eitaa logo
میوه دل من
6.9هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
25 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
4.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎈🌸🎈🌸🎈 عبدالله رضیع.....عطشان و وجیع😭😭 سینه زنی و نوحه خوانی بسیا زیبای کودکان😔 دیدنش رو از دست ندید. http://eitaa.com/joinchat/993198099Ce5ba89258f 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙78🔜
🎈🌸🎈🌸🎈 دخترک از کنار گل های شب بو رد شد. وقتی به آنها نگاه کرد خندید. چون آن ها را مثل چند دخترک زیبا دید که دست های هم دیگر را گرفته بودند. انگار داشتند آواز می خواندند. دخترک هیچ دوستی نداشت. شب بوها دوستان تنهایی اش بودند. یکی از شب بوها را بو کرد. بعد به خانه ی ارباب رسید. وارد خانه شد. ارباب با اخم زیاد سبد خرما را از او گرفت. یک خرما برداشت و توی دهان گشادش گذاشت. فوری عصبانی شد. هسته ی آن را بیرون انداخت و گفت:« این چه خرمایی است؟ خیلی بدمزه است؛ ببر پس بده و گرنه تنبیه خواهی شد!» دل کوچک دخترک شکست. چشم های عسلی اش پر از اشک شد. او کسی را نداشت تا آرامش کند. پدر و مادرش از دنیا رفته بودند. ارباب به سر او داد زد. دخترک ترسان و لرزان به مغازه ی خرما فروش رفت. با خجالت زیاد به او گفت:« آقا! اربابم این خرماها را نمی خواهد.» مرد خرما فروش بد اخلاق شد و داد زد:« به من چه که نمی خواهد. از اینجا برو، زود باش.»دخترک دوباره گریه کرد. اما ترسید به خانه برود. رفت کنار یک دیوار نشست. صدای گریه اش بلند شد. مرد مهربانی که از آنجا می گذشت، بالای سرش ایستاد. چشم هایش قشنگ بود. پیراهنش پر از بوی گل شب بو بود. دخترک گریه اش را خورد. مرد مهربان به سرش دست کشید و پرسید:« دخترم! چرا گریه می کنی؟» دخترک ماجرا را برای او تعریف کرد. مرد مهربان دست او را گرفت و جلوی مغازه ی خرمافروش برد. بعد به آن مرد گفت:« آقا چرا خرمای این دختر را پس نمی گیری؟» مرد خرمافروش بیشتر عصبانی شد و به سر او هم داد زد. مرد مهربان عصبانی نشد. فقط سکوت کرد. پیرمردی که آنجا بود فوری در گوش مرد خرما فروش گفت:« چرا سر او داد می زنی؟ او خلیفه ی مسلمانان، حضرت علی(ع) است.» مرد خرما فروش ترسید. من و من کرد. صورتش خیس عرق شد. فوری جلوی حضرت علی (ع) خم شد و راست شد و گفت:«ببخشید من اشتباه کردم. آن ها را پس می گیرم.» حضرت علی (ع) به او گفت:« سعی کن از این به بعد خرمای خوبی به مردم بفروشی.» مرد خرما فروش گفت:«چشم، چشم، من این خرماها را عوض می کنم.» بعد فوری خرماها را پس گرفت. سکه های دخترک را کف دستش گذاشت. صورت دخترک از خنده، زیبا شد. حضرت علی (ع) او را تا سر کوچه شان همراهی کرد. دخترک او را نمی شناخت؛ او مثل پدرش مهربان و دوست داشتنی بود. ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙79🔜
🎈🌸🎈🌸🎈 (ع) گلي در باغ پژمرد كه او خوش بو ترين بود كسي از اين جهان رفت كه زين العابدين(ع) بود شاعر:شكوه قاسم نيا ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙80🔜
🎈🌸🎈🌸🎈 هماهنگی چشم دست ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙81🔜
