eitaa logo
مدافعان حـــرم
749 دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
11.3هزار ویدیو
237 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
{🪔📜} انقلاب که شد صدیقه در مدرسه‌شان، انجمن اسلامی راه‌اندازی کرد. در همان زمان همراه دوستانش شروع به فعالیت جهادی و خدماتی به هموطنان نیازمند کرد. هرچه زمان می‌گذشت خواهرم دقیق‌تر وکامل‌تر در خط اسلام و انقلاب قرار می‌گرفت و به سبب ضرورت کار جمعی و تشکیل و انسجام، با شرکت در تشکیل انجمن اسلامی محل تحصیل، به فعالیت‌های صادقانه می‌پرداخت. صدیقه اردیبهشت ۵۹ عضو انجمن اسلامی شد. آن زمان خواهرم در رشته اقتصاد در دبیرستان درس می‌خواند. تابستان، صبح‌ها به جهاد می‌رفت و عصر‌ها هم در کلاس قرآن و نهج البلاغه شرکت می‌کرد. گاهی اوقات آخر هفته‌ها سری به معلولان آسایشگاه کهریزک و بیمارستان می‌زد و به پرستاران و بهیاران آنجا برای شست‌وشو و رسیدگی به سالمندان و معلولان کمک می‌کرد. ﴿🪔📜﴾ ﴿🪔📜﴾ ﴿🪔📜﴾
{🖤💣} صدیقه در چه خانواده‌ای به دنیا آمد و پرورش یافت؟ ما شش فرزند بودیم. سه خواهر و سه برادر. پدرم کاسب و مادرم خانه‌دار بود و خانواده را گرم و صمیمی نگه می‌داشت. دوران کودکی ما در کنار پدر و مادری مؤمن و معتقد به ارزش‌های اسلامی سپری شد که با وجود شرایط جامعه و رژیم شاه لحظه‌ای خلأ معنوی جامعه را احساس نکردیم. ﴿🖤💣﴾ ﴿🖤💣﴾ ﴿🖤💣﴾
{🪀🚛} چطور شد تصمیم گرفت به کردستان برود؟ خواهرم ۵ خرداد ماه ۵۹ از طریق انجمن اسلامی به سنندج رفت. می‌خواست در کردستان کار جهادی انجام دهد. از آموزش گرفته تا همکاری با سپاه، فعالیت فرهنگی، جهاد سازندگی، تشکیل کلاس قرآن، فعالیت در مرکز مخابرات، امدادگری و... انجام می‌داد. خواهرم وقتی پول توجیبی‌اش را می‌گرفت آن را وقف خانواده‌های مستمند آنجا می‌کرد. در سفرش به مهاباد کار‌های فرهنگی آنجا را هم انجام می‌داد. صدیقه عاشق مطالعه بود و کتاب جهان‌بینی توحیدی شهید مطهری و کتاب‌های مربوط به حضرت امام (ره) را زیاد می‌خواند. از طرفی اتفاق‌ها، شنیده و دیده‌ها، واگویه‌ها و قصه‌های ادبی خود را در دفترچه‌ای یادداشت می‌کرد. دستنوشته و اشعار انقلابی او نشان از روح لطیف و حماسی و حق داشت ﴿🪀🚛﴾ ﴿🪀🚛﴾ ﴿🪀🚛﴾
دفتر دختر جدولی در دفترش کشید. در ستون کنار دفتر 20 تیتر نوشت: نماز اول قرآن بعد از نماز ورزش صبحگاهی کمک به مادر و دیگران دعا کردن و ... جلوی هر عبارت خانه های کوچکی کشید و بالای هر ستون یک تاریخ نوشت. دفترش را بست و روی جلد دفتر بزرگ نوشت: «دفتر خودسازی زینب کمایی. دختر هر روز به خودش نمره می داد، او شده بود معلم خودش و چه معلم سخت گیری بود. » ﴿🌂🪁﴾ ﴿🌂🪁﴾ ﴿🌂🪁﴾
{🪀🚛} لیست سیاه روسری و مانتوی زینب پر از خاک بود، صورتش سرخ شده بود، مادر با تعجب پرسید: «چیزی شده زینب جون؟ چرا اینقدر نامرتبی؟» زینب چیزی نگفت. خواهرش بغض کرده بود «اولین حسابی بحث کرد و بعد با زینب درگیر شد». مادر با تعجب پرسید: «کی؟ » شهلا گفت:«نمیدونم کی گفت، فقط بین حرفهاش از کمونیست و مجاهدین خلق دفاع می کرد و به امام خمینی توهین می کرد.» مادر دلش آشوب شد، سرش گیج رفت، اسم زینب وارد لیست سیاه منافقین شد. ﴿🪀🚛﴾ ﴿🪀🚛﴾ ﴿🪀🚛﴾
{🚘🧰} برنامه صبحگاهی دخترها با هم برنامه صبحگاهی فردا را آماده کردند. قرار شد مریم قرآن بخواند، زهرا معنی قرآن، سحر دکلمه و زینب هم یک شعر حماسی و انقلابی. فردا صبح همه سر صف حاضر بودند ولی هیچکدام از دخترها حاضر به خواندن مطلبی نشدند. دخترها گفتند: «از کمونیست های مدرسه می ترسند. گفتند آنها تهدید کردند که بلایی سرشان بیاورند. » آن روز صبح همه برنامه صبحگاهی مدرسه را زینب تنهایی برگزار کرد، هم قرآن خواند، هم معنی قرآن، هم دکلمه خواند و هم شعر انقلابی. در اول فروردین سال 1361 هنگام برگشت از مسجد توسط منافقین ربوده می شود و با خفه کردن با چادرش او را به شهادت رساندند و پیکر پاکش بعد از سه روز جستجوی نیروهای امنیتی و خانواده کشف گردید. منافقین در طی ارسال نامه و تماس تلفنی مسئولیت ترور زینب را برعهده گرفتند. زینب چهارده ساله و اولین دبیرستانی همراه با شهدای عملیات فتح‌المبین (160 شهید) در اصفهان تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. ﴿🚘🧰﴾ ﴿🚘🧰﴾ ﴿🚘🧰﴾