eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
19.4هزار ویدیو
207 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17359336874500 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 وداع همسر شهید عزالدین با همسر و دو کودک خردسالش علی و هاجر که در حمله رژیم کودکش به کاروان عاشورا پیوستند. ♦️شهید آوینی: «قدس مظهر جراحتی است که بر قلب امت اسلام وارد شده است و این جراحت را جز به‌ خون نمی توان شست. امروز وعده‌های قرآن بیش از پیش به تحقق نهایی خویش نزدیک شده است و امت اسلام دریافته است که چگونه باید برای آزادی قدس اقدام کند.» 🔸آیه ۷ سوره بنی اسرائیل: «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا _ پس هنگامی که زمان انتقام دوم رسد، پیکارگرانی بسیار سخت گیر بر ضد شما برمی انگیزیم تا شما را غصه دار و اندوهگین سازند و به مسجد (الاقصی) درآیند، آنگونه که بار اول درآمدند تا به هر که و به هر چه دست یابند، به شدت در هم کوبند و نابود کنند.» https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615🌷🌷🌷
کارگاه عزت نفس 08.mp3
10.91M
۸ فرمول عزّت در آسمان و زمین یکسانه! هر چی کیفیت و کمیّتِ رفاقت هات بیشتر و خالص تر بشه، برای طرف مقابل عزیزتری! هم در زمین... هم در آسمون... ⭕️به کانال بپیوندید. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
✅ عصبانیت آمریکا از معرفی ایران بعنوان رئیس مