عملیات خیبر بود. زمستان بود و ما در اسلامآباد غرب بودیم. وقتی به خانه آمد، چشمهای سرخ و خستهاش گویای این بود که چند شب است که نخوابیده است. میخواستم مقدمات غذا را آماده کنم، اما اجازه نداد. دستم را گرفت و مرا روی زمین نشاند و گفت: «امشب نوبت من است که از خجالت تو بیرون بیاییم»، گفتم: «ولی تو بعد از این همه وقت، خسته و کوفته آمدهای ...». نگذاشت حرفم تمام شود. خودش سفره را انداخت. غذا را کشید و آورد. غذای مهدی را با حوصله داد و سفره را جمع کرد. چای آورد و گفت: «بفرما، بخور»...
#شهید_ابراهیم_همت🌹
🌷 خاطرات شهید همت:
🌿 جبهه این قدر به خدا می رسی، آمدی خانه یه خورده ما رو ببین. شوخی میکردم.
آخر هر وقت می آمد، هنوز نرسیده، با همان لباس ها می ایستاد به #نماز.
ما هم مگر چقدر پهلوی هم بودیم؟
نصفه شب می رسید، صبح هم نان و پنیر به دست، بندهای پوتینش را نبسته سوار ماشین می شد که برود.
نگاهم کرد و گفت: وقتی تو رو می بینم، احساس می کنم باید دو رکعت نماز شکر بخونم.
#شهید_ابراهیم_همت
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
🌷#متن_خاطره
🌿 سرتا پاش خاکی بود. از سوز سرما چشمهاش سرخ شده بود. با عجله اومد تو خونه، دو ماه بود ندیده بودمش.
-گفتم: حداقل یه دوشی بگیر، یه غذایی بخور بعد نماز بخون!
سرسجاده ایستاد و آستین هاش رو پایین کشید و گفت:
این همه عجله کردم تا به #نماز_اول_وقت برسم.
انقدر خسته بود که هر آن احساس میکردم میخواد بیفته زمین...
#شهید_ابراهیم_همت
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
🌷#متن_خاطره
🌿 گونی های نان خشک راچیده بودیم کنار انبار.
حاجی وقتی فهمید خیلی عصبانی شد.
پرید به ما که "دیگه چی؟ نان خشک معنی ندارد."
ازهمان موقع دستور داد تا این گونیها خالی نشده کسی حق ندارد نان بپزد و بدهد به بچه ها.
تامدتها موقع ناهار و شام، گونی ها را خالی میکردیم وسط سفره و نان های سالم تر را جدا میکردیم و میخوردیم.
#شهید_ابراهیم_همت
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشمهای قشنگی که خدا خاطرخواهشان شد..!
چشمهایی که هیچگاه به روی گناه باز نشدند
#شهید_ابراهیم_همت
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
🌷#متن_خاطره
🌿 با #متوسلیان رفته بودند حج.
روی یه کاغذ نوشته بودند "الموت لامریکا" و یکشون مخ یکی از شرطه ها رو کار گرفته بود و اون یکی به بهونه گرم گرفتن باهاش کاغذ رو چسبونده بود پشت شرطه.
چند لحظه بعد سرو صدای عربها درامده بود و شرطه از همه جا بی خبر تازه فهمیده بود چه رودستی خورده...
#شهید_ابراهیم_همت
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
#متن_خاطره🌷
🌿 اثاث ها را بسته بودند برای انتقال به تهران، خبر رسید حاج همت آمده.
صدای صلوات و تکبیر بلند شد.
بعد از دوتا عملیات و خستگی، این خبر می چسبید.
حاجی گفته برای دیدن امام وقت گرفتهاند.
از ذوقشان نمیدانستند چه کار کنند.
دلشان میخواست همین الان راه بیفتند.
گفت: خب حالا که همه سرحالین، حاضر شین که امشب عملیات داریم.
انشاءالله فردا می ریم.
#شهید_ابراهیم_همت
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"انسان تا از خودش نگذرد به خدا نمیرسد"
#شهید_ابراهیم_همت
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"انسان تا از خودش نگذرد به خدا نمیرسد"
#شهید_ابراهیم_همت
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"انسان تا از خودش نگذرد به خدا نمیرسد"
#شهید_ابراهیم_همت
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam