eitaa logo
میوه دل من
6.9هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
25 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨مـــی آیـــــــــد از دور، مــردی ســــواره بـــرمــرکب عشـــق، چــــون ماهپــــاره 💞والشمــس رویـش، واللــیــــل مـــویـش گلـــها هــمه مســــت، از رنگ و بویـش 💚عـمــــامـــه بر سر، مثــل پیـمبـــــر (صل‌الله‌علیه‌وآله) در بـازوانــش نـیروی حیــــــــــــــــدر(ع) ازپــای تــاسـر در شـور و شیــــن است بــرق نگـاهــش مثل حســــین(علیه‌السلام) است🚩 😍می آیــد از دور خوشــــبوتر از یـــــاس در چشــــم وابرو مـانـند عبــــــاس (علیه‌السلام) القــصـه ایــن مــرد امیـد دلهاســـــــــت خوشبوتر از یاس فرزند زهراست(سلام‌الله‌علیها)💞 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨یه کاردستی قشنگ دریایی🐋 حتما بخش‌هایی رو که می‌تونه خودش انجام بده رو اجازه بدید درست کنه😊 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
1.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط می‌خواستم مزشو بچشم😁🥶 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— آی قصه قصه قصه📚 این داستان: آسمان آبی🏞 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه1⃣ یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود شهر قشنگی بود که آدمای جورواجوری توش زندگی می‌کردن🥸 بین اون آدما، بچه، مامان، بابا، خاله، عمو، دایی، عمه، بابابزرگ، مامانبزرگ و... خلاصه هر کسی که فکرش رو بکنید، بود👨‍👩‍👧‍👦 مردم این شهر یه ویژگی داشتن. ویژگیشون هم این بود که خیلی بچه‌های شهر براشون مهم بودن✅ تمام فکر و ذکرشون هم این بود که چه کاری رو چطور انجام بدن که زندگی بچه‌ها در آینده آروم و سالم و شاد باشه✨ یه روزی که قرار بود همه آدم‌ها برن سرکار و زندگیشون💼 و بچه‌ها هم برن مدرسه🎒 و مهدکودک👶 پیرمردی وسط میدون شهر ایستاد و داد زد: آهای مردم، بیایین جمع شید حرف دارم👨‍🦳می‌خوام بهتون یه چیزی بگم. مردم وقتی صدای پیرمرد رو شنیدن، همگی دور میدون جمع شدن. هر کسی هم که صداشو نشنیده بود از دوستاش شنید👂 و خبردار شد که همه مردم دور میدون جمع شدن و قراره پیرمردی که خودش میگه پدربزرگ👨‍🦳 همه بچه‌های شهره، براشون حرف بزنه و یه چیزهایی بهشون بگه🗣 خلاصه می‌دونین بچه‌ها بهشون چی گفت❓ پیرمرد👨‍🦳 بهشون پیشنهاد داد که فردا رو روز درختکاری اعلام بکنن و همه دستشون یه نهال باشه و بیارن بکارن🌱 بزرگترها از این پیشنهاد خیلی استقبال کردن😊 به نظرشون خیلی کار خوبی می‌اومد✅ بچه‌ها هم خوشحال بودن از اینکه می‌تونن یه کار جدیدی تجربه کنن و برن توی طبیعت با هم بازی کنن😀 اما براشون سوال بود چرا حالا درخت⁉️ چرا باید درخت بکاریم🤔 چرا خب به جاش فوتبال بازی نکنیم⚽️ چرا گرگم به هوا بازی نکنیم🏀 چرا بادبادک هوا نکنیم❗️ چرا باید درخت بکاریم⁉️ در جواب این حرفای بچه‌ها، بزرگترها بهشون می‌گفتن که این درخت‌هایی🌳 