eitaa logo
مبتـلا بـہ حࢪ‌م...(:
248 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
﴾﷽﴿ خیره‌بر‌عکس‌حرم،زیرلب‌میگویم نوکرت‌دلتنگ‌است،خودت‌کاری‌کن(: #حسین‌من♡ #ࢪ‌ضاےمن♡ ﴿چیزے‌ڪــہ‌دنبالشے‌﴾ 『 https://eitaa.com/Mobtala_Be_Haramm/12956 』 از‌ایـن در مـرو ڪـہ نـظـرشـده اے(: 『 کپے‌!؟/حلاله‌،صلوات‌یادت‌نره‌رفیق』
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🕊🕊🕊 🕊🕊🕊🕊 🕊🕊🕊 🕊🕊 🕊 ✋🏻🍃 🌸🌱 دوباره به بلیط ها نگاه کردم.مامان گفت: _کربلا. نگاه متعجب همه رو حس میکردم.... آره،واقعی بود. بلیط هواپیما،از تهران به نجف،پنج تا.به اسم وحید و من و بچه ها. به وحید نگاه کردم... هنوز بالبخند به من نگاه میکرد.گفتم: _گفته بودم دیگه جان خودمو قسم ت نمیدم،ولی وحید،جان زهرا واقعیه؟ وحید خندید.گفت: _بله خانوم. باورم نمیشد یه بار دیگه بین الحرمین رو ببینم.باورم نمیشد امام حسین (ع) ما رو طلبیده باشه. من و وحید..اینبار با بچه هامون.گفتم: _یعنی یه بار دیگه میریم کربلا؟!!! -بله -با بچه هامون؟!!! -بله -دوباره این موقع سال؟!!! مثل ماه عسل رفته بودیم؟!! -بله -آخه چجوری؟!!! شما که اون دفعه گفته بودی دیگه نمیتونیم بریم. -بازهم منو دست کم گرفتی؟..سخت بود ولی من بخاطر تو هرکاری میکنم. -وحید...هیچ کلمه ای پیدا نمیکنم که بتونم ازت تشکر کنم.اصلا نمیدونم چی بگم. بالبخند گفتم: _خیلی آقایی. وحید خندید و گفت: _ما بیشتر. همه خندیدن.سرمو انداختم پایین.با اشک لبخند میزدم. مامان گفت: _کی میرین؟ وحید به مامان نگاه کرد و گفت: _ان شاءالله هفته آینده میریم. مادروحید گفت: _با سه تا بچه سخته،مخصوصا با سیدمحمد و سیدمهدی.ممکنه زهرا اذیت بشه.وحید،خیلی کمک کن.نری تو حال و هوای خودت ها. وحید بالبخند گفت: _چشم،حواسم هست. بابا گفت: _برای ما هم خیلی دعا کنید. محمد بالبخند وحید رو بغل کرد و گفت: _کم کم داری مرد میشی. همه خندیدن.محمد گفت: _زهرا سرمو آوردم بالا و نگاهش کردم. -برای منم دعا کن. وحید بالبخند گفت: _برای محمد زیاد دعا کن.محمد زیاد دعا لازم داره. همه خندیدن.بقیه هم بلند شدن.خداحافظی کردن و رفتن. بچه ها خواب بودن.... ادامہ داࢪ‌د...✨🌿 مبتـلا بـہ حࢪ‌م🚶🏻‍♀ 🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱 🕊 🕊🕊 🕊🕊🕊 🕊🕊🕊🕊 🕊🕊🕊🕊🕊