eitaa logo
میوه دل من
6.9هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
25 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
1.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط می‌خواستم مزشو بچشم😁🥶 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— آی قصه قصه قصه📚 این داستان: آسمان آبی🏞 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه1⃣ یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود شهر قشنگی بود که آدمای جورواجوری توش زندگی می‌کردن🥸 بین اون آدما، بچه، مامان، بابا، خاله، عمو، دایی، عمه، بابابزرگ، مامانبزرگ و... خلاصه هر کسی که فکرش رو بکنید، بود👨‍👩‍👧‍👦 مردم این شهر یه ویژگی داشتن. ویژگیشون هم این بود که خیلی بچه‌های شهر براشون مهم بودن✅ تمام فکر و ذکرشون هم این بود که چه کاری رو چطور انجام بدن که زندگی بچه‌ها در آینده آروم و سالم و شاد باشه✨ یه روزی که قرار بود همه آدم‌ها برن سرکار و زندگیشون💼 و بچه‌ها هم برن مدرسه🎒 و مهدکودک👶 پیرمردی وسط میدون شهر ایستاد و داد زد: آهای مردم، بیایین جمع شید حرف دارم👨‍🦳می‌خوام بهتون یه چیزی بگم. مردم وقتی صدای پیرمرد رو شنیدن، همگی دور میدون جمع شدن. هر کسی هم که صداشو نشنیده بود از دوستاش شنید👂 و خبردار شد که همه مردم دور میدون جمع شدن و قراره پیرمردی که خودش میگه پدربزرگ👨‍🦳 همه بچه‌های شهره، براشون حرف بزنه و یه چیزهایی بهشون بگه🗣 خلاصه می‌دونین بچه‌ها بهشون چی گفت❓ پیرمرد👨‍🦳 بهشون پیشنهاد داد که فردا رو روز درختکاری اعلام بکنن و همه دستشون یه نهال باشه و بیارن بکارن🌱 بزرگترها از این پیشنهاد خیلی استقبال کردن😊 به نظرشون خیلی کار خوبی می‌اومد✅ بچه‌ها هم خوشحال بودن از اینکه می‌تونن یه کار جدیدی تجربه کنن و برن توی طبیعت با هم بازی کنن😀 اما براشون سوال بود چرا حالا درخت⁉️ چرا باید درخت بکاریم🤔 چرا خب به جاش فوتبال بازی نکنیم⚽️ چرا گرگم به هوا بازی نکنیم🏀 چرا بادبادک هوا نکنیم❗️ چرا باید درخت بکاریم⁉️ در جواب این حرفای بچه‌ها، بزرگترها بهشون می‌گفتن که این درخت‌هایی🌳 که شما می‌کارین، یه روزی همشون به کمک شما میان. اما چطوری❓ نگفتن🙁 بچه‌ها هم نمی‌دونستن. شما می‌دونید☺️ نگران نباشید. جواب این سوال تو ادامه قصه هست😎 فردای اونروز، همه خانواده‌ها👨‍👩‍👧‍👦 یکی یه نهال🌿 دستشون گرفتن و آوردن توی طبیعت کاشتن و طبق قرارشون باید هفته‌ای یک نفر بیاد به درختا سر بزنه👨‍🌾 و اگر مراقبتی نیاز دارن، انجام بده. مراقبت می‌تونست دادن کود باشه، می‌تونست کشیدن نایلون روی سر درختا باشه که سرما نزنه بهشون، می‌تونست جمع کردن برگای زرد🍁 باشه و... خلاصه هر کاری که اسمش مراقبت از درختا باشه🍃 زمان گذشت و گذشت و گذشتـ... تا تمام بچه‌های اون شهر بزرگ شدن🧑 و حالا خودشون صاحب فرزند شدن👱‍♂ بچه‌های قدیم بزرگ شده بودن و همچنان حواسشون به درختا بود🌳 اما همشون یادشون رفته بود که چرا اونموقع درخت کاشتن🤔 یادشون رفته بود