🌼برايم عزيزتر از همه بود... هميشه مونس تنهاييام بود... بايد بگويم محمد خيلي از لحاظ اعتقادي محكمتر از ديگران بود.... و علاقه شديد به رهبر داشت. با نارحتي آقا، او هم خيلي ناراحت ميشد... پسرم صفت دوري از نامحرم را رعايت ميكرد... هر موقع در خانه بود در امور خانه كمكم ميكرد... و سعي ميكرد مشكلات ديگران و دوستانش را هم حل كند...🌼
سالروز مدافع حرم#شهید_محمد_احمدی_جوان🌹 گرامیباد...
مدافعان حـــرم
بسم رب المهدی #دختران_آفتاب #قسمت_هفتم فهیمه خانوم یک لباس سفید بر تن میکنند گل ازدواجشان را ب
بســــــم رب الحســـــین
#دختران_آفتاب
#قسمت_هشتم
شاید فکر کنید این عشق ها فقط در کتاب ها و زمان های قدیم تر باشند، اما اکنون هم هزاران هزار داستان های عاشقانه و زیبایی وجود دارد که با خواندن آن می توانید به درک عمیقی از زندگی ،عشق و ایثار برسید.
بعد از شهادت آقا غلامرضا تا مدتی فهیمه خانم پیش خانواده همسرش زندگی میکرد و آنها را دلداری می داد. در عین حال در همان چند وقتی که از ازدواج آقاغلامرضا و فهیمه خانوم میگذشت و به دلیل رفتارها و ویژگیهای خاص ایشان انس و الفت زیادی بین خانواده آقا غلامرضا و فهیمه خانم پیدا شده بود .
ایشان آرامش خاصی به خانواده همسرشان می بخشیدند برای همین خانواده ے آقا غلامرضا نمیخواستند فهیمه خانم را از دست بدهند و از ایشان خواستگاری کردند برای پسر دومشان یعنی آقا علیرضا.
در ابتدا ایشان قبول نمیکردند، چون عهد کرده بودند بعد از شهادت آقا غلامرضا با یک جانباز ازدواج کنند تا اینکه شبی خواب میبینن آقا علیرضا جانباز شده اند و پس از آن جواب بله را میدهند.
فهیمه خانوم هم در نخستین نامه هایی که برای همسر دومشان به جبهه میفرستند گفتند:
هدفشان از ازدواج با آقا غلامرضا و سپس آقا علیرضا اتنها رضای خداوند بوده است.
همسر دوم فهیمه خانم طلبه بودند بعد از ازدواج هم به خاطر ملاحظه حال ایشان و اینکه دوباره داغ دیگه ای نبیند و اینکه نتواند این همه تنهایی را تحمل کند و برادر دیگرشان هم مفقودالاثر شده بود به جبهه نمیرود.
تا اینکه سال ۱۳۶۴ شبی با دیدن برنامه روایت فتح، فهیمه خانم به آقا علیرضا می گویند:
من خجالت میکشم که این همه در جبهه اند و تو اینجایی جنگ به نیرو نیاز دارد.
این حرفها را فهیمه خانم میزنند. فهیمه خانومی که شوهر اولش را از دست داده است بعد از مدت ها زندگی سر و سامانی پیدا کرده یک پسر یک سال و نیمه به نام غلامرضا دارد و شوهرش هم در حد اعلای کلمه دوست دارد در حقیقت زندگی شان شیرینی خاصی پیدا کرده بود اما، بازهم فهیمه خانم همسرشان را به جبهه رفتن تشویق میکنند.
خلاصه اینکه آقا علیرضا هم وقتی خیالشان از جانب همسرشان راحت میشود صبح فردای آن روز به جبهه می روند. خود آقا علیرضا هم بعدها تعریف میکنند که هر وقت از جبهه میآمدند تهران، همسرشان به عنوان استقبال تمام خانه را با گل تزیین میکرد موقعی که میخواست به جبه برگردند، فهیمه خانوم پوتینهای او را واکس می زند وسایلش را آماده میکرد و در غیاب آقا علیرضا چنان به خانه و زندگی می رسیدند که زیبایی خانه و زندگی آنها ضرب المثل فامیل و محله بود.
اما از طرف دیگر حتی ذره ای هم از مقامات معنوی فهیمه خانم کم نشده بود از طرفی در دبیرستان روشنگر تدریس می کرد و از طرف دیگر هم در مساجد ارگان های انقلابی فعالیت می کردند حتی موقعی که پسر سوم خانواده یعنی عبدالرضا مفقودالاثر شده بود و ایشان نخستین کسی بودند که از این موضوع مطلع شدند ، توانستندطوری به مرور و به خوبی این خبر را به خانواده منتقل کنند که ضربه کمتری به روحیات آنها بخورد.
آقا علیرضا دوباره بعدها تعریف میکردند که وقتی از جنوب برمیگردم با فهیمه جدیدتری مواجه میشوم انگار در همان چند وقت چنان به خودسازی خودش می رسید که همیشه احساس می کردم به مقامات معنوی اش اضافه شده.
و جالب اینجاست که در این مدت فهیمه خانم چند بار خواب آقا غلامرضا را دیده بودند.
#این_داستان_ادامه_دارد...
برف حرم امام رضا علیه السلام و بارون بین الحرمین😍خدایا خداجونم روزی مون کن
4.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفتار عاقلانه در فضای مجازی !
استاد پناهیان .
"|#نکته|🌱".
■مباد از خط ♡ولایت فقیه ♡خارج شوید که من شهادت می دهم که شما از خط☆اهل بیت☆ خارج شده اید....
سالروز#شهید_محمد_احمدی_جوان🌹 گرامیباد...
⭕از مهمترین کارهای فرهنگی می توان به ""برگزاری باشکوه یادواره شهدای روستا، در تاسوعای حسینی هر سال اشاره کرد، شهید به ""شرکت در جلسات قرائت قرآن، دعا و ""دیدار با خانواده شهدا اهمیت خاصی می داد و """با طیف وسیعی از جوانان روستا ارتباط صمیمی و مطلوبی داشت...
سالگرد شهادت شهید والا مقام #شهید_محمد_احمدی_جوان 🌹گرامیباد...