#خاطره
شب ها با برادرم علی هیات می رفت . هر چقدر التماس می کردم من را با خودش نمی برد می گفت شلوغ هست برای وضعیت تو خطر ناک است . یکی از،شب ها با اصرار من را با خودش برد . موقع رفتن بهم گفت اگر هیات ما وارد حسینیه شد یه لحظه پاشو . من ببینمت تا با هم برگردیم . اون موقه ها موبایل که نبود . قبول کردم . هیات امام رضا علیه السلام که وارد حسینیه شد با دیدن علی از جا بر خواستم . علی یک لحظه نگاهم کرد و بعد سرش را زیر انداخت . با خودم گفتم نکند علی آقا من را ندیده . دوباره بر خواستم . توی مسیر علی اصلا صحبت نکرد . گفتم علی چیزی شده ؟ گفت نه . خیلی اصرار کردم . گفت توی حسینیه بهت گفتم یه لحظه پاشو من ببینمت نه کل هیات .
فهمیدم علی آقا همون بار اول من را دیده .
﴿🚘🧰﴾#شهیدانه
﴿🚘🧰﴾#خاطرات_شهید
﴿🚘🧰﴾#شهید_پیرونظر
وی با اشاره به وصیت نامه شهید حججی به فرزندش بیان کرد: وقتی وصیت نامه شهید حججی را شنیدم یاد نامههای پدر زنده شد که نوشته بود« ریحانه خانم بعد از من سختی های زیادی باید تحمل کنی و مسبب آن نبود بابا است».
﴿🪀🚛﴾#شهیدانه
﴿🪀🚛﴾#خاطرات_شهید
﴿🪀🚛﴾#شهید_پیرونظر
این همرزم شهید گفت: همسرش در آن زمان باردار بود و از او خواستیم تا در کنار همسرش بماند ولی او نپذیرفت و گفت"همسرم خواب دیده که فرزند دختری خدا به آنان اعطا کرده است و سیدی نورانی فرزندش را بغل گرفته و می گوید این فرزند شهید است."
,
وی ادامه داد: شهید «علی پیرونظر» این خواب را نشانه اجازه حضور او در جبههها دانست و معتقد بود که حضور در جبههها وظیفه و تکلیف او است.
﴿🌂🪁﴾#شهیدانه
﴿🌂🪁﴾#خاطرات_شهید
﴿🌂🪁﴾#شهید_پیرونظر