به زودی…
📢 بابا رضا
عزیزم حسین
چه دهه کرامتی بشه امسال…
•< #خودمونی >•
استادعالی:
[ مهمترین پلهای که میخوای
به امام زمان عج الله نزدیک بشی
اینه که غفلت رو کم کنی!
اگه اینجوری باشی
حتما امام زمان عج الله
در حقت دعا میکنه!✨ ]
تویۍبهانہےآنابرهاڪہمۍگریند
بیاڪہصافشوداینهـواےبارانۍ..🌱
#السلامعلیکیابقیةالله
‹💡🎞›
میگفت↓
میدونیڪِی
ازچشمِخدامیوفتی؟!
زمانیڪهآقاامامزمان
سرشوبندازهپایینو
ازگناهڪردنتوخجالتبڪشه
ولیتـوانگارنـهانگار..!
رفیق
نزارڪارتبـهاونجاهابرسـه!!!
'
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے•• #تلنگر••
کارهاینکرده،ماروبیشترخسته
میکنه،پسبایدبرنامهداشتهباشیم!
آدمبیبرنامهدرتفریحشمشادنیست
چونبهفکرنشدنهاست!
#انقلاب_مهدوی
سلام بچه ها
من بعد دو روز یکمی حالم روبه راه شده🌿🚶🏽♂
اومدم که معذرت خواهی کنم بابت فعالیت نکردن هام
ان شاءالله فردا خوب خوب میشم
ممنون که با ما بودید
••|🧕🏼😇|••
• دࢪعشـق،تواقتـدابہزهـࢪاڪࢪدۍ😍
•صدپنجـࢪهنوࢪ،بࢪجهـانبازڪࢪدۍ😇💫
• آࢪامـشوࢪستگــارۍعالمࢪا🌱
•دࢪخیمـہچـادࢪٺمهیـاڪࢪدۍ🧕🏻🌻
#چـادرآنــہ
••|🧕🏼😇|••
لَࢪزِهبَࢪپیڪَࢪه؎شـٰاممۍاُفتَدۅقتۍڪِہ🙃
چـٰادُࢪفـٰاطِمِہࢪابَࢪسَࢪخۅدمۍپۅشی😍🧕🏻
💞•••|↫ #چـادرآنــہ
مدافعان حـــرم
••|🧕🏼😇|•• لَࢪزِهبَࢪپیڪَࢪه؎شـٰاممۍاُفتَدۅقتۍڪِہ🙃 چـٰادُࢪفـٰاطِمِہࢪابَࢪسَࢪخۅدمۍپۅشی😍🧕🏻 💞•••
بیپناهکہشدی؛صدایشکن!
اوحسینِوِترالمَوتوراست..
میداندتکوتنهاشدنیعنیچہ،
درآغوشتمیگیرد.. (:💔
یکینوشتہبود؛
اینروزاباحضورزنانبیروسرۍشھرزیباشده
کسۍجوابداد؛
همچنانکهبرایلاشخوران،لاشهرهاشدهزیباست
برایمگسان،زبالہهازیباست
برایدزدانشهربدونپلیس،زیباست
براۍچشمچراناننیززنانبرهنهمفت،
زیبابنظرمۍرسد🚶🏿♂. .
ولایت،
نقطہنهایۍمشخصشدن
پاکۍانساناست.👀💛
#ولایت همانچیزۍاستکہ
ابلیسنتوانستبپذیردوبعد
از⁶⁰⁰⁰سالمعلومشددروغ
"مۍگفتہاستوهنوزانانیتدارد"🌱🚶🏻♂
[ - استادپناهیان🎙]
مدافعان حـــرم
قسمت سی و هفتم بیت المال احدی حریف من نبود … گفتم یا مرگ یا علی … به هر قیمتی باید برم جلو … دیگه
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️
#رمان_بدون_تو_هرگز
قسمت سی و هشتم
و جعلنا
و جعلنا خوندم … پام تا ته روی پدال گاز بود … ویراژ میدادم و می رفتم …
حق با اون بود … جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته… بدن های سوخته و تکه تکه شده … آتیش دشمن وحشتناک بود … چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود …
تازه منظورش رو می فهمیدم … وقتی گفت … دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن … واضح گرا می دادن… آتیش خیلی دقیق بود …
باورم نمی شد … توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو …
تا چشم کار می کرد … شهید بود و شهید … بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن … با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم … دیگه هیچی نمی فهمیدم … صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم … دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن …
چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم … بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم ..
