•بسم الله الرحمن الرحیم•
📚|#نای_سوخته
❤️|#قسمت_بیستو_نهم
از روزی که با آن همه جراهت برای بار دوم به دامن مادرش برگشت دوسال به او مهلت داده شد😔
سفر کربلا غنیمت دوران طلایی عمر او شده و او خوب می دانست این فرصت را حتی لحظه ای نباید از دست داد😍☺️
یکی از دوستانش می گفت:«ما رفته بودیم حرم امیرالمومنین(ع)، ساعت یک و دو شب با علی اقا نشسته بودیم مدح امیر المومنین (ع) می خوندیم و مناجات میکردیم،😍
نزدیک نمازصبح بود بچه ها داشتن برای نماز شب خودشونو آماده می کردن، علی گفت:«من میرم تو حرم یه دقیقه یه کاری دارم شما باشید ان شاءالله بعد نماز همدیگه رو میبینیم😊
وقتی را ، برای مناجات با خدا میگذاشت و به یقین خلق و خوی زیبای او و شادابی و سر زندگی اش هم همین ارتباط عاشقانه او با خدایش بود و واقعا ترک نمی کرد😍😍
-بچه ها !بیاین ماساژور داریم در حد تیم ملی😁😍 بیاین از دستتون میره ها😉
جوانی نحیف با چهره ای گشاده و لب هایی متبسم که در موکبی نشسته بود و سعی می کرد دستان ضعیف و استخوانی اش خستگی را از پای زائران اباعبدالله (ع)بگیرد.
-کی میاد؟ بدو تا دستم خالیه.😁😍
با دیدن اقای خلیلی عقب عقب رفتند و خودشان را جمع و جور کردند.
-پاشو ببینم بچه!بیا اینجا😂😁
-آ... آ... اخه! ز... زشت... زشته اقا شما چرا؟!😰😥
-زشت چیه ؟! بدو بیا می خوام له و لوردت کنم، یادت نرفته که چقدر اذیتم کردی؟ بیا میخوام تلافی کنم!😂
#شهیدعلےخلیلی