eitaa logo
مدافعان حـــرم
881 دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
229 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
وسخت‌ترین‌‌ومشکل‌ترین‌کارماندن‌وگوش‌بہ‌فرمان واطاعت‌کردن‌از‌ولۍورهبر‌مۍباشد،کہ‌بارهاوبارها‌ تاکیدداشتہ‌کہ‌هان‌اۍفرزندان‌روح‌اللہ‌دارد‌تھاجـــــمِ فرهنگۍ،شبیخونِ‌فرهنگۍ،ناتوۍفرهنگۍ،جنگ‌نرم رخ‌مۍدهد.مراقب‌باشید،مراقب‌باشیدواجازه‌ندهید داستان‌کربلا‌دوباره،تکرار‌شود. -شھیدحامدکوچک‌زاده 👀🕊!'
چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا؟ دل سرگشته کجا، وصف رخ یارکجا؟ کاش در نافله ات نام مراهم ببری! که دعای توکجا، عبد گنه کارکجا؟ 🌼✨
‌: خیال‌دیدنت‌چه‌دلپذیربود...! -جوآنی‌ام‌دراین‌امیدپیرشد، نیامدی‌دیرشد💔!' ‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلام سلام 🥲🌼 خوبید خوشید رفقا؟🤩🌱 خیلی مخلصیم ممنون که با ما هستید ان شاءالله پر انرژی ادامه میدیم راستی اینم بگم که ان شاءالله امسال درس هام خیلی سخت تر میشن پس تلاشم رو باید بیشتر کنم 😎😂 و اگه کم و کسری باشه منو حلال کنید 🥺❤️ البته سعی میکنم به همچی برسم تاج سرید🙃🌿 منتظر حرف های قشنگتون هستم 😉👌🏽 https://harfeto.timefriend.net/16840085351512
۸ راهکار عملی ترک گوشی برای رفقای محصل 😎💪🏽 🌼
رفقا ما رفتیم👋👋👋 حلال کنید من و مدیر باهمیم😁 دعامون کنید به یادتون هستم🌹
هرجا بتونم براتون عکس و فیلم میفرستم
🥲منو جا گذاشتن دوستان🚶🏽‍♂✋🏾
مهم‌نیست‌کہ‌قبلاچه‌گناهی‌کردے این‌مهمہ‌کہ‌خودتوازاون‌نجات‌بدے، توبہ‌کنۍودیگہ‌سمتش‌نرے! اونوقته‌کہ‌میشےعزیزدُردونہ‌خداوامام زمان..! هنوزم‌دیر‌نشده... اینجا.در.مدافعان‌.حرم.گنـاه.ممــنوع📗🖇 برای ترک گناه، هنوز 💥💪
-میگفت شهادت‌هدف‌نیـســت ... ! هدف‌اینه کـه‌عَلَمِ‌اسلام‌رو‌بــه اسم‌امـٰام‌زمان‌«عج»‌بالا‌ببریــد حالـا‌اگـه‌وسط‌این‌راهٔ‌شهـیدشـدید فدائ‌سرِاسلــام! -خیلـی‌قشنگ‌میگفت...! اینجا.در.مدافعان‌.حرم.گنـاه.ممــنوع📗🖇 برای ترک گناه، هنوز 💥💪
مدافعان حـــرم
همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست محاصره مقاومت میکردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ
بسم الله الرحمن الرحیم پشت پنجره های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بیآبی مرده بودند، نگاه میکردم و حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سر انگشتانش میچکید. دستش را با چفیه ای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمیخواست کسی اورا با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود. از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید:»همه سالمید؟« پس از حمالت دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حاال دیگر رمقی برایش نمانده بود که دلواپس حالش صدایم لرزید :»پاشو عباس، خودم میبرمت درمانگاه.« از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :»خوبم خواهرجون!« شاید هم میدانست در درمانگاه دارویی پیدا نمیشود و نمیخواست دل من بلرزد که چفیه خونی زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :»یوسف بهتره؟«
در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :»حاج قاسم نمیذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری داعشیها رو دست به سر میکنه تا هلیکوپترها بتونن بیان.« سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :»دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!« اشکی که تا روی گونهام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :»میخوای بیدارش کنم؟« سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :»اوضام خیلی خرابه!« و از چشمان شکستهام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کردهام که با لبخندی دلربا دلداریام داد :»انشاءاهلل محاصره میشکنه و حیدر برمیگرده!« و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه نالههایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است.