eitaa logo
|خانوم‌عکاس📷|
225 دنبال‌کننده
138 عکس
31 ویدیو
3 فایل
عکس میگیرم، به عنوانِ بلیطِ‌ برگشت به لحظاتی که سپری شده و رفته ..📷🤍' اینجا از احساسم مینویسم، اگه به دلتون نشست، بدونید که احساسم رو صادقانه باهاتون به اشتراک گذاشتم:) [کپی نکنید]
مشاهده در ایتا
دانلود
راستی، امروز عید مباااهله‌ست؛ عیدتون مبارک😍🤍
کوھ‌غیرت(=.mp3
5.34M
کسی که برای نماز شبش، یه دنیا ستاره کنارش میان .. سوادِ خلائق که گِل بازیه! زبونِ ملائک به کارِش میان ..
اشک از گوشه چشمانم سر میخورد. نگاهت میکنم. این عکس همیشه برایم عزیز بوده. از همان روز که پدرم لباس خادمی بابا رضا را تنش کرد و من یادِ افتادم. از همان شب که وقتی سرم را بالا می‌آوردم، نگاهت به جایگاهی بود که من ایستاده بودم. از همان لحظاتی که بند بند متنِ شبِ شهادتت روی زبانم آمد و... وای. نمیدانم. از همان شب قلمم برکت گرفت. نگاهِ تو کارساز بود... چه کسی فکرش را میکرد با یک جمله تمامِ مجلس به هم بریزد؟! صدای گریه‌ها برای تو بلند بود... و من سرتاپا بغض از دلتنگی... برای تو میخواندم... تنها برای تو. نگاهت میکنم. نگاهت حرف میزند. راستی، یادت هست آن شب گفتم که چقدر دلم برایت تنگ است؟ یادت هست بغض داشتم؟ یادت هست... یادت هست تشویشِ وجودم را تبدیل کردی به آرامشی عمیق که هیچ‌گاه تجربه‌اش نکرده‌ام بعد از آن شب؟ یادت هست لرزشِ صدایم بخاطرِ ناباوری... ناباوری از جایِ خالیِ تو... روشنایِ روزهای تکراری و پر از اضطرابم! راهنمایِ تاریکی‌هایم! امشب وجودم تو را طلب میکرد... که باشی و بگویی، ( شما من را میشناسید، من کاری به خط و خطوط ندارم... ) حسرت و بغضِ همیشگیِ من! نمیبخشم اگر کسی حتی ذره‌ای توهین که نه، به قولِ مادربزرگ‌ها، بخواهد نازک‌تر از گل به تو بگوید... به هم میریزم. مثلِ امشب. امشبی که بغض شد در گلویم... مثلِ آن شب، یک‌و‌بیستِ لعنتی. لعنتی برایِ منی که تورا طلب داشت اما پیدا نکرد. و زیبایی، برای تویی که اویی را طلب داشت و راه یافت... عزیزِ دورِ ما؛ سردارِ عزیزِ ما؛ یا به قولِ آقایم، رفیقِ خوشبختِ ما... دلمان برایت تنگ شده. هوایمان را داشته باش عزیزِ رهبر، عزیزِ عالم... ✍🏻خانوم‌عکاس
|خانوم‌عکاس📷|
کاش میشد بازم به آغوشت برگردم ..❤️‍🩹
توییت ساعتی قبل آیت الله خامنه ای: شنیدم که شوق و علاقه‌ی مردم بیشتر از قبل است. خدا کند این جور باشد و اگر این جور باشد خرسندکننده است. @Ekhrajiha
هدایت شده از بر پا
اولین نشانه‌های پیروزی در انتخابات ❤️رفیقم میگه با بیستکال به یکی زنگ زدم خیلی دردها داشت. خیلی مشکلات داشت، ناامید بود، من قشنگ نشستم پای درد دلش،حدود ۵۰ دقیقه صحبت کردیم ، آخر سر گفت چون دیدم یه جوون که منو نمیشناسه برای رای دادن من اینقد وقت گذاشته حتما شرکت میکنم و ۴ نفر از خانواده که قصد شرکت نداشتن به جلیلی رای میدیم. ❤️از این دست خاطرات این روزها زیاد شنیدم، داستان این تلفن زدن‌ها جالب است، بچه های انقلابی ما وقت گذاشتند، گوش دادند به دردهای این مردم مظلوم، سیاست اینگونه زیبا است، شما ممکن است منتظر