•••🍓🚗"
آرزو داشت ڪه مثل حضرت_عباس (ع) شهید بشود ڪه همین اتفاق هم افتاد، هر دو دستش قطع شده و بر اثر انفجار چشمانش تخلیه میشود، علاوه بر این بدنش هم تمام بر اثر همین ترڪشها زخمی میشود.
?پدر شهید:
آنجا مدافعان حرم اسم مستعار دارند، وقتی ما در بیمارستان های سوریه دنبالش میگشتیم و میگفتیم حامد جوانی ،ڪسی او را نمیشناخت اما میگفتند یڪ ایرانی داریم ڪه مثل حضرت ابوالفضل شهید شده…
{🍓🚗} ☜#شهیدانه
{🍓🚗} ☜#خاطرات_شهید
{🍓🚗} ☜#شهید_جوانی
•••🍰🥛"
ڪامیون را پر از مهمات می ڪرد و راه می افتاد، وقتی هم می گفتیم داعش در یڪ ڪیلومتری ماست، می گفت داعش چه ڪار می تواند بڪند! فرماندهان رده بالا گفته اند حامد نیرویی بود ڪه داعش از دستش در امان نبود.
همرزمانش این طور می گفتند ڪه اگر شنیدید هزار نفر داعش در لاذقیه به درڪ واصل شده اند، بدانید ڪه پانصد نفر آنها را حامد ڪشته است.
{🍰🥛} ☜#شهیدانه
{🍰🥛} ☜#خاطرات_شهید
{🍰🥛} ☜#شهید_جوانی
•••🚧🛵"
بار اولی که عازم سوریه شد اواخر دی ماه ۹۳ بود و حضورش در سوریه مصادف با حضور شهید عباس عبداللهی بود.
حامد وقتی از سوریه برگشت جدای از اتفاقات و سختی های سوریه خیلی تحت تأثیر شهادت حاج عباس قرار گرفته بود.
تعریف میکرد؛ دو، سه روز قبل شهادت شهید عبداللهی، حاج عباس پیش ما بود و دورهم بودیم و صحبت می کردیم. حاج عباس یه موتوری هم داشتن که همیشه هرجا میرفتن همراهشون بود.
موقع عملیات تو شرایط سختی قرار گرفته بودن و دشمن محاصره کرده بود برای این که رزمنده ها از معرکه دشمن دور بشن حاج عباس و دوستشون اونجا می مونن تا تیراندازی کنن تا رزمنده ها عقب نشینی بکنن. به قدری مقاومت می کنن که در نهایت به شهادت میرسن.
حامد میگفت: همیشه خدا رو شکر می کنم که حاج عباس و دوستشون زنده دست داعشی ها نیوفتادن.
حامد به حاج عباس خیلی علاقه داشت و شهادت حاج عباس به قدری رو روحیه حامد تأثیر گذاشته بود که شور و شوقش به شهادت بیشتر شده بود که در نهایت بعد چند ماه از شهادتشون آسمانی شد.
{🚧🛵} ☜#شهیدانه
{🚧🛵} ☜#خاطرات_شهید
{🚧🛵} ☜#شهید_جوانی