Mehdi_Rasouli_-_Migan_Roze_Delmordegi_[SevilMusic].mp3
12.4M
نمیدونن،خبرندارن،حسینآغازِزندگیه...💔
#محرم #امام_حسین
#چادرانه
من یک دخترم
از نوع چادریش
من خودم را و خدایم را قبول دارم و این برایم از تمام دنیا با ارزشتر است
توی خیابان که راه میروم:
نه نگران پاک شدن خَط خطیهای صورتم هستم
و نه نگران مورد قبول واقع نشدن
تنها دغدغهام عقب نرفتن چادرم هست و بس.
#چادر_حضرت_زینب
#حجاب
یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و می روند، رسید به چراغ قرمز...
ترمز زد و ایستاد...
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد:
الله اکبر و الله اکــــبر…
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب!
اشهد ان لا اله الا الله…
هرکی آقا مجید رو نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش می کرد که این مجید چش شُدِه ؟!
قاطی کرده چرا ؟!
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟ چطور شد یهو؟ حالتون خوب بود که!
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت:
“مگه متوجه نشدید؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش می کردن.
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !”
#شهیدانه
#خاطرات_شهید
#شهید_مجید_زین_الدین
محمد رضا که از جبهه که می اومد
و واسه چند روز خونه بود ، ماها خیلی از
حضورش خوشحال بودیم .
میدیدم نماز شب میخونه و حال عجیبی داره !
یه جوری شرمنده خداست و زاری میکنه
که انگار بزرگترین گناه رو در طول روز
انجام داده . یه روز صبح ازش پرسیدم :
چرا انقدر استغفار میکنی؟
از کدام گناه می نالی؟
جواب داد: همین که اینهمه خدا
بهمون نعمت داده؛
وما نمیتونیم شکرش رو به جا بیاریم بسیار جای شرمندگی داره ...
#-شهیدمحمدرضاتورجیزاده🥀
#شهیدانه
#خاطرات_شهید
「🧡」
جُـمعِہهـٰارَفتۅلۍجُـمعِہمۅعۅدنَشُد
جُـمعِہهـٰامۍرَۅَداۍجُـمعِہدِلخـۅاهبیـٰا…!
#امام_زمان
#الهم_عجل_ولیک_الفرج