{❤️🖍}
نمیخواست به کسی ظلم بشود،داخل خانه تابع نظم بود ، مثلا اگر چای می خواست سعی میکرد خودش بریزد ، به خواهرش دستور نمیداد حتی وقتی هم که بزرگترشده بود ، همین طوربود. سرسفره موقع ناهار با خانمش نشسته بودیم یک مرتبه بلند میشد ، میگفتم : مادرکجا؟
میگفت : الان بر میگردم.
وقتی بر میگشت دو پیاز در دستش بودو مینشست.
میگفتم : چرا به بقیه نگفتی ؟
میگفت : اشکالی ندارد من بروم بهتراست ، کسی اذیت نمیشود.
راوی مادر شهیدآقاسی زاده
﴿❤️🖍﴾#شهیدانه
﴿❤️🖍﴾#خاطرات_شهید
﴿❤️🖍﴾#شهید_آقاسی_زاده
{💙🚙}
نگذاشت تالار بگیریم ،ما هم تمام مجالس را در منزل گرفتیم.
خا نمها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم ،داماد باید می آمد کنار عروس می نشست تا هدایا ی خانواده ها تقدیمشان شود.
گفتم:مادر جان !عروسی است همه منتظر هستند چرا نمی آیی؟ اگر نییایی فکر می کنند عیبی داری !!
گفت : نه هر فکری می خواهند بکنند از نظر اسلام درست نیست جایی بروم که این همه خانم آنجا جمع هستند.
کنترل نگاه ها در این شرایط سخت است سخت!!!
منبع:. شهاب ص۶۷
امام على علیه السلام :
مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ؛
هر كس چشم خود را [از نامحرم] فرو بندد، قلبش راحت مى شود.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 260 ، ح 5555
﴿💙🚙﴾#شهیدانه
﴿💙🚙﴾#خاطرات_شهید
﴿💙🚙﴾#شهید_آقاسی_زاده