فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-آࢪزوتچیہ !؟
+دیگہدیگہ🙂
-یڪمشوبگو
+شداࢪھش...
-دیگہ؟
+شداࢪھ،ھداࢪھ،الفداࢪھ،د،تداࢪھ
-شہادت(:
پن:وبہاࢪزویشࢪسیدツ
شہیدحججےدࢪحࢪمࢪضو؎
#شهیدانه
#
35.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلتنگ_کربلا 💔
أنا فی ایران و أنت فی العراق......
🎤محمد حسین پویانفر
#اربعین
#امام_حسین
#دفاع_مقدس
14.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نقاشی_شنی
#اربعین
🔶🔹 بغض اربعین 🔹🔶
یه گوشه با بغض
تنها میشینم ...
بانوای #حسین_خلجی
با هنرمندی #فاطمه_عبادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جامانده ام و دل به هوای حرمت در تب و تاب است
دور از وطنِ دوم من کرب و بلا مثل سراب است
آقا یه نگاهی به من رو سیه و خسته بینداز
دلتنگم و دوری ز ضریحِ حرمت اوج عذاب است
#اربعین
#اࢪبابݥ_حسیݩ⇦{🥀❣️}
یہ رفیق دارم کہ
"نامشحسینِ"
خوشاآندل کہ
"دلارامش حسینِ"
تمـومزندگــــیممالحسیــــنِ
دلــــم هموارھ دنبال حسینِ🌿
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوری و دوستی سرم نمیشه💔💔
#اربعین
جاموندیم
۳تا۵ صلوات برای ظهور آقامون امام زمان❤ عج ❤
ثوابش برای امام حسین علیه السلام 🌹🕊
شبتون کربلایی🌃🕊
❤در این کانال زندگی شهدا ❤
عاشقانه های شهدا 💞
پروفایل 🏞
فیلم🎞
تلنگرانه📚
قرار داده میشود🍀
امیدوارم با ملحق شدن به کانال ما بهرمند شوید.
💫💫💫💫💫
از قافله های شهدا جا ماندیم
رفتند رفیقان چه تنها ماندیم
افسوس که در زمان دلتنگی
مجروح شدیم اسیر دنیاماندیم
💫💫💫💫💫
🍀🍀🍀🍀
@Modafeene_Haram
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸👆🏻👆🏻
📖معرفی شهید مدافع حرم جواد محمدی👇🏻
🌴به روایت خواهر
از همان بچگی حواسش به من بود نه اینکه بخواهد کنترل کند ولی بی اعتنا هم نبود مدرسه که میرفتم چادر سر میکردم و مقنعه ام را زیر چادر می گذاشتم اما چند تا از دوستانم بودند که مانتویی بودند و حجاب درست حسابی هم نداشتند من مسیر مدرسه را با این ها پیاده می رفتم جواد هیچ وقت به من نگفت با اینها نرو یا رابطه را قطع کن با اینکه می دانست شاید بعضی کارهایشان اشتباه باشد ولی میگفت رابطه ات را قطع نکن اگه قطع رابطه کردی کار اشتباه خودش را میکند ولی تو باهاش رفاقت کن تا روی او تاثیر بگذاری و اشتباهش را اصلاح کند طوری شد که آن دوستم بعد از سه سال چادر سرش کرد یادم هست میگفت اگر دوستت آمد و از کارهای اشتباهش تعریف کرد تو مثل یک رفیق گوش بده تا بتوانی تاثیر بگذاری نه اینکه او بخواهد روی تو تاثیر بگذارد.
🌴به روایت خاله
اگر نبود انگار یک چیزی گم کرده ایم هر کدام از بچه ها که می آمدند اول سراغ جواد را میگرفتند پس جواد کجاست؟
شده بود بزرگتر بچه ها حواسش به همه بود و هوای همه ایشان را داشت حتی دختر خاله های ما که مدرسه میرفتن دورادور هوایشان را داشت که کسی مزاحمشان نشود و حجاب و رفتارشان توی خیابان مناسب باشد آن ها هم خودشان میدانستند جواد گاهی دورادور مراقبشان است بیشتر به رفتارهایشان دقت میکردند ما هم ته دلمان قرص بود که جواد اینطوری هوای بچه هایمان را دارد بهش اعتماد داشتیم یک بار پسر من را دیده بود که با دوستانش می روند اطراف اردوگاه شهدا برای تفریح.
