#شهیدانه
فرماندهبودامـا . .
براۍگرفتنغذامثلِبقیهرزمندهها
توۍصفمۍایستاد
.سرصفغذاهمجلویۍهابهاحترامش
کنارمۍرفتند،مۍخواستنداو
زودترغذایشرابگیرد،
اوهمعصبانیمیشد،رهامیکردومیرفت . .
.نوبتشهمکهمۍرسید،
آشپزهاغذاۍبهتربرایشمۍریختند
اوهممتوجهمیشدومیدادبهپشتسرش.. :)
.
#شهید_محمود_کاوه🌱
شهیدی که امروز مهمانشان هستیم
خیلی بیکله بود. کنارش راه میرفتم، کنار گوشم صدای گلوله شنیدم، سرم را دزدیدم. عصبانی شد. گفت «مگه من رو نمیبینی چطوری میرم؟ سرت رو چرا میدزدی؟ داره با دوربین نگاه میکنه ببینه من و تو میترسیم یا نه!»
معاونش از راه رسید. داد زد «#محمود! سرت رو بدزد.» بعد هم خیز برداشت و کوبیدش زمین. گلوله از بیخ گوششان رد شد و دیوار پشت سرش را سوراخ کرد. درست همانجا که یک ثانیه پیش سرش بود.
#شهید_محمود_کاوه
📚 یادگاران ۶، ص ۴۵
🌴میگفت:《فردا که شاه میاد اگ بتونم برم رو پشت بوم، دوتا سنگ پرت کنم بخوره تو کله ش خیلی خوب میشه‼》
گفتم 《 همچین کاری نکنیااااا❗ خونه زندگیمونو از بین میبرن داداش 》
گفت: اره نمیشه اما اگه میشد چقد" خوب میشد" نه؟
#شهید_محمود_کاوه🌹
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌎سر صف غذا جلویی ها جا خالی میکردند که او برود جلو غذا بگیرد. عصبانی میشد. ول میکرد میرفت نوبتش که میرسید اشپزها برایش غذای بهتر میریختند ،میفهمید میداد به پشت سریش...💯
#شهید_محمود_کاوه🌹
#لبیک_یا_خامنه_ای
💢عاصی کرده بود بچه را : بدو رو، خیز برپا ،بشین برپا، بشین برپا، خیز بشین
اخر توی یکی از خیزها افتاد. روی یک کپه سنگ و دستش اش و لاش شد❗ هردوشان بیست و بیست و چندسالی از من کوچیک تر بودند.
رفتم جلو داد و فریاد ک این چ وضعشه این چ طرز اموزش دادنه شهیدش کردی بچه رو که...
دستم را گرف و گف :《اروم باش هرچی اینجا مجروح بشه زود خوب میشه. عوضش اونجا دیگه جا نمیمونه .بیهوا زخمی نمیشه کم نمیاره اموزش یعنی همین دیگه...💢
#شهید_محمود_کاوه🌹
🍃🍃🍃
گفتم: اصلا چرا باید این قدر خودمون رو زجر بدیم و پسته بشکنیم
پاشیم بریم بخوابیم
با وجود اینکه محمود هم مثل من تا نیمه شب کار میکرد و خسته بود
گفت: نه، اول اینها رو تموم میکنیم بعد میرویم بخوابیم
هر چی باشه ما هم باید اندازه خودمان به بابا کمک کنیم...
#شهید_محمود_کاوه🌹