eitaa logo
مدافعان حـــرم
887 دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
229 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
حال همه خراب بود... علی... شب و روزش را در بیمارستان میگذراند.. محمد دیگر شیطنت نمیکرد.. هدی تنها اشک میریخت و با زور برادرانش دل میکند از عشقش... از راشا... شیرینی به دنیا آمدن فرزندِ حامد... با خبر کما رفتن راشا تلخ شد.. آری... در یک روز.. در روز عقد راشا و هدی... هستی خودکشی کرد... فرزند حامد و مبینا دنیا آمد... راشا به کما رفت... و هدی راهی اتاق عمل شد. ******************** جلوی ایینه ایستاد.. تنها بود.. در خانه قصر مانندِ راشا تنها بود... خیلی تنها... پیشنهاد ضحی برای رفتن به خانه اشان را قبول نکرد... نمیخواست زیتون اذیت شود.. هرچند زیاد در خانه نمی ماند و بیشتر در بیمارستان بود...اما... یک ساعت ماندن در خانه ای به این بزرگی... زجرآور است وقتی جای جای آن خاطره داری به رفیقت... رفیقی که حال در اغما است... وقتی به جمکران رفت تا خبر جواب مثبت هدی را به او بدهد... وقتی رفیقش با لبخند سر سفره عقد نشست.. وقتی از محضر بیرون آمدند... هیچکس فکر نمیکرد همچین اتفاقی بیفتد.. هیچکس به یاد تهدید هستی نبود.. گم شدن یکهویی هستی.... باعث شد فراموش کنند تهدید او را... غفلت کردند.. و حال پشیمان بودند که چرا از تهدید جدی هستی غافل شدند.. حالِ علی خراب تر از بقیه بود.. راشا تنها رفیقش نبود.. هم دانشگاهی اش بود... هم خانه اش بود.. هم دمش بود.. در یک کلام.. راشا تنها رفیقش نبود.. برادرش بود. و حال برادرش حالِ خوشی نداشت.. حال.. علی میترسید... میخواست خوشبین باشد.. میخواست فکر نکند به اینکه احتمال مرگ راشا خیلی زیاد است.. اما مگر میشد؟؟؟ مگر فکر و خیالِ نبودِ راشا رهایش میکرد؟؟ نیمه پر لیوان را میدید.. اما از خالی شدنش میترسید... از رفتن رفیقش... میترسید💔