•••🍓🚗"
صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود. پیکر پاک محمدرضا را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود، ولی جسد سالم مانده بود. حتی روی جسد پودر مخصوص تخریب جسد ریختند که خاصیتش این بود که استخوانهای جسد هم از بین میرفت ولی باز هم جسد سالم مانده بود. وقتی گروه تفحص جنازه محمدرضا را دریافت میکردند، سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه میکرده و گفته: ما چه افرادی را کشتیم.
_شهید محمد رضا شفیعی
{🍓🚗} ☜#شهیدانه
{🍓🚗} ☜#خاطرات_شهید
{🍓🚗} ☜#شهید_محمد_رضا_شفیعی
محمدرضا شفیعی در سال 1346 به دنیا آمد. بچه زرنگ، کنجکاو و با استعدادی بود. به همه چیز خودش را وارد می کرد و می خواست همه چیز را یاد بگیرد. او مهربان و غمخوار بود. 11 ساله بود که پدرش از دنیا رفت. وقتی مادرش در فراق همسر اشک می ریخت، به او می گفت : «گریه نکن من هم گریه ام می گیرد. برای مرد هم خوب نیست گریه کند. بابا رفت من که هستم.
{🍓🚗} ☜#شهیدانه
{🍓🚗} ☜#خاطرات_شهید
{🍓🚗} ☜#شهید_محمد_رضا_شفیعی