که پیرمرد بهشون گفته بود که این درختا یه روزی به کارتون میاد🧐 طبق عادت و قراری که گذاشته بودن فقط ازون درختا مراقبت می‌کردن👨‍🌾 شایدم حق داشتن. خب خیلی ازون زمان گذشته بود و آدما هم کلی کار و دغدغه دارشتن و این عجیب نبود که یادشون رفته😕 اما درختا یادشون نرفته بود😎 یادشون مونده بود که قراره یه روزی چه کمکی به مردم این شهر بکنن♥️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه2⃣ بچه‌ها، اون روزا، روزای آخر پاییز🍁و اوایل زمستون❄️ بود و هوا داشت سرد میشد و با سرد شدن هوا و نیومدن بارون🌧، آلودگی تمام شهرو گرفته بود🌫 از طبقه بالای خونه‌ها که نگاه می‌کردی، تمام شهر انگار تو یه غباری فرورفته بود🌪 توی خیابون که راه می‌رفتی انگار که هوا مه گرفته، اما مه نبود، آلودگی بود🌫 وقتی می‌رفتی توی مرکز شهر، سرفه امونتونو می‌برید😷 نتیجه هم این شده بوه که مدارس، ادارات و خلاصه کل شهر تعطیل میشد🥺 بچه‌ها نمی‌تونستن توی پارک بازی کنن، چون سلامتیشون به خطر می‌افتاد🤒 وقتی هم میرفتن مدرسه و مهدکودک، نباید از کلاس بیرون می‌اومدن و تو حیاط بازی کنن❌ خلاصه شهر حسابی غمگین بود😔 آدما مریض و خسته و کسل بودن😞 و بچه‌ها هم حسابی حوصلشون سررفته بود و ناراحت تو خونه‌هاشون نشسته بودن☹️ هیچکس نمی‌دونست باید چیکار کنه😥 درنتیجه شهر تبدیل شده بود به یک جای غمگین و بدون شور و شادی😢 نه شادابی و نشاطی، نه آواز پرنده‌ای🦜 نه گل و بلبلی🌷و... خلاصه روزها گذشت و نه بادی اومد🌬 نه بارون اومد🌧 نه آلودگی تموم میشد🌫 وقتی همه حسابی ناراحت بودن، درختا شروع کردن به رایزنی و مشورت🌳 حالا وقتش بود به مردم کمک کنن و جواب محبت آدمای شهر رو بدن. بنظرتون چطوری درختا می‌تونستن این‌کارو بکنن❓ اونا با خورشید صحبت کردن☀️ و ازش خواستن که با قدرت بیشتری بهشون بتابه، از بارون🌧 خواستن که بیاد و بهشون بباره تا برگاشون سبزتر بشه و بتونن اکسیژن بیشتری تولید کنن اما خورشید و بارون که با هم نمی‌تونستن بیان. تازه بارون هم حسابی قهر کرده بود و می‌گفت: نه! من نمیام اونجا ببارم. اصلا دوست ندارم😠 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه3⃣ یکم دیگه فکر کردن و تصمیم گرفتن با باد صحبت کنن🌬 از باد خواستن که بوزه. با وزیدن باد اونا می‌تونستن برگا و شاخه‌هاشونو🌿 تکون بدن و مثل جارو این آلودگی‌هارو جارو کنن و از شهر بیرون کنن🍃 با رفتن آلودگیا خورشید میاد☀️ ابرا میان☁️ و بارون می‌باره🌧 و شهر دوباره زنده میشه☺️ خلاصه، با باد به توافق رسیدن🌬و یه روز صبح، درختا همراه باد شروع کردن. باد می‌وزید و ویژویژ و هوهوکنان🌬 برگای درختا رو حسابی تکون می‌داد🍃 و درختا هم آلودگیارو جارو می‌کردن. با رفتن آلودگی، نور خورشید با قدرت به شهر تابید☀️ و برگای درختا هم با یه فوت یه عالمه اکسیژن دادن به هوا🌬 حالا دیگه آسمون آبی شده بود🏞 و همه خوشحال شده بودن. از اینکه تونسته بودن هوای سالم رو تنفس کنن، خداروشکر می‌کردن🤲 همه مشغول شادی بودن که