وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ ٱلْوَرِيدِ(ق۱۶)
و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.
❞بیشتر از هر چیز در زندگیم اشتباه کردهام.
اشتباهات بزرگ،اشتباهات جبرانناپذیر.
اما خدا در هیچ اشتباهی از رگ گردنم دورتر نشد.همیشه همان جای همیشگی
نشسته بود تا از ترس تنهایی
به آغوشش برگردم🌿🫀❝
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ♡
#امام_زمان
گاهیهمہغمهایدنیاباآمدنِ
یڪنفربہپایانمیرسد..
مولاجانبیابہغمهایجھانخاتمہبده🚶🏻♀...
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
#امام_زمان
خوب سلام به برو بچ گل و گلابی😁✋🏾
چطورید بچه ها
روزگار خوبه ؟ میچرخه ؟
بچه ها اومدم بگم دمتون گرم که با ما هستید 🤩✨
ان شاءالله برنامه های جذاب و مهدوی و خوبی خواهیم داشت
و به عزیزانی که تازه وارد شدن
سلام رفقای مشتی خیلی خوش اومدید به کانال شهدا و امام زمان عجل الله❤️🌹
هدف کانال خیلی چیزاس
اولی ظهور آقاست🌿🌱
ما اینجا با هم جمع شدیم تا مشتی باشیم توی دهن دشمن 😎👊🏽
تا الانم الحمدالله جواب داده😂🤲🏽
بنده حقیر مجاهد هستم
یکی از خادمین اینجا و رفیق مدیرمون🙂🔗
اگه کاری بود بنده درخدمتم
اینم ناشناس و پی وی🤩🤍
منتظرم بچه ها
آیدی مجاهد برای عزیزانی که نمیتونن داخل لینک برن🌿 @Loveshahadat
ناشناس:https://harfeto.timefriend.net/16840085351512
گاهیعلی«؏»،فاطمہ«س»را
اینگـونہخطـابمۍڪرد:
یـٰاڪُلَّمَـنیتی…
اِ؎هَمہۍِآرزو؎مَن‹♥️🖇 ›
#عـاشقـانھاۍمـذهبۍ
•| #خودسازی |•
در و دیـــوارِ اتاقــت ، کامپیـــوترت،
موبایلت ، بوی امام زمـــان میده ؟
اگه آقا بگه دلاتون و بزارید رو میز
نوت بوک و موبایل هاتونم بزارید ،
روی میز ، می خوام همه رو باهم
چک کنم !
ببینیـــم رومـون مـیشه ؟
|حاجحسینیکتا|
زرنگباشیم🙂
وقتیمیخوایمبهکسیکادوبدیم!
ــیهجانمازکوچیک ..
ــیهتسبیح ..
ــیهکتاب ..
وخلاصهازاینجورچیزاییکهباهاشون
کارخیرمیشهکردهدیهبدیم😎..
اینجوریتاهروقتکهبااونجانماز؛نمازبخونه ..
بااونتسبیحذکربگه!-
وازاونکتاببخونهواستفادهکنه ..
یاهروسیلهیدیگهکهباهاشکارخیرکنہ
برایماهمخیرحسابمیشه!(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگترین چیزی که تاحالا دیدی ؟!
#عاشقانه
13.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_آزادییعنیدربندِحسین(ع)...(:♥
امام_حسین علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-
حرمت؟
پناهِ دلِ بیقرار؛
#دهه_کرامت
مدافعان حـــرم
قسمت شصت و ششم با پدرم حرف بزن پشت سر هم زنگ می زد … توان جواب دادن نداشتم … اونقدر حالم بد بود که
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️
#رمان_بدون_تو_هرگز
قسمت شصت و هفتم
46 تماس بی پاسخ
نزدیک نیمه شب بود که به حال اومدم … سرگیجه ام قطع شده بود … تبم هم خیلی پایین اومده بود … اما هنوز به شدت بی حس و جون بودم …
از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپ ساده درست کنم … بلند که شدم … دیدم تلفنم روی زمین افتاده … باورم نمی شد … 46 تماس بی پاسخ از دکتر دایسون …
با همون بی حس و حالی … رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم … تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگ در بلند شد
پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود … مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین … از حال گذشتم و تا به در ورودی رسیدم … انگار نصف جونم پریده بود …
در رو باز کردم … باورم نمی شد … یان دایسون پشت در بود… در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد … با حالت خاصی بهم نگاه کرد … اومد جلو و یه پلاستیک بزرگ رو گذاشت جلوی پام …
- با پدرت حرف زدم … گفت از صبح چیزی نخوردی … مطمئن شو تا آخرش رو می خوری ..
