#خاطرات_شهدا💌
او در سیره شهدا ذوب شده بود...
مــادر از خصوصیـاتش
اینگونه روایت میکند :
علیرضا لباس نو نمیپوشید ...
میگفت مگر رزمندههای ما لباس نو میپوشیدند.
موقع خواب تشک زیرش نمیانداخت و می گفت:
مگر شهدایما روی تشک میخوابیدند
او بسیجی به تمام معنا بود؛
وقتی از او میپرسیدم
در پادگان چه کاره هستی؟
میگفت : جاروکشم ...
شوخ طبع بود و در عین حال با ادب
از هر غذایی نمیخورد و میگفت نمیدانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده...
اهل تضرع بود و عبادت خالصانه
گاهی شبها که میرفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، می دیدم عبا انداخته و دارد قرآن میخواند و گریه میڪند....
#جستجــوگر_نـور
#شهید_تفحص_علیرضا_شهبازی🥀
https://eitaa.com/Modafeane_Chador
#خاطرات_شهدا 💌👇
از آن بچه های شب امتحانی بود☺️
کنکور هم همین طور خواند از سر جلسه امتحان کنکور که آمد، گفت😍 «رتبه م سه رقمی میشه، فقط هم مهندسی شیمی شریف».🙃
همین هم شد، 729، مهندسی شیمی شریف.😉
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#خاطرات_شهدا 💌👇
از آن بچه های شب امتحانی بود☺️
کنکور هم همین طور خواند از سر جلسه امتحان کنکور که آمد، گفت😍 «رتبه م سه رقمی میشه، فقط هم مهندسی شیمی شریف».🙃
همین هم شد، 729، مهندسی شیمی شریف.😉
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
﷽
#خاطرات_شهدا📕
💥هنگام اذان مغرب نزدیک کمینگاه شدیم و همانجا نماز رو خوندیم. هوا که تاریک شد، به منطقهای که که از قبل شناسایی شده بود، اعزام شدیم.
🔫وظیفهی شهید رضا، تکتیراندازی و تأمین بچهها بود. حدوداً ساعت۲ شب، شهید رضا با استفاده از دوربین دید در شب خود، متوجه آمدنِ قاچاقچیان شد. بلافاصله با بیسیم به بچهها خبر داد که حواسشون رو بیشتر جمع کنند.
👺قاچاقچیها در کمین بچهها افتادند، غافلگیر شدند، پا به فرار گذاشتند و بعضیاشون هم یه گوشه، در تاریکی شب قایم شدند.
😵💫آقا رضا که دوربین دید در شب داشت، با تیراندازی به نزدیکی آنها، سبب دیوانگیشان شده بود.
✌️قاچاقچیان مُدام مکانشون رو تغییر میدادند ولی باز هم آقارضا تیراندازی میکرد تا اینکه موفق شدیم همهی قاچاقچیها رو بگیریم و بعدش هم به پایگاه برگشتیم.
📸پ.ن: این عکس در مرزهای پیرانشهر هستش که داشتیم میرفتیم تا قاچاقچیان را به کمین بیندازیم.
✍🏻راوی:همرزم شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
گفت:آقایامینیجایگاهمنتویسپاهچیه؟
سئوالعجیبوغریبیبود!ولیمیدانستم بدونحکمتنیست.
گفتم:شمافرماندهینیرویهواییسپاه هستینسردار.
بهصندلیاشاشارهکرد.
گفت:آقای امینی،شماممکنههیچوقتبه اینموقعیتیکهمنالاندارم،نرسی؛
ولیمنکهرسیدم،بهشمامیگمکهاینجا خبرینیست!
آنوقتهامحلخدمتمن،لشکرهشت نجفاشرفبود.
بانیروهایسرباززیادسروکارداشتم.
سردارگفت:اگرتویپادگانت،دوتاسربازرو نمازخونوقرآنخونکردی،اینبراتمیمونه؛
ازاینپستهاودرجههاچیزیدرنمیآد!
#خاطرات_شهدا
#حاج_احمد_کاظمی