پیرمرد قصه ما، دوباره وسط میدون شهر ایستاد و مردم رو جمع کرد و گفت👨‍🦳 آی مردم، بیاین که یه حرف مهم دارم. همه جمع بشید🗣 همه جمع شدن دور میدون و پیرمرد شروع کرد به گفتن قصه اون روزایی که بچه‌ها درخت کاشتن. پیرمرد گفت👨‍🦳 حالا اون درختا بزرگ شدن و امروز به داد این شهر رسیدن و به شما کمک کردن که دوباره هوای تمیز داشته باشین🫁 حالا نوبت شما بچه‌های خوبه که هرکدوم سه تا نهال میوه بگیرید🍎 و بکارید تا در آینده به کمک بچه‌های شما بیان👶 بچه‌ها، این کار در اون روز شد یه رسم زیبا و هر سال بچه‌ها ۱۵ اسفندماه، همراه بزرگتراشون درخت می‌کارن🌳 و از درختا مراقبت می‌کنن تا اونا بزرگ و قوی بشن و بتونن هوا رو تمیز کنن😊 ببینم شما هم امروز درخت کاشتین❓ آفرین به شما بچه‌های خوب و زرنگی که درخت کابکارین اما اگه هنوز نهالی نکاشتین، دیر نشده و می‌تونین تا شروع بهار، شما هم درخت خودتونو بکارین✅ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥰مادرم می گوید یک نفر در راه است 🧚‍♀از صدای پایش دل من آگاه است 👼وقتی او می آید قاصدک می خندد 🧚‍♂راه های غم را بر همه می بندد 🌦ابرها می بارد چشمه ها می جوشد 🪴هر درختی در باغ رخت نو می پوشد مادرم می گوید 🌙روی ماهش زیباست گر چه از او دوریم او همیشه با ماست🌈 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
دعا برای ظهور بر هر مکلفی واجب است✨ 🏵 امام حسن مجتبی علیه‌السلام در مکاشفه به مرحوم میرزای ایمانی فرمودند: بر فراز منابر به مردم بگویید توبه کنند و برای تعجیل در ظهور حضرت حجت (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) دعا نمایند. دعا برای ظهور بر هر مکلفی واجب است🤲 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
هدایت شده از طبیبِ جان 🇮🇷
❤️ اعمال شب نیمه شعبان به نیت تعجیل در فرج امام زمان (ع) و به نیت سلامتی رهبر عزیزمون و به نیت سرافرازی و سربلندی ملت ایران التماس دعا 🌷 به طبیبِ جان بپیوندید:👇 https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba 🍃🌸✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
705.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از جمعه ها جان خواهد آمد به درد عشق درمان خواهد آمد✨ . غبار از خانه های دل بگیرید که بر این خانه مهمان خواهد آمد🌺 . کفن امروز بر تن کن بسیجی که فردا جان جانان خواهد آمد✨ . زشرق کعبه تابان است خورشید فروزان پرتو افشان خواهد آمد🌺 . قسم بر خطبه غرای زینب که خونخواه شهیدان خواهد آمد✨ . گروهی منکر حکم ظهورند ولی مهدی دوران خواهد آمد🌺 . ((کلامی)) آخرین معصوم عترت برای نشر قرآن خواهد آمد✨ . شاعر: کلامی زنجانی 🎉میلاد حضرت بقیة‌الله‌الاعظم (عج) برهمگان مبارک باد🎊 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— آی قصه قصه قصه📚 این داستان: تولد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف💞 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