•••🍓🚗"
خدا، شهید مهدی خندان را رحمت کند. مرحله دوم عملیات والفجر چهار به عهده نیروهای تهران بود. ستون بچهها برای عملیات حرکت کرد که شهید خندان سر ستون بود. وقتی به کمین دشمن رسیدیم، همه عزا گرفته بودندکه چطور باید از این کمین رد شوند. فاصله ما تا نیروهای دشمن شش کیلومتر بود. «خدا یا چه کنیم؟» تنها جملهای بود که از دهان همه شنیده میشد. شهید خندان با یک اطمینان خاصی که فقط از دل او میتوانست بلند شود، گفت: «مگر آیه وجعلنا یادتان رفته، همه بخوانید. قول میدهم کسی شمارا نبیند.» بعد از این درخواست سه کیلومتر ستون ما از زیر لوله دوشکا رد شد و کسانی که پشت دوشکا نشسته بودند ما را ندیدند. افراد این ستون از ۱ شب تا چهار صبح این راه را طی کردند، بدون اینکه کوچکترین اتفاقی رخ دهد. همه اینها حاکی از اعتقاداتی است که در جنگ ما نیروهایمان به همراه داشتند.»
{🍓🚗} ☜#شهیدانه
{🍓🚗} ☜#خاطرات_شهید
{🍓🚗} ☜#شهید_خندان
{°🛻🦕°}
شهید خندان در جبهه بارها بر اثر تیر و ترکش زخمی میشود. یکبار به شدت از چند ناحیه زخم بر میدارد، بهطوری که خانوادهاش امید سلامتی را از دست میدهند. مادرش میگوید: «یکبار خواب پریشان دیدم و خیلی نگران شدم. چند روز بعد مهدی را در خانه برادرم دیدم. بد جوری زخمی شده بود. هیکل درشتش مثل دوک شده بود. چشم و سرش بسته و کمر و دستش در گچ بود. یک چشمش از بین رفته و سرش شکافته بود. مهرههای کمرش انحراف برداشته و وضعش چنان ناجور بود که امیدی به زنده ماندنش نمیرفت.» اما خندان هنوز از این زخمهای سخت سلامت کامل نیافته، به جبهه باز میگردد. وقتی نیروهای تیپ او را با آن وضع در جبهه میبینند، روحیهشان دو چندان میشود. او در منطقه کردستان، علاوه بر مبارزات نظامی، به فعالیتهای عمرانی نیز میپردازد.
{°🛻🦕°}#شهیدانه
{°🛻🦕°}#خاطرات_شهید
{°🛻🦕°}#شهید_خندان