غرق در خون … تکه تکه و پاره پاره … بعضی ها بی دست… بی پا … بی سر … بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده … هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود … تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم …
بالاخره پیداش کردم … به سینه افتاده بود روی خاک … چرخوندمش … هنوز زنده بود … به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد … سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون … از بینی و دهنش، خون می جوشید … با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید …
چشمش که بهم افتاد … لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد … با اون شرایط … هنوز می خندید …
زمان برای من متوقف شده بود …
سرش رو چرخوند … چشم هاش پر از اشک شد … محو تصویری که من نمی دیدم … لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد … آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم … پرش های سینه اش آرام تر می شد … آرام آرام … آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش … خوابیده بود …
پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا … علی الخصوص شهدای گمنام … و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره های وجودشان … سوختند و چشم از دنیا بستند … صلوات …
ان شاء الله به حرمت صلوات … ادامه دهنده راه شهدا باشیم … نه سربار اسلام …
قسمت سی و نهم
برمی گردم
وجودم آتش گرفته بود … می سوختم و ضجه می زدم … محکم علی رو توی بغل گرفته بودم … صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد …
از جا بلند شدم … بین جنازه شهدا … علی رو روی زمین می کشیدم … بدنم قدرت و توان نداشت … هر قدم که علی رو می کشیدم … محکم روی زمین می افتادم … تمام دست و پام زخم شده بود … دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش … آخرین بار که افتادم … چشمم به یه مجروح افتاد …
علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش … بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن … هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن … تا حرکت شون می دادم… ناله درد، فضا رو پر می کرد …
دیگه جا نبود … مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم … با این امید … که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن … نفس کشیدن با جراحت و خونریزی … اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه …
آمبولانس دیگه جا نداشت … چند لحظه کوتاه … ایستادم و محو علی شدم …
کشیدمش بیرون … پیشونیش رو بوسیدم …
- برمی گردم علی جان … برمی گردم دنبالت …
و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس …
قسمت ۳۸ و ۳۹ رمان بدون تو هرگز ❤️
.
.
🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 یه کلیپ خفن و گنگ از امام روح الله خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
#انتشارش_با_شما👇🏻
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
بچه ها با دعای شما خوبان من سرپا شدم 😁✋🏾
حرفی سخنی انتقادی اعتراضی بود درخدمتم در بست
☜︎︎︎ @Loveshahadat
ناشناس:https://harfeto.timefriend.net/16840085351512
10265261360554.mp3
2.16M
┊<☁️💙>┊
●━━━━━━───────
ㅤ ⇆ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ ↻
🎧 #استودیویی فوق زیبا♥️
🎵 حتما چشات خیسه که من
🎵 بارونیه حال و هوام
📓⃟🌙 ¦⇢ #مداحی
📓⃟🌙 ¦⇢#مدافعان_حرم
ــــــــــــــــــــــــ❁ــــــــــــــــــــــــ
10265262480571.mp3
3.7M
┊<☁️💙>┊
●━━━━━━───────
ㅤ ⇆ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ ↻
🎵 فریاد منجی عالم تا آخر دنیا
میره ....
🎵 روزی که پرچم خون خواهی حسین بالا میره ...
📓⃟🌙 ¦⇢ #مداحی
📓⃟🌙 ¦⇢#مدافعان_حرم
ــــــــــــــــــــــــ❁ــــــــــــــــــــــــ