eitaa logo
مدافعان حـــرم
903 دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
10.8هزار ویدیو
229 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
سوال⁉️ سلام یکی می گفت من نماز نمی خونم چون نماز خونا دنیا رو خراب کردن من فلان نمی کنم چون روزه بگیره چنین و چنان کردن ایا میشه به واجبات دین عمل نکرد چون یه عده امدن و یه کارایی کردن به پای دین بزاریم ؟ در جواب به چنین ادمایی باید چی بگیم؟ جواب استاتید🔰 ما دین خود را از شخص نگرفته ایم که بخواهیم بخاطر عمل کرد نادرست آنان ،آن را کنار بذاریم،ما دین خود را از خدا گرفته ایم واز دستورات او اطاعت میکنیم ،به دستوراتی که در قرآن آ مده وسیره اهل بیت علیه السلام عمل میکنیم ... خب به عکسشم هست آدمای بی دین و بی خدا دزدی می کنند . آزار و اذیت دارن. بد دهن هستن و... دنیاشون خراب شده پس بی دین بودن یعنی آزاد بودن اگ بخایم این جور نتیجه بگیریم میشه اخلاق و وجدان و انسانیت رو باید ذبح کرد دین رو 👇 با صاحبان دین بسنج نه با فرادش با پیغمبرش بسنج نه با مردمش
سلام و نور متاسفم ، نه من نه ادمین های دیگه ، نمی تونیم کاری براتون انجام بدیم .اصلا امکان پذیر نیست اگه آرامش و آسایش اون فرد براتون مهمه اصلا به پی ویشون پیام ندین❌ سعی کنید فراموشش کنید و مورد هایی که به اون شخص مربوطه از گوشیتون پاک کنید میدونم سخته ،اما شدنیه تلاشتون رو بکنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🖇 بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ... خدا رو از ته دل صدا بزن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘🌸 فرق عش❤️ق با دوست داشتن... اگه اول به دل بشینه دیگه خوب و متناسب بودن بررسی نمیشه‼️
مدافعان حـــرم
☘🌸 فرق عش❤️ق با دوست داشتن... اگه اول به دل بشینه دیگه خوب و متناسب بودن بررسی نمیشه‼️ #عشق #عقل #
یه چیزی بگم؟؟؟ برای ازدواجتون برین پیش امام رضا علیه السلام ❤️ خیلیا از مردم عادی بگیر تا شهدا در این زمینه جواب گرفتند. شهید محمد حسین محمد خانی وقتی عاشق میشن منتظر جواب مثبت از جانب هم دانشگاهی شون میشن اما وقتی به این نتیجه میرسن که ... نه اصلا بزار فیلمشو بفرستم تا بهتر درک کنید😅
به زودی… 📢 بابا رضا عزیزم حسین چه دهه کرامتی بشه امسال…
•‌< >• استادعالی: [ مهم‌ترین پله‌ای که می‌خوای به امام زمان عج الله نزدیک بشی اینه که غفلت رو کم کنی! اگه اینجوری باشی حتما امام زمان عج الله در حقت دعا میکنه!✨ ]
تویۍ‌بهانہ‌ے‌آن‌ابرها‌ڪہ‌مۍگریند بیاڪہ‌صاف‌شود‌این‌هـواےبارانۍ..‌🌱
‹💡🎞› میگفت↓ میدونی‌ڪِی از‌چشم‌ِخدا‌میوفتی؟! زمانی‌ڪه‌آقا‌امام‌‌زمان‌ سرشو‌بندازه‌پایین‌و از‌گناه‌ڪردن‌توخجالت‌بڪشه ولی‌تـو‌انگار‌نـه‌انگار..! رفیق نزار‌ڪارت‌بـه‌اون‌جاها‌برسـه!!! ' •• •• ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌
کارهای‌نکرده،ماروبیشترخسته‌ می‌کنه،پس‌بایدبرنامه‌داشته‌باشیم! آدم‌بی‌برنامه‌درتفریحشم‌شادنیست چون‌به‌فکرنشدن‌هاست!
