eitaa logo
ستیز | محمدجواد کربلایی
38 دنبال‌کننده
27 عکس
10 ویدیو
2 فایل
محمدجواد کربلایی: @Mj_K66 صفحۀ اینستاگرام: https://www.instagram.com/mohammadjavad.karbalaei/ این کانال را در بله و تلگرام هم می‌توانید با همین شناسه دنبال کنید: @MjK_Setiz
مشاهده در ایتا
دانلود
مگس‌ها که معتبر شوند... [بخش 1 از 2] در مرسوم است که قدیمی‌ترین سرباز هر بخش، ارشدِ سربازها می‌شود. موقعی که من وارد یگان شدم، بعد از ارشد، فردین قدیمی‌ترین فردِ آن یگان بود. هم فردین بود، هم باسابقه. اما سابقۀ اسمش را نداشت! معاون ارشد بود و اواخر خدمتش ارشد شد. خیلی‌ها درباره‌اش می‌گفتند از روز اولی که وارد یگان شده‌اند، یک روز هم ندیده‌اند کار کند. اغراق می‌کردند؛ اما بی‌راه نمی‌گفتند. تا جایی که می‌توانست، کارها را طوری بین بچه‌ها تقسیم می‌کرد که چیزی به خودش نرسد. فقط مأموریت زیاد می‌رفت؛ که آن را هم ارشدهای بعدی فهمیدند چقدر «جای داشته». «چال»، اصطلاحی است رایج در خدمت سربازی؛ خیلی رایج‌تر از جاهای دیگر. سرباز هنگامی که می‌خواهد زمان را تلف کند تا ماه‌ها و هفته‌ها و روزها و ساعت‌ها و دقیقه‌ها و ثانیه‌های اجباری‌اش را راحت‌تر و بی‌دردسرتر بگذرد و از چشم دیگران هم دور باشد و کار هم نکند، «چال می‌کند». مثلاً یگان (محل خدمت)، مأموریتی به او می‌دهد که خیلی ساده است و یک ساعت هم زمان نمی‌گیرد. آن‌قدر وقت‌کُشی می‌کند تا آن مأموریت، یک روزِ تمام یا چه‌بسا چند روز طول بکشد. بعد به یگان برمی‌گردد و برای هرکه از راه می‌رسد، با آب‌وتاب خیال‌بافی می‌کند از سختی‌های مأموریت و کارشکنی‌ها علیه او و یگانش. «چال» مشتقاتی هم دارد؛ مثلاً وقتی می‌خواهند دربارۀ یک مأموریت به همدیگر توضیح بدهند که چقدر خوب و آسان است، می‌گویند « زیاد داره»؛ یا اگر سراغِ هم‌خدمتی‌شان را از همدیگر می‌گیرند، جواب می‌شنوند که «رفته تُو چال». است و مثل هر چیز دیگری قوانین نانوشتۀ خود را دارد. مگر دیگر جاهای مملکت، قوانین نانوشته ندارد؟ این هم مثل همان. رفتن، یکی از همین قوانین است که گاهی نامردی می‌طلبد و هرکسی عرضه‌اش را ندارد و البته هرکسی هم اهلش نیست. «تو چال رفتنِ» دسته‌جمعی، خیلی طرفدار دارد. گاهی فرمانده هم می‌فهمد و چیزی نمی‌گوید. این یعنی سربازهای یک یگان طوری «تو چال» می‌روند که مشکلی برای کسی یا برای یگان پیش نمی‌آید؛ همه به‌وقتش باهم وقت تلف می‌کنند و خوش می‌گذارنند و به‌وقتش هم کار می‌کنند. اما تک‌خورها منفورند. کارهایشان را بر سرِ دیگران آوار می‌کنند. این کارها اگر خوب پیش نرود، چوبش را هم‌خدمتی‌هایشان می‌خورند. اگر سابقۀ زیادی داشته باشند یا ارشد باشند، هم‌خدمتی‌هایشان معمولاً ترجیح می‌دهند به‌ظاهر هم که شده، احترام‌شان را حفظ کنند تا دردسر درست نشود. اصلاً امکان چال کردن، بیش از همه برای ارشدها و قدیمی‌ها فراهم است. قدیمی‌ها و ارشدهای تک‌خور، حتی ممکن است سربازان دیگر را تهدید کنند. قدیمی هستند و اذیت کردن یا به‌قول