🎈🌸🎈🌸🎈 زنبور چگونه عسل درست می کند🤔⁉️ زنبور کوچولو تازه ازتخم در امده بود .👶 او هنوز نمی دانست که زنبورها چگونه عسل تولید می کنند🤔❓ وچرا فقط ز نبور ملکه تخم می گذارد⁉️ او رفت واز ملکه پرسید:چرا فقط شما که ملکه زنبورها هستی تخم می گذارید⁉️ ملکه گفت :چون بقیه زنبورها کار دارند . ومن تخم می گذارم☺️ حال زنبور کوچولو جوابِ یکی از سؤال هایش را فهمیده بود. پیشِ زنبور های کارگر رفت تا برای خودش یک دوست پیدا کند یک زنبور پیدا کرد و سلام دادو پرسید: ببخشیدشماچطور عسل درست می کنید⁉️ زنبور گفت: عده ای از ما برای جمع کردنِ شهد گلها می رویم. یک عده از ما د ر خانه می مانیم. وبا شهدِ گلها عسل درست می کنیم. زنبور کوچولو گفت:من اصلا نفهمیدم .😊 زنبور خوشحال شد که از او سؤال کرده . اورا بغل کرد وگفت:من می دانم تو یک روز سربازِ خوبی خواهی شد. چند روز دیگر متوجه می شوی.☺️ 🌹چند روز بعد🌹 ملکه با چند سرباز امدند وگفتند:زنبورک در اتاقت هستی⁉️ زنبور گفت:حتما امده اند من را ببرند تا درست کردنِ عسل را به من بیاموزند. باز سربازها اورا صدا کردند. زنبورک گفت:امدم. بعد به طرفِ در رفت. وبا انها به دشت ِپر گل رفت. انها با خرطومِ خود شهدگل هارا گرفتند. بعد انها را در محلی که در بدنِ خود داشتند . ذخیره کردند. وبه لانه بردند. یک عده دیگر از زنبورها شهدِ های دیگری اوردن باهم مخلوط کردند و عسل درست کردند. به به چه خوشمزه😋 حالا دیگر زنبورک سؤالی نداشت 😊 فرجام پور ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙83🔜
🎈🌸🎈🌸🎈 (ع) رهبری عزیز مثل نوبهار از حسین پاک مانده یادگار توی کربلا گشته او اسیر بوده او بزرگ بوده او دلیر ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙84🔜
2.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎈🌸🎈🌸🎈 هماهنگی چشم و دست با آهنربا و مقوا اين بازی جذاب رو درست کنيد. ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙85🔜
4.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کودک و نوجوان ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙86🔜
🎈🌸🎈🌸🎈 🌹😊 دانه زیرِخاک بود . او می خواست از خاک بیرون بیاید وجوانه بزند.🌱 ولی هنوز زمستان بود🌨❄️ او با تمامِ قدرت خودش را از زیرِ خاک بیرون کشید🌱 بادِ مهربان گفت:تو الان بایدزیرِ خاک باشی💨 زمستان با دستهای خود ارام دانه را زیر خاک گذاشت 🌨 ودانه زیرِ خاک ارام خوابید🌱 زمستان رفت وبهار امد🌤 اما دانه هنوز خواب بود. خاک گفت:دانه بیدار شو ، بهار در انتظارِ توست.🌤 دانه نگاهی به بقیه دانه ها کرد. که جوانه زده بودند. گفت:شما چقدر قشنگ شدید😍 گفتند:تو هم قشنگ شدی. دانه نگاهی به خودش کرد. دید چقدر قشنگ شده😍 نگاهی به جوانه اش کرد وبا خوشحالی گفت :وای این کِی در امده😍 خاک گفت:برو بیرون .قشنگ تر هم می شوی😊 دانه ارام ارام روئید واز خاک بیرون امد.🌱 دید لاله ها چه تاجِ زیبایی روی سرشان هست🌷 وخودش چقدر زیبا شده🌹 نتیجه🌸 برای رشد کردن، عجله نکنید☺️ فرجام پور ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙87🔜
🎈🌸🎈🌸🎈 (ع) مانده در “بقیع” جسم پاک او داده بر زمین اشک و آبرو روی ماه او رفته زیر خاک رفته رهبری مهربان و پاک شد شهیدو شد روح او جدا یادگار آن شاه کربلا دشمنش به او داده زهر و سم شد دلم پر از درد و رنج و غم شد چهارمین رهبرم شهید مثل مجتبی رفت و پر کشید *شاعر:مهدی وحیدی صدر ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙88🔜
🎈🌸🎈🌸🎈 ایده تزيين کلاس برای مدارس و مهد کودک ها ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙89🔜