خواهرم حجاب تو ؛
سنگر آغشته به خون من است
ولی بدان تفنگی که در دست من است
چادری بر سَر توست.🦋
#شهیدعقیلپروانه
#لشکر۲۵_کربلا
#شهیدانه
می دانست از ساواکی ها هستند و می خواهند براش پرونده سازی کنند. از او پرسیده بودند نظرت در مورد #حجاب چیه؟
گفته بود: من که نظری ندارم باید از روحانیت پرسید!
من فقط یه حدیث بلدم که هرکس همسرش را #بی_حجاب در معرض دید دیگران قرار دهد #بیغیرت است و #خداوند او را #لعنت می کند.
ساواکی ازش پرسید شاه را داری می گی؟
خنده ای کرد و گفت من فقط #حدیث خواندم.
#شهیدانه
#خاطرات_شهید
#محمدمنتظرالقائم
یا صاحب الزمان (عج)
هر چہ ڪردم
بنویسم ز تو
مدح و سخنے
یا بگویم ز مقام تو
ڪہ یابن الحسنے
این قلم یار نبود
و فقط این جملہ نوشت
پسر حیدر ڪرار
تو ارباب منے...
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
#الهم_عجل_ولیک_الفرج
#امام_زمان
#تربیت_فرزند
#سبک_زندگی_مهدوی
#والدین_آگاه_بدانند
پدر و مادرهایی که هی می پرسید
❓ چرا فرزندمون دروغ میگه
◀️چهار عامل، کودک را به دروغ گفتن وا می دارد؛
👈 بی اعتمادی به پدر و مادر
👈 هراس از تنبیه
👈 آموختن دروغ از دیگران (خصوصا والدین)
👈 کمبود توجه و جلب توجه به کمک دروغ یا خالی بندی.
این عوامل را از بین ببرید!
🧐 شرايطى كه توش هستى رو دوست ندارى؟
بلند شو و تغييرش بده🗣💪
★تصمیم بگیر،
به تصميمت متعهد باش،
موفق شو!😎👊
★تلاش کن
روی هدفت متمرکز بمون
بزار اتفاق بیفته...!✌️✅
★رمز مخفی موفقیت، تمرکز روی رویاهاته.♥️
★تو همان میشوی که فکر میکنی
همان را جذب میکنی که حس میکنی
و همان را خلق میکنی که تجسم میکنی!✨🌙
★تو منحصر به فرد هستی و شبیه به تو وجود ندارد!🌚👌
★قهرمان وجودت را بیدار کن🌝
★دوباره از نو بساز
جهانت را
زندگیت را
باورت را
★این روشنی هدف است که به شما نیرو میبخشد.🫀🌱
#انگیزشی🌿🌱
#درسی🌼✨
#تلاش_همراه_با_پشتکار🕶🪖
#به_عشق_رهبرم😉💪🏽
بركتايناستكهازامکاناتِمحدود،
بهرهىزيادىبهدستبياورى!
_استادصفاییحائری
اَفسُـردگۍنآشۍاَزگنـٰاھ،
یِڪۍاَزدستـٰاویزهآۍخُداۍِمھـرَبون
بَرـآۍبَرگردونـدنِبَـندھهـٰابہسَـمتخودِشـه . .(:
#خداےمن🌱
مدافعان حـــرم
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_تنها_میان_داعش
سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به قدری خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم باور نگاهم نمیشد.
دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم.
با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب
التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشم های به خون نشسته ساعتی پیش نگران جان ما نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :
»عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!«
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :
»عباس میدونی سر حیدر چه بلاییی اومده؟ زخمی بود، اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!«
دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
حیایم اجازه نمیداد نغمه ناله هایم را نامحرم بشنود که سرم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بی-صدا ضجه میزدم.
بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در آغوشش جا شده ام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی قلب دست روی سینه گرفته و قدم هایش را دنبال خودش میکشید.
پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله ای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز پایداری
پرستارانش وسیله ای برای مداوا نداشت.
بیش از دو ماه درد غیرت و مراقبت از ناموس در برابر داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت درد کشیدن جان داد.
#تلنگرانه⛔️
گاهےیکجوابنیمهتلخبهپدرومادر
کدورتوظلمیمیآوردکهصدتانماز
شبخواندن،آنراجبراننمیکند ...!
🌿¦⇢ آیتاللّٰھفاطمینیا
#رفیق_حواست_هست؟🙃
اینجا.در.مدافعان.حرم.گنـاه.ممــنوع📗🖇
برای ترک گناه، هنوز #دیر_نشده
#همین_الان_ترڪش_ڪن💥💪
#تلنگرانه