سلام بچه ها من بعد دو روز یکمی حالم روبه راه شده🌿🚶🏽‍♂ اومدم که معذرت خواهی کنم بابت فعالیت نکردن هام ان شاءالله فردا خوب خوب میشم ممنون که با ما بودید
••|🧕🏼😇|•• • دࢪعشـق‌،تواقتـدابہ‌زهـࢪاڪࢪدۍ😍 •صدپنجـࢪه‌نوࢪ،بࢪجهـان‌باز‌ڪࢪدۍ😇💫 • آࢪامـش‌وࢪستگــارۍعالم‌ࢪا🌱 •دࢪخیمـہ‌چـادࢪٺ‌مهیـاڪࢪدۍ🧕🏻🌻
••|🧕🏼😇|•• لَࢪزِه‌بَࢪپیڪَࢪه‌؎شـٰام‌مۍاُفتَدۅقتۍڪِہ🙃 چـٰادُࢪفـٰاطِمِہ‌ࢪابَࢪسَࢪخۅدمۍپۅشی😍🧕🏻 💞•••|↫
مدافعان حـــرم
••|🧕🏼😇|•• لَࢪزِه‌بَࢪپیڪَࢪه‌؎شـٰام‌مۍاُفتَدۅقتۍڪِہ🙃 چـٰادُࢪفـٰاطِمِہ‌ࢪابَࢪسَࢪخۅدمۍپۅشی😍🧕🏻 💞•••
بی‌‌پناه‌‌کہ‌شدی؛صدایش‌‌کن! او‌حسین‌ِ‌وِترالمَوتور‌است.. می‌داندتک‌وتنها‌شدن‌‌یعنی‌‌چہ‌، درآغوشت‌‌می‌گیرد.. (:💔
یکی‌نوشتہ‌بود؛ این‌روزا‌با‌حضور‌زنان‌بی‌روسرۍ‌شھر‌زیبا‌شده کسۍ‌جواب‌داد؛ همچنانکه‌برای‌لاشخور‌ان،لاشه‌رها‌شده‌زیباست برای‌مگسان‌،زبالہ‌ها‌زیباست برای‌دزدان‌شهر‌بدون‌پلیس‌،زیباست براۍ‌چشم‌چرانان‌نیز‌زنان‌برهنه‌مفت، زیبا‌بنظر‌مۍ‌رسد🚶🏿‍♂. .
ولایت، نقطہ‌نهایۍمشخص‌شدن‌ پاکۍانسان‌است.👀💛 همان‌چیزۍاست‌کہ‌ ابلیس‌نتوانست‌بپذیردوبعد از⁶⁰⁰⁰سال‌معلوم‌شددروغ‌ "مۍگفتہ‌است‌وهنوزانانیت‌دارد"🌱🚶🏻‍♂ [ - استادپناهیان🎙]
مدافعان حـــرم
قسمت سی و هفتم بیت المال احدی حریف من نبود … گفتم یا مرگ یا علی … به هر قیمتی باید برم جلو … دیگه
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️ قسمت سی و هشتم و جعلنا و جعلنا خوندم … پام تا ته روی پدال گاز بود … ویراژ میدادم و می رفتم … حق با اون بود … جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته… بدن های سوخته و تکه تکه شده … آتیش دشمن وحشتناک بود … چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود … تازه منظورش رو می فهمیدم … وقتی گفت … دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن … واضح گرا می دادن… آتیش خیلی دقیق بود … باورم نمی شد … توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو … تا چشم کار می کرد … شهید بود و شهید … بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن … با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم … دیگه هیچی نمی فهمیدم … صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم … دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن … چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم … بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم .. غرق در خون … تکه تکه و پاره پاره … بعضی ها بی دست… بی پا … بی سر … بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده … هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود … تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم … بالاخره پیداش کردم … به سینه افتاده بود روی خاک … چرخوندمش … هنوز زنده بود … به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد … سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون … از بینی و دهنش، خون می جوشید … با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید … چشمش که بهم افتاد … لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد … با اون شرایط … هنوز می خندید … زمان برای من متوقف شده بود … سرش رو چرخوند … چشم هاش پر از اشک شد … محو تصویری که من نمی دیدم … لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد … آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم … پرش های سینه اش آرام تر می شد … آرام آرام … آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش … خوابیده بود … پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا … علی الخصوص شهدای گمنام … و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره های وجودشان … سوختند و چشم از دنیا بستند … صلوات … ان شاء الله به حرمت صلوات … ادامه دهنده راه شهدا باشیم … نه سربار اسلام …
قسمت سی و نهم برمی گردم وجودم آتش گرفته بود … می سوختم و ضجه می زدم … محکم علی رو توی بغل گرفته بودم … صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد … از جا بلند شدم … بین جنازه شهدا … علی رو روی زمین می کشیدم … بدنم قدرت و توان نداشت … هر قدم که علی رو می کشیدم … محکم روی زمین می افتادم … تمام دست و پام زخم شده بود … دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش … آخرین بار که افتادم … چشمم به یه مجروح افتاد … علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش … بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن … هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن … تا حرکت شون می دادم… ناله درد، فضا رو پر می کرد … دیگه جا نبود … مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم … با این امید … که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن … نفس کشیدن با جراحت و خونریزی … اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه … آمبولانس دیگه جا نداشت … چند لحظه کوتاه … ایستادم و محو علی شدم … کشیدمش بیرون … پیشونیش رو بوسیدم … - برمی گردم علی جان … برمی گردم دنبالت … و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس …