستند که جلوی پادگان منتظرم بودند فهمیدم آنها مسیرم را از پادگان تا ساواک در انتظار سرنوشت و سرانجام کار دنبال کرده بودند
🥀 به خانه رسیدم دیدم همسرم نشسته و به در چشم دوخته بچه ها هم از انتظار خسته شدند و به خواب رفتند
ادامه دارد.....
@Misaagh_Amin
مـیــثــــاق
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کن
🎇°•○●﷽●○•°🎇
✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین
🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کنار او دفن شود.
🍃محمد حسين به روایت مرتضی حاج باقری
💫 محمدحسین با حاج قاسم تماس گرفت و او را در جریان قرار داد. حاج قاسم به دلیل حساسیت موضوع، سریع خودش را به منطقه رساند. با محمدحسین داخل سنگری رفتند و مشغول صحبت شدند. وقتی که بیرون آمدند دیدم محمد حسین خیلی ناراحت است. از او سؤال کردم: «چی شد؟»
گفت: «حاجی می گوید باید قرارگاه را خبر کنیم. بچه ها احتمالا اسیر شده اند چون لباس غواصی تنشان بوده، احتمال شهید شدنشان ضعیف است.)
گفتم: «خب! حالا تو می خواهی چه کار کنی؟» گفت: «هیچی! من به قرارگاه خبر نمی دهم.» | گفتم: «محمدحسین! حاجی ناراحت می شود.»
گفت: «من امشب تكليف لشکر و این دو نفر را روشن می کنم، فردا می گویم چه اتفاقی برایشان افتاده است.)
وقتی حاج قاسم رفت، بچه ها دوباره جستجو را از سر گرفتند، بعضی ها با دوربین توی آب را نگاه می کردند. بعضی سوار بر قایق تا جایی که امکان داشت جلو می رفتند. چند نفر هم در اطراف خاکریز و کنار آن را می گشتند. شب عده ای برای جستجوی دقیق تر، خودشان را به محل گم شدن بچه ها رساندند، اما هیچ کدام از این کارها ثمری نداشت.
من در فکر این بودم که امشب محمد حسین چطوری می خواهد تکلیف همه را روشن کند. روز بعد صبح زود داخل محوطه مقر بودیم که دیدم از دورصدایم می کند. رفتم پیشش، با خوشحالی گفت: هم اکبر موسایی پور را دیدم، هم
صادقی را.»
گفتم: «کجا هستند؟» گفت: (جایی نیستند، من توی خواب آنها را دیدم.)
گفتم: «خب! چی شد؟»
گفت: «دیشب خواب دیدم که اکبر موسایی پور و حسین صادقی هر دو آمدند،
اكبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اكبر خیلی نورانی تر از حسین بود، میدانی چرا؟»
گفتم: «چرا؟» گفت: «اگر گفتی؟» گفتم: «من نمی دانم. خودت بگو!» گفت: «اکبر اگر توی آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد، اما حسین این طور
نبود، می خواند، ولی اگر شبی خسته بود و نمی توانست، نمی خواند. یک دلیل دیگر
هم دارد، می دانی!»
گفتم: «نه! نمی دانم.
گفت: اکبر نامزد داشت، دنبال قضيه ازدواج رفته و به تکلیفش عمل کرده بود،
ولی صادقی نه.»
من با بی حوصلگی گفتم: «حالا اصل مطلب را بگو، چرا این قدر سؤال و جواب میکنی؟.... 💫
ادامه دارد 🖋️
@Misaagh_Amin