•••🔗🗞"
مكتب غدير
در گذشته چند مرتبه زندگي امام حسين عليه السلام , مدرس، يزيد و رضاخان را مطالعه كرده بود، هميشه امام حسين عليه السلام را پيروز و مدرس را كه با شهادتش سلطنت پريشان رضاخان را به آتش كشيده بود سرفراز مي يافت؛ او در شهر امام علي عليه السلام و در جست و جوي عدل به ولي خدا عليه السلام متوسل شد؛ و از روح مولايش مدد جست؛
3 سال تحصيل در نجف زندگي او را پربار ساخته بود، نواب درس دين، فلسفه و سياست را درمحضر استاداني همچون «علامه اميني» «آيت ا... حاج آقا حسين قمي» و «آيت ا... شيخ محمد تهراني» آموخت.
براي سيد وجود علامه اميني چون گنجي گران قيمت بود، او در «مكتب غدير» استاد پروش يافت، و با موجهاي خروشان آن آشنا شد
{🔗🗞} ☜#شهیدانه
{🔗🗞} ☜#خاطرات_شهید
{🔗🗞} ☜#شهید_نواب_صفوی
•••🕋🌒"
قيام درشركت نفت آبادان
دريكي از شبهاي مهتابي آبادان سيد به ميان كارگران رفت و گفت:
«نفت از آن ملت ايران است، خارجي ها آمده اند، تا براي ما كاركنند؛ نيامده اند كه ما را زير سلطه خود درآورند، آنان قسمت هايي از آبادان را در اختيار گرفته و اجازه ورود به ما نمي دهند؛ اين چيست كه به شيشه كافه ها، نوشته اند، «ورود ايراني و سگ ممنوع» خارجي ها، ايراني ها را [مساوي] سگ قرار داده اند، در حاليكه آنان مستخدم ما هستند، و آمده اند تا براي ما كار كنند.»
شور و هيجان خاصي سراسروجود كارگران را فرا گرفته بود،
سخنان نواب اولين جرقه هاي عدالتخواهي را در ذهنشان پديد آورد؛
{🕋🌒} ☜#شهیدانه
{🕋🌒} ☜#خاطرات_شهید
{🕋🌒} ☜#شهید_نواب_صفوی
•••🎓🎥"
ذريه پاك
صداي گريه سيد مجتبي به گوش مادر رسيد.رو به قبله نشست: خدايا كودكم از گرسنگي خواهد مُرد.
در آن روز به لطف خداوند كودك را به دايه سپرد، زن قرار گذاشت، به علت دوري راه هفته اي يكبار سيد مجتبي را براي ديدار مادر به محله خاني آباد بياورد؛ اما همان شب سيد مجتبي بيتاب ديدار مادر شد، دايه با پشت دست ضربهاي كمجان به كمر كودك زد.
شب در عالم خواب چند بانو را ديد كه از آسمان به خانه او آمدند. و سيد مجتبي را كه گريه ميكرد در آغوش گرفتند.
زن هراسان جلو دويد و گفت: «من دايه او هستم، اجازه دهيد او را آرام كنم».
بانوي آسماني دست رد به سينه دايه زد و گفت:«تو نبايد بچه ما را نگه داري زود او را به مادرش بازگردان».
سراسيمه ازخواب بيدار شد، دو شب ديگر اين خواب تكرار شد، سرانجام كودك را برداشت، و به خانه شكوهالسادات رفت:«خانم! با ديدن اين خواب فهميدم، كه اجداد كودك راضي به نگهداري فرزندشان توسط من نيستند». و كودك را از آن پس به مادرش بازگرداند، تا فرزند ائمه در دامان مادر بزرگوارش كه از سادات بود تربيت شايسته بيابد.
منبع: كتاب شبنم سرخ راوي: مادر شهيد نواب صفوي
{🎓🎥} ☜#شهیدانه
{🎓🎥} ☜#خاطرات_شهید
{🎓🎥} ☜#شهید_نواب_صفوی