جواد بهش گفته بود برگرد نمیخواهد بروی آن موقع محیط آنجا خیلی خوب نبود آدم هایی بودن که بچههای مردم را به کارهای خلاف میکشاندند پسر من هم میخواست مثلاً جلوی رفقایش قیافه بگیرد که ببینید من به حرف پسرخالم گوش ندادم.
به جواد گفته بود نه می خواهم بروم .جواد زده بود توی گوشش و گفته بود نمی خواهد با این ها بروی برو خانه تا من بیایم تکلیفت را معلوم کنم خود جواد زودتر رسید خانه گفت خاله من پسرت را زدم گفتم دستت درد نکند گفت نمیخواهی بپرسی چرا ؟
جواد شش سال از پسرم بزرگتر بود آنقدر بهش اطمینان داشتم که گفتم نه حتماً به صلاحش بوده که این سیلی را بخورد پسرم که آمد جواد رفته بودآشپزخانه تا او را نبیند گفت تکلیف این پسر خواهرت را معلوم می کنم گفتم هر کاری می خواهی بکن صورتش را آورد جلو گفت ببین با صورتم چه کار کرده جای انگشتانش روی صورتش مانده بود گفتم طوری نیست خوب می شوی گفت یعنی من را فروختی به جواد؟ حرفی بهش نزدم اما جواد جگرگوشه ام بود از آشپزخانه آمد بیرون و گفت من از مادرت مشتلق گرفتم که تورو زدم اینها نیم ساعت توی هال با هم کشتی گرفتن و گلاویز شدن قرار شد هر کسی که پشت دیگری را به خاک بمالد چک بعدی را بخورد اینطوری از دل پسرم درآورد این طوری بود که اگر می دید یک نفر از دستش ناراحت شده کاری می کرد که از دلش بیرون بیاید.
🌴به روایت همسر(ازدواج)
یکی دو بار گفتم برای خرید جهاز همراهمان نمی آیی ؟
گفت اگر راحتی من را میخواهی بزار من بازار نیایم می دانستم که از بازارخوشش نمی آید می گفت توی بازار مردم حدود محرم و نامحرم را رعایت نمی کنند ولی برای خرید وسایلی که بزرگ بودن میآمد کمک ماشین می گرفت و کمک می کرد تا خانه ببریمش مرتب هم میگفت برای جهاز خودتان را به دردسر نیندازید هرچه ساده تر بهتر فقط در حدی که زندگیمان را با آن شروع کنیم فقط یک دست بشقاب و قابلمه هم باشد کافیست محکم گفت حق خریدن مبل ندارید فعلاً که می توانیم روی زمین بنشینیم هر وقت هم لازم شد خودمان می خریم برای خرید تخت و کمد هم ساده ترینشان را برداشتیم گفتم بگذار برویم یک مغازه دیگر را هم ببینیم گفت مگر نظر من را نمی خواهی گفتم چرا گفت همین را بر می داریم .
اواخر سال ۱۳۸۶ خانه مان تکمیل شد گفتیم بهتر است عروسیمان همزمان با ولادت یکی از امام ها باشد اولین مناسبت اول سال بعد بود میلاد امام حسن عسکری علیه السلام عروسی ما توی دوتا خانه بود مردها و زنها جداگانه آقا جواد خیلی از دوستانش را هم دعوت کرده بود توی هر دو خانه هم برنامه مولودی داشتیم نگذاشتیم کسی موسیقی بگذارد بعضی از اطرافیان موقع خداحافظی نق زدن که ختم صلوات بود به جای عروسی ولی مهم نبود مهم برای مان قلب امام زمانمان بود که شاید آن شب از ما راضی باشد.
🌴به روایت همسر
یک روز دیدم توی گوشی اش یک اسم عجیب هست۷۲۱ گفتم این دیگر کیست؟
گفت یه آدم خاص گفتم حالا کی هست این آدم خاص؟ گفت حضرت عالی .اولش کمی بهم بر خورد گفتم حالا توی دنیا اسم قشنگ تر از این نبود برای من انتخاب کنی حالا این عدد را گذاشته ای؟ اما همان وقت پشیمان شدم حس کردم این یک عدد معمولی نیست میدانستم کارهایش حکمتی که گاهی بقیه از آن سر در نمی آورند اما برای خودش مهم بود برایم توضیح داد که عدد ۷ یعنی هفت آسمان عدد ۲ یعنی دو دنیا و عدد ۱ یعنی تو یعنی در هفت