eitaa logo
لحظه‌های بی‌ملاحظه (مبین اردستانی)
395 دنبال‌کننده
162 عکس
15 ویدیو
5 فایل
لحظه‌ها بی تو بی‌ملاحظه‌اند
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به ساحت حضرت زینب سلام الله علیها بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی بی‌زمان در بارگاهِ قدس با عشقِ حسین پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی آمدی از «جانِ عالَم» خود پرستاری کنی دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی غیرِ زیبایی ندیدی در بلابارانِ عشق از اَلَستِ عاشقی قالوا بلی‌یی زیستی نذرِ شکرِ بی‌شکایت بر درِ تسلیمِ محض سر نهادی البلاءُ للولایی زیستی از نیستان دور ماندی داغِ غربت بر جگر در هوای ناله‌های نینوایی زیستی خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش به جان هم‌نَفَس با آیه‌های روشنایی زیستی نورِ چشمِ آفرینش هم تو بودی از ازل تا ابد بَدرُ‌الدُّجا شمسُ‌الضُّحایی زیستی عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی پر گشا! وقتِ پریدن آمد ای که سال‌ها در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی @Mobin_Ardestani
هو اللطیف برای که بزرگ بود و بزرگی‌اش را به رو نمی‌آورد. گل‌تبارانِ شاخسار تواَند نغمه‌هایی که یادگار تواَند نغمه‌خوانت پرندگان جهان بال در بال، ره‌سپار تواَند مستم از لهجهٔ تغزلشان واژه‌ها، جانِ بی‌غبار تواَند خنده‌ها و نگاهِ گیرایت از غزل‌های ماندگار تواَند آه از آیینه‌ها که دلتنگِ چشم‌های امیدوار تواَند رو به راه‌اند باز پنجره‌ها کوچه‌ها چشم‌ْانتظار تواَند باشد ای مهربان خداحافظ ولی این چشم‌ها دچار تواَند تو که رفتی کبود پوشیدند باغِ گلها، بنفشه‌زار تواَند کوه‌ها در غمت چه می‌لرزند! شانه‌هامان که بیقرار تواَند زلف آشفته‌اند دریاها خواهرانت که سوگوار تواَند آتش است این که می‌وزد آتش بادها نیز داغدار تواَند این‌همه دفترِ غزل در باد سینه‌چاکانِ بی‌شمار تواَند در هیاهوی عصر دلتنگی چه غزل‌ها که وامدار تواَند! چیستی ای غزل که اینگونه عاشقانِ جهان دچار تواَند @Mobin_Ardestani
باشد ای مهربان خداحافظ ولی این چشم‌ها دچارِ تواَند @Mobin_Ardestani
هو الرحمن . جهان تن بود دلمرده، تو خندیدی جهان جان شد زمستان خاک پایت شد، بهاران شد، بهاران شد جهان در خشکسال عاطفه برّ بیابان بود تو را ابری تماشا کرد، عالم بوسه‌باران شد جهان پیراهنی پوشید از عطر گل نامت و هر آیینه از زنگ کدورت‌ها چه عریان شد! به چشمِ عاشقان باغِ تماشایت تماشایی‌ست سراسر گل به گل عالم همه آیینه‌بندان شد شهادت می‌دهم باران به تسبیح گل و لبخند هزاران بار نامت را به لب آورد، باران شد شهادت می‌دهم کوه از شکوه شانه‌ات آموخت چگونه می‌توان ماند و ستون سقف ایمان شد شهادت می‌دهم چشمه همیشه چارقل‌خوان است به لطف چشم‌هایت قاریِ ممتازِ قرآن شد شهادت می‌دهم لاله شهادتنامه می‌خوانَد دلم آیینه‌ی دلتنگی یاد شهیدان شد شهادت می‌دهم تنها صراط مستقیمی تو تو را گم کرد انسان و چنین ایلان و ویلان شد شهادت می‌دهم تو رحمة للعالمین هستی شهادت می‌دهم هستی به عشق تو مسلمان شد شهادت می‌دهد هستی که من هم عاشقم آیا؟ شهادت می‌دهی این دل به شوق تو پریشان شد؟ @Mobin_Ardestani
هو الشهید . شهید زنده‌ترین است! کِی، کجا مرده؟ کسی که هر نفسش جانِ تازه آوُرده هوای هر نفسِ او شکوفه‌بارِ بهار بهار بی نفسِ او گلی‌ست پژمرده بر او که شادترین است گریه جایز نیست که از مهالکِ اندوه جان به در برده نمردن است مرامش که جان که نامیراست به گرمیِ نفسِ او پناه آوُرده نمردن است مرامِ هر آنکه عاشق شد نسیمی از نفسِ او به جانِ ما خورده @Mobin_Ardestani