باشی ببینی نتیجه انتخابات چه میشود فردا، من اما به این می‌گویم پیروزی، وقتی به جای آنکه نق بزنیم و سیاهی و ناامیدی بریزیم در مجازی و روشنفکرمآبانه عوام‌گرایی کنیم و پشت سر عوام راه بیفتیم، حق را تشخیص میدهیم ، جلو می‌افتیم و پای دردهای این مردم مینشینیم و دست‌گیری میکنیم. ❤️وقتی، هم حق را می‌بینیم هم صبورانه مردم را همراه میکنیم، وقتی برای تبیین، شب و روز نشناسیم و "جهاد" تبیین میکنیم، وقتی می‌فهمیم این سال‌ها با سیاه‌نمایی و ایجاد بی‌اعتمادی به مسوولین در کشور چه زهر کشنده‌ای را در کشور پخش کردیم، اینها اسمش اگر پیروزی نیست، چیست. @ali_mahdiyan
|خانوم‌عکاس📷|
اولین نشانه‌های پیروزی در انتخابات ❤️رفیقم میگه با بیستکال به یکی زنگ زدم خیلی دردها داشت. خیلی مشک
دیروز توی اتوبوس یک نفرو قانع کردم که رای بده میگفت نمیشناسم، اینا همشون یه‌جورن، همشون وعده‌های الکی میدن... خیلی صحبت کردیم آخرش گفت دخترم داره فردا میاد قم باهم میریم رای میدیم😌 خوشحالم... از اینکه حتی اگه خودم نتونستم رای بدم، تونستم حتی یک‌نفر رو راضی کنم...
|خانوم‌عکاس📷|
حی علی العزا که محرم رسیده است ..
قصهٔ عشق از آن روز شروع شد که خدا مهرِ یک بی‌کفن انداخت میانِ دلِ ما ...
هدایت شده از |خانوم‌عکاس📷|
Najm Al Sagheb - Nazanin Roghaye.mp3
10.01M
من دختر شاهم و دنیا واسه بابای منه :))
دیروز، با رفقا قرار گذاشتیم بریم تهران. روضهٔ شب سوم... شب رقیه‌جان! بلیط گرفتیم. رفتیم سمت راه‌آهن. دیر رسیدیم... دیر... گفتن قطار رفته. میخواستم بشینم همونجا. بشینم بگم من با کلی امید اومدم. یعنی چی. برگشتیم خونه‌هامون. باورم نمیشد هنوز. ما جاموندیم! از بابا نه... از قطار فقط. ما جاموندیم. از کاروانِ عمه‌زینب و باباحسین نه! از قطار فقط... سهمِ ما از روضه‌ی دیشب شد جاموندن... جاموندیم... ✍🏻خانوم‌عکاس
|خانوم‌عکاس📷|
خدا نیاره نشنوی اسمِ حسینو 💔 :))))))
غمِ این نوحه تا مغزِ استخونمو میسوزونه ..
|خانوم‌عکاس📷|
بیا تا برات از دستام گهواره بسازم... 😭
هدایت شده از هیأت زوارالزهراء(س)
صدایی، حسین(ع) را برمی‌گرداند. گریهٔ نوزادی شش ماهه... نوزادِ رباب! در آغوش می‌گیردش. صورت به صورتش می‌چسباند و می‌گرید... چندروز است که تشنه‌است؟ نمی‌دانم... حسین جان! ❤️ کودکانم نذر چشمانِ علی‌اصغرت... لباسِ غمت را تنشان میکنم... با روضهٔ تو نفس می‌زنند... فداییِ تو باشند الهی! ◾️ هیئت زوارالزهرا سلام‌الله‌علیها ▫️ @zovvaralzahra
داشتم یکی یکی پیامای گروهامو باز میکردم تا رسیدم به یه فیلم. کپشن نداشت. بازش کردم. تصویرِ یه بچه... نمیگم تو چه حالتی! فقط بگم که از غزه بود. قلبم نزد انگار یک لحظه. اشکام ریخت. دلم هم... تا حالا هیچ بچه‌ای، تاکید! هییییچ بچه‌ای رو تو اون حالت،حتی تو فیلما هم ندیده بودم. قفسه سینم درد گرفته بود. کاشکی مرده بودم. کاشکی میتونستم بغل بگیرمش... حتی قلم، توانِ توصیف نداره... این الطالب بدم المظلوم...😭💔 ✍🏻خانوم‌عکاس
هدایت شده از |خانوم‌عکاس📷|
تا حالا فکر میکردم که خیلی قوی‌ام ولی قبل از ..