که شما می‌کارین، یه روزی همشون به کمک شما میان. اما چطوری❓ نگفتن🙁 بچه‌ها هم نمی‌دونستن. شما می‌دونید☺️ نگران نباشید. جواب این سوال تو ادامه قصه هست😎 فردای اونروز، همه خانواده‌ها👨‍👩‍👧‍👦 یکی یه نهال🌿 دستشون گرفتن و آوردن توی طبیعت کاشتن و طبق قرارشون باید هفته‌ای یک نفر بیاد به درختا سر بزنه👨‍🌾 و اگر مراقبتی نیاز دارن، انجام بده. مراقبت می‌تونست دادن کود باشه، می‌تونست کشیدن نایلون روی سر درختا باشه که سرما نزنه بهشون، می‌تونست جمع کردن برگای زرد🍁 باشه و... خلاصه هر کاری که اسمش مراقبت از درختا باشه🍃 زمان گذشت و گذشت و گذشتـ... تا تمام بچه‌های اون شهر بزرگ شدن🧑 و حالا خودشون صاحب فرزند شدن👱‍♂ بچه‌های قدیم بزرگ شده بودن و همچنان حواسشون به درختا بود🌳 اما همشون یادشون رفته بود که چرا اونموقع درخت کاشتن🤔 یادشون رفته بود که پیرمرد بهشون گفته بود که این درختا یه روزی به کارتون میاد🧐 طبق عادت و قراری که گذاشته بودن فقط ازون درختا مراقبت می‌کردن👨‍🌾 شایدم حق داشتن. خب خیلی ازون زمان گذشته بود و آدما هم کلی کار و دغدغه دارشتن و این عجیب نبود که یادشون رفته😕 اما درختا یادشون نرفته بود😎 یادشون مونده بود که قراره یه روزی چه کمکی به مردم این شهر بکنن♥️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه2⃣ بچه‌ها، اون روزا، روزای آخر پاییز🍁و اوایل زمستون❄️ بود و هوا داشت سرد میشد و با سرد شدن هوا و نیومدن بارون🌧، آلودگی تمام شهرو گرفته بود🌫 از طبقه بالای خونه‌ها که نگاه می‌کردی، تمام شهر انگار تو یه غباری فرورفته بود🌪 توی خیابون که راه می‌رفتی انگار که هوا مه گرفته، اما مه نبود، آلودگی بود🌫 وقتی می‌رفتی توی مرکز شهر، سرفه امونتونو می‌برید😷 نتیجه هم این شده بوه که مدارس، ادارات و خلاصه کل شهر تعطیل میشد🥺 بچه‌ها نمی‌تونستن توی پارک بازی کنن، چون سلامتیشون به خطر می‌افتاد🤒 وقتی هم میرفتن مدرسه و مهدکودک، نباید از کلاس بیرون می‌اومدن و تو حیاط بازی کنن❌ خلاصه شهر حسابی غمگین بود😔 آدما مریض و خسته و کسل بودن😞 و بچه‌ها هم حسابی حوصلشون سررفته بود و ناراحت تو خونه‌هاشون نشسته بودن☹️ هیچکس نمی‌دونست باید چیکار کنه😥 درنتیجه شهر تبدیل شده بود به یک جای غمگین و بدون شور و شادی😢 نه شادابی و نشاطی، نه آواز پرنده‌ای🦜 نه گل و بلبلی🌷و... خلاصه روزها گذشت و نه بادی اومد🌬 نه بارون اومد🌧 نه آلودگی تموم میشد🌫 وقتی همه حسابی ناراحت بودن، درختا شروع کردن به رایزنی و مشورت🌳 حالا وقتش بود به مردم کمک کنن و جواب محبت آدمای شهر رو بدن. بنظرتون چطوری درختا می‌تونستن این‌کارو بکنن❓ اونا با خورشید صحبت کردن☀️ و ازش خواستن که با قدرت بیشتری بهشون بتابه، از بارون🌧 خواستن که بیاد و بهشون بباره تا برگاشون سبزتر بشه و بتونن اکسیژن بیشتری تولید کنن اما خورشید و بارون که با هم نمی‌تونستن بیان. تازه بارون هم حسابی قهر کرده بود و می‌گفت: نه! من نمیام اونجا ببارم. اصلا دوست ندارم😠 