چشمهایم به قابِ در خشکید به تماشای این کویر بیا روزهایم شبِ زمستان شد پیش از آن روزِ ناگزیر بیا چه شبِ سردِ استخوان‌سوزی‌ست ظهرِ داغی که می‌نمی‌گذرد هر کجا می‌روی برو اما صبح! ای صبحِ دلپذیر! بیا! ما اسیریم و خسته، در زندان روز و شب میله‌های ممتدِ آن پشتِ این میله‌ها به دیدارِ این‌همه خسته‌ی اسیر بیا ابرها هرکجا که می‌بارند غصّه‌ی رفتنِ تو را دارند سرمان را به روی شانه بگیر آه ای کوهِ سر به زیر! بیا! بر سرِ آمدن بهانه نیار پشتِ هم هی نگو که فرصت نیست تو بیا زودِ زودِ زود برو تو بیا دیرِ دیرِ دیر بیا دیدمت! ... آمدی! ... بگویی خواب راهِ خوبی برای دیدار است پلک وا کردم و... کجا رفتی؟ لااقل از همین مسیر بیا من که باور نمی‌کنم رفتی بس که رفتن به تو نمی‌آید ردّپای نرفتنت همه‌جاست پیِ آن را خودت بگیر بیا @Mobin_Ardestani
هرچند نخل و کبوتر, لاله، شقایق، صنوبر هرگز تمام تو را ای آیینه در بر ندارد دستان فهمی که کال است کی می‌رسد تا نگاهت؟ از تو «سبکبال عاشق»! تعبیر بهتر ندارد @Mobin_Ardestani
در جور برترین قوم و تمدنی! مهدِ قساوت و ظلم و تفرعنی! جز در تمدنِ ابلیس‌ها کجا گنجشک می‌کشند با بمب یک‌تنی؟ صد گلّه حرمله شاگرد درس توست کودک‌کشی تو راست امری تفننی ای لاشهٔ عَفِن از تو چه خاسته؟ از تو که دم به دم گند و تعفّنی ای دیوزادهٔ جرثومهٔ فساد در جسم و جامهٔ انسان چه می‌کنی؟ دارند پیشِ رو شب‌های نکبتت ای نسلِ مضمحل، یَومُ التَّغابنی ما را به حکمِ دوست، نام است مرگِ تو ما تیغِ غیرتیم، جلّادِ صَهیُونی! مرا مادرم نام، مرگِ تو‌ کرد زمانه مرا پتکِ تَرگِ تو کرد @Mobin_Ardestani
سلام صبح‌ترین صبحِ نابِ عالمِ امکان! نبوده پیش و پس از تو به غیر شام غریبان سلام جلوهٔ ذات خدا و طورِ هو النّور! سلام عصمتِ محض و سلام ذاتِ درخشان! نماز برده تو را هل اتی و کوثر و تطهیر همیشه‌مستِ تو است آیه آیه آیهٔ قرآن تمامِ آینه‌های شکوهِ فضلِ الهی ظهورِ پاکِ تو را بوده‌اند آینه‌گردان اگر به چشمهٔ باران، غبارِ چشم بشویند به شست و شوی خود آمد به سوی چشم تو، باران اگر به شانهٔ کوه، ابرها به گریه می‌افتند به شانهٔ تو بگریند کوه‌های پریشان علی‌ست آینهٔ حق، علی‌ست آینهٔ تو چه رازی؟ وُ چه بگوید زبانِ گنگِ من از آن؟ دچارِ لطفِ توایم و علی و احمد و آلش کسای مِهرِ تو بادا همیشه پرچم ایران @Mobin_Ardestani
باران مرا به یادِ تو آیا می‌آوَرَد؟ باران تو را به یادِ من اما می‌آوَرَد @Mobin_Ardestani
هو العلی العظیم تقدیم به مولا ای بی‌کران که هرچه جهان مبتلای توست هستی نفس نفس نفسش در هوای توست جاروکش حریم تو شهپرّ قدسیان جبریل، خادمِ درِ مهمانسرای توست در عرش و فرش و هرچه جهان‌های مختلف هر کس که هست، بوسه‌دهِ خاک پای توست خورشید ذرّه‌ای‌ست که همواره روز و شب پرّان در آستانه‌ٔ ایوان‌طلای توست صبح از کرانه‌های سکوت تو جاری است شب گوشِ جان سپرده به سوز صدای توست جان ریزه‌خوارِ خوانِ مناجاتِ مرتضاست دل خوشه‌چینِ ملتمسِ ربنای توست تبعیدیانِ گمشده در تیهِ ظلمتیم چشمان ما هنوز به دست دعای توست دل را چه غم، غریبِ دو عالم اگر شود؟ در قبر و در قیامت اگر آشنای توست پیوندِ غیر، سست‌تر از تار عنکبوت رکن رکین و حصن حصین هم ولای توست ردّ و قبولِ عامه نیرزد به ارزنی هرآینه رضای خدا در رضای توست @Mobin_Ardestani
ابیاتی از غزلی از کتاب تقدیم به سلام‌الله‌علیها بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی بی‌زمان در بارگاهِ قدس، با عشقِ حسین پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی آمدی از جانِ عالَم خود پرستاری کنی دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی غیرِ زیبایی ندیدی در بلابارانِ عشق از اَلَستِ عاشقی قالوا بلی‌یی زیستی نذرِ شکرِ بی‌شکایت بر درِ تسلیمِ محض سر نهادی البلاءُ للولایی زیستی نورِ چشمِ آفرینش هم تو بودی از ازل تا ابد بَدرُالدُّجا شمسُ‌الضُّحایی زیستی عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی