eitaa logo
مدافعان حـــرم
859 دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
11هزار ویدیو
230 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️آغاز ترکیب جنگ جهانی سوم ؛ چین و روسیه باهم متحد شدند. وزارت امور خارجه چین: 🔹پکن آماده است با نیروهای روسیه برای دفاع قاطعانه از منافع ملی دو کشور متحد شود.
⭕️ پوتین ارتشی داره که نصف جهان رو حریفه، مساحت کشورش یک سوم کل کره زمینه🌎 🔻 داخل صحبتاش به هر یک از مسئولین ایران میگه سلام مخصوص من رو به آیت الله خامنه ای برسونید. ❌ بعد یارو دانشجوی ترم 1تخم مرغ سازی دانشگاه تورقوز آباد ورامینه میگه من امام خامنه ای رو قبول ندارم☹️😁 بیشین بینیم بابا😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
mahmoud-karimi-veladate-emama-sajad1.mp3
4.8M
-﷽ـ ◉━━━━━━───────     ↻   ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ 💐ویژه ولادت حضرت امام حسین علیه السلام یه جورایی من ساز ترانه عاشقونتم 🎙حاج محمود کریمی •┈• @Modafeane_Haraam••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
137.8K
حی علی الصلاه🌿 بجنبید رفقا✋🏾 خدا منتظره
♦️ رهبر انقلاب: علماء جهاد تبیین را جدی بگیرند 🔹‌ ‌ علماء به میان جوان‌ها بروند و گره‌های ذهنی آنها را باز کنند.
♦️‌ ربع پهلوی گفته که حتی خامنه ای هم‌باید عادلانه محاکمه شود 🔹‌ عاقا قربون دستت اون میلیاردها دلار که سهم مردم کشور بوده خودتو بابات چاپیدید رو برگردونید بعد بیااینجا حرف از عدالت بزن برای ما
هراس ، آن دارد كه شهادت مكتب او نيست ملتی كه شهادت را آرزو دارد پيروز است ... -امام‌خمینی‌ره-
بسم الله الرحمن الرحیم قسمت شصت: جایی برای مردها پرونده ام رو گرفتیم ... مدیر مدرسه، یه نامه بلند بالا برای مدیر جدید نوشت ... هر چند دلش نمی خواست پرونده ام رو بده ... و این رو هم به زبان آورد ... ولی کاری بود که باید انجام می شد ... نگران بود جا به جایی وسط سال تحصیلی... اونم با شرایطی که من پشت سر گذاشتم ... به درسم حسابی لطمه بزنه ... روز برگشت ... بدجور دلم گرفته بود ... چند بار توی خونه مادربزرگ چرخیدم ... دلم می خواست همون جا بمونم ... ولی ... دیگه زمان برگشت بود ... روزهای اول، توی مدرسه جدید ... دل و دماغ هیچ کاری رو نداشتم ... توی دو هفته اول ... با همه وجود تلاش کردم تا عقب موندگی هام رو جبران کنم ... از مدرسه که برمی گشتم سرم رو از توی کتاب در نمی آوردم ... یه بهانه ای هم شده بود که ذهن و حواسم رو پرت کنم ... اما حقیقت این بود ... توی این چند ماه ... من خیلی فرق کرده بودم ... روحیه ام ... اخلاقم... حالتم ... تا حدی که رفقای قدیم که بهم رسیدن ... اولش حسابی جا خوردن ... سعید هم که این مدت ... یکه تاز بود و اتاق دربست در اختیارش ... با برگشت من به شدت مشکل داشت ... اما این همه علت غربت من نبود ... اون خونه، خونه همه بود ... پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم ... همه ... جز من ... این رو رفتار پدرم بهم ثابت کرده بود ... تنها عنصر اضافی خونه ... که هیچ سهمی از اون زندگی نداشت ... شب که برگشت ... براش چای آوردم و خسته نباشید گفتم... نشستم کنارش ... یکم زل زل بهم نگاه کرد ... ـ کاری داری؟ ... ـ دفعه قبلی گفتید اینجا خونه شماست ... و حق ندارم زیر سن تکلیف روزه بگیرم ... الان که به تکلیف رسیدم ... روزه مستحبی رو هم راضی نیستید؟ ... توی دفتر پدربزرگ دیدم... از قول امام خمینی نوشته بود ... برای برنامه عبادی ... روزه گرفتن روزهای دوشنبه و پنجشنبه رو پیشنهاد داده بودن ... خیلی جدی ولی با احترام ... بدون اینکه مستقیم بهش زل بزنم ... حرفم رو زدم ... یکم بهم نگاه کرد ... خم شد قند برداشت ... ـ پس بالاخره اون ساک رو دادن به تو ... و سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... فقط صدای تلویزیون بلند بود ... و چشم های منتظر من ... نمی دونستم به چی داره فکر می کنه؟ ... یا ... هر کار دلت می خواد بکن ... و زیر چشمی بهم نگاه کرد ... - تو دیگه بچه نیستی ... باورم نمی شد ... حس پیروزی تمام وجودم رو فرا گرفته بود... فکرش رو هم نمی کردم ... روزی برسه که مثل یه مرد باهام برخورد کنه ... و شخصیت و رفتار من رو بپذیره ... این یه پیروزی بزرگ بود ...