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه3⃣ یکم دیگه فکر کردن و تصمیم گرفتن با باد صحبت کنن🌬 از باد خواستن که بوزه. با وزیدن باد اونا می‌تونستن برگا و شاخه‌هاشونو🌿 تکون بدن و مثل جارو این آلودگی‌هارو جارو کنن و از شهر بیرون کنن🍃 با رفتن آلودگیا خورشید میاد☀️ ابرا میان☁️ و بارون می‌باره🌧 و شهر دوباره زنده میشه☺️ خلاصه، با باد به توافق رسیدن🌬و یه روز صبح، درختا همراه باد شروع کردن. باد می‌وزید و ویژویژ و هوهوکنان🌬 برگای درختا رو حسابی تکون می‌داد🍃 و درختا هم آلودگیارو جارو می‌کردن. با رفتن آلودگی، نور خورشید با قدرت به شهر تابید☀️ و برگای درختا هم با یه فوت یه عالمه اکسیژن دادن به هوا🌬 حالا دیگه آسمون آبی شده بود🏞 و همه خوشحال شده بودن. از اینکه تونسته بودن هوای سالم رو تنفس کنن، خداروشکر می‌کردن🤲 همه مشغول شادی بودن که پیرمرد قصه ما، دوباره وسط میدون شهر ایستاد و مردم رو جمع کرد و گفت👨‍🦳 آی مردم، بیاین که یه حرف مهم دارم. همه جمع بشید🗣 همه جمع شدن دور میدون و پیرمرد شروع کرد به گفتن قصه اون روزایی که بچه‌ها درخت کاشتن. پیرمرد گفت👨‍🦳 حالا اون درختا بزرگ شدن و امروز به داد این شهر رسیدن و به شما کمک کردن که دوباره هوای تمیز داشته باشین🫁 حالا نوبت شما بچه‌های خوبه که هرکدوم سه تا نهال میوه بگیرید🍎 و بکارید تا در آینده به کمک بچه‌های شما بیان👶 بچه‌ها، این کار در اون روز شد یه رسم زیبا و هر سال بچه‌ها ۱۵ اسفندماه، همراه بزرگتراشون درخت می‌کارن🌳 و از درختا مراقبت می‌کنن تا اونا بزرگ و قوی بشن و بتونن هوا رو تمیز کنن😊 ببینم شما هم امروز درخت کاشتین❓ آفرین به شما بچه‌های خوب و زرنگی که درخت کابکارین اما اگه هنوز نهالی نکاشتین، دیر نشده و می‌تونین تا شروع بهار، شما هم درخت خودتونو بکارین✅ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥰مادرم می گوید یک نفر در راه است 🧚‍♀از صدای پایش دل من آگاه است 👼وقتی او می آید قاصدک می خندد 🧚‍♂راه های غم را بر همه می بندد 🌦ابرها می بارد چشمه ها می جوشد 🪴هر درختی در باغ رخت نو می پوشد مادرم می گوید 🌙روی ماهش زیباست گر چه از او دوریم او همیشه با ماست🌈 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
دعا برای ظهور بر هر مکلفی واجب است✨ 🏵 امام حسن مجتبی علیه‌السلام در مکاشفه به مرحوم میرزای ایمانی فرمودند: بر فراز منابر به مردم بگویید توبه کنند و برای تعجیل در ظهور حضرت حجت (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) دعا نمایند. دعا برای ظهور بر هر مکلفی واجب است🤲 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
هدایت شده از طبیبِ جان 🇮🇷
❤️ اعمال شب نیمه شعبان به نیت تعجیل در فرج امام زمان (ع) و به نیت سلامتی رهبر عزیزمون و به نیت سرافرازی و سربلندی ملت ایران التماس دعا 🌷 به طبیبِ جان بپیوندید:👇 https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba 🍃🌸✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