خودشان، تومُخی رفتن را خوب بلدند. اما در نهایت، این «تو چال» رفتن، خیلی‌ها را گرفتار و رسواتر از امروزشان می‌کند. هرچه هم قدیمی‌تر و ارشدتر، رسوایی‌اش بیشتر. خب، چه می‌شود کرد که برخی، این «تو چال رفتن»های زودگذر را به مسئولیت‌پذیری ترجیح می‌دهند. برخی جوانند و جاهل. باید منتظر ماند تا چند پیراهن پاره کنند و تجربه‌ای بیندوزند و عقل پیشه کنند تا شاید تغییر کنند؛ هرچند برخی عمر را هم سال‌به‌سال و دهه‌به‌دهه می‌گذرانند و ریش و مویی هم سفید می‌کنند، اما همچنان دوست دارند به رسم سربازی‌شان، به‌جای آنکه کار کنند، با رفقا و همکاران‌شان بروند و جوانی [بخوانید «خامی»] کنند. جوانی کردن، غیر از خامی کردن است. خام اگر باشی، نه سن و سال گذراندن و ریش سفید کردن، باتجربه و عاقلت می‌کند، نه «توچال رفتن» و رنگ کردنِ ریش، جوانت می‌کند. ادامه دارد... @mjk_setiz
ستیز | محمدجواد کربلایی
مگس‌ها که معتبر شوند... [بخش 1 از 2] در #سربازی مرسوم است که قدیمی‌ترین سرباز هر بخش، ارشدِ سربازه
مگس‌ها که معتبر شوند... [بخش 2 از 2] بچه‌ها اوایل احترام فردین را در ظاهر حفظ می‌کردند. کسی از او نمی‌پرسید چرا این‌قدر تک‌خوری می‌کنی و تنهایی می‌روی «تو چال». البته زمان چندانی نگذشت که کار از سکوت گذشت و به کنایه و تمسخر و حتی دعوا رسید. فردین هم البته کم از تهدید نمی‌گذاشت. اما تشت رسوایی که بیفتد، دیگر کار از کار می‌گذرد. بچه‌ها یاد گرفته بودند چطور بروند ماجرا را غیرمستقیم یا حتی مستقیم بگذارند کف دست مسئول کادری‌مان. فردین هم که دیگر اواخر خدمتش را می‌گذارند، محافظه‌کار شده بود و حتی در مقابل توهین‌های آشکار بچه‌ها کمتر حساسیت به خرج می‌داد. به این محافظه‌کاری نیاز داشت. می‌خواست هرطور شده، مرخصی پایان‌دوره‌اش را بگیرد؛ که گرفت، خیلی هم خوب گرفت، پایش را گذاشت روی شانه‌های بچه‌ها، با کارهای آن‌ها از خودش تعریف و تمجید کرد و حدود سه ماه مرخصی گرفت؛ اتفاقی باورنکردنی که برای هیچ‌کس تکرار نشد. او «تو چال رفتن» و مرخصی را با عزت و شرافتش تاخت زد و برای همیشه در ذهن هم‌خدمتی‌هایش، ناکس ماند. فردین، رفت. بچه‌ها به‌جای آنکه روبه‌روی او، روشن و با شجاعت به او اعتراض کنند، پشت‌سر او غیبت کردند و تمسخرش کردند. او رفت؛ اما این محافظه‌کاری در میان بچه‌ها باقی ماند. دو ارشد بعد از فردین آمدند که اتفاقاً تو چال نمی‌رفتند و به‌رغم ایرادهایشان، بهتر از قبلی‌ها بودند. اما محافظه‌کاری همچنان بود و همان هم کار دست بچه‌ها داد. مگس‌های دور شیرینی از همین محافظه‌کاری استفاده کردند و یکی از همین مگس‌ها شد سومین ارشدِ بعد از فردین. آن مگس، روی فردین را سفید کرد. این روزها که حدود دو سال از رفتن اهالی و می‌گذرد، مگس‌های دور شیرینی مدام رژه می‌روند و برخی‌شان در جاهای خوبی هم نشسته و آرام گرفته‌اند. نگرانم که آن محافظه‌کاری باقی بماند و مگس‌ها معتبر شوند. مگس‌ها که معتبر شوند، تو چال رفتن، بازتولید می‌شود. پایان @mjk_setiz