این رو گفت و بی معطلی رفت …
خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل … توش رو که نگاه کردم … چند تا ظرف غذا بود … با یه کاغذ … روش نوشته بود …
- از یه رستوران اسلامی گرفتم … کلی گشتم تا پیداش کردم … دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری …
نشستم روی مبل … ناخودآگاه خنده ام گرفت
قسمت شصت و هشتم
احساست را نشان بده
برگشتم بیمارستان … باهام سرسنگین بود … غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار … حرف دیگه ای نمی زد …
هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید … اولین چیزی که می پرسید این بود …
- با هم دعواتون شده؟ … با هم قهر کردید؟ …
تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم … چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد … و بالاخره سکوت دو ماهه اش رو شکست …
- واقعا از پزشکی با سطح توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه …
- از شخصی مثل شما هم بعیده … در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه …
- من چیزی رو که نمی بینم قبول نمی کنم …
- پس چطور انتظار دارید … من احساس شما رو قبول کنم؟… منم احساس شما رو نمی بینم …
آسانسور ایستاد … این رو گفتم و رفتم بیرون …
تمام روز از شدت عصبانیت، صورتش سرخ بود …
چنان بهم ریخته و عصبانی … که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه …
سه روز هم اصلا بیمارستان نیومد … تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد …
گوشیم زنگ زد … دکتر دایسون بود …
- دکتر حسینی … همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم… بیاید توی حیاط بیمارستان …
رفتم توی حیاط … خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد … بعد از سه روز … بدون هیچ مقدمه ای …
- چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ … من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟ … حتی اون شب … ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغ اتاق تون روشن شد … که فقط بهتون غذا بدم … حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساس من … و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟ …
۱_سلام و نور
خود مدیر شخصا متذکر شدن ☺️
۲_خواهش میکنیم بودن شما هم باعث دلگرمیه
۳_مجاهد باشما هستند ☺️
۴_سلام و نور
اسم کتاب، فرودگاه فرشتگان (راه های تربیتی والدین برای نماز)
مهارت های دعوت فرزندان به نماز
هر دوتا کتاب خیلی خوبیه من میپسندم مدیر هم فرودگاه فرشتگان و خریدن برای تهیه میتونید به فروشگاهمون برید اگه دوتا بخرید یکی هم هدیه میگیرید
۵_خیلی ممنون🌹🌸🌹🌸عید شمام مبارکککک
سلام بزگوار
معذرت میخوام بابت دیر پاسخ دادنم🌱
راستش اولین کتابی که خوندم و من رو با شهدا اشنا کرد
کتاب قصه دلبری بود از شهید محمد حسین محمدخانی🌿
اولین هدیه ای که گرفتم از دوستان هیئتی بود و خوابی از شهید مدافع حرم دیدم🍃
و با توجه به علاقه ای که به شهدای مدافع حرم پیدا کردم این کانال رو زدم
بنده از موقعی که با شهدا اشنا شدم تا الان هیچ وقت در زندگی ناامید نشدم
و هروقت به شهدا توسل کردم حاجت گرفتم🌹
توصییه ای که دارم که هیچ وقت وجود شهدا توی زندگیتون کمرنگ نشه🌴
یاد و خاطره شهدا صلوات🌼
امروز بعد گوش کردن به یه پادکست انگیزشی ،گفتم همزمانی که صبحونه آماده میکنم یه آهنگ بزارم یه قسمت از آهنگ حامد زمانی که میگه
کبوترم هوایی شدم 🕊
ببین عجب گدایی شدم
رو گذاشتم میخوندم و گوش میدادم (ما ساعت ۶ صبحونه میخوریم🙃)
گذشت تا اینکه
شب رفتیم مسجد ،گفتند جشن دارن
ساعت ۸ و ۳ دقیقه صدای نقاره های حرم امام رضا علیه السلام رو گذاشتند گفتم خب طبیعیه جشن برای امام رضا جانمون هست .
پرده ها رو برداشتن ،مردونه زنونه یکی شد 😕
🙄وا چرا اینجوری کردن؟
مرد های مسجد از دم در شروع به بلند شدن کردن گفتم شاید یه روحانی عارف یا یه شخص خیلی شخیصی اومده
واااای😭😭😭
پرچم امام رضا جانمون رو آورده بودن ❤️
اینجا بود گفتم خدایا شکرت
واقعا روزیم رو دادی ❤️
(از من میشنوید هیچ وقت اول صبحتون رو از دست ندین)
حقیقتا من دیگه تحمل اینهمه زیبایی رو یجا ندارم.🙂😐
توروخدا یکم کم کن این زیبایی رو😂😂😂😂😂😂
#سیاسی_طوری
🔴فوری: تصاویری حاکی از سوخت گیری ارتش طالبان در فضای مجازی وایرال شد.
#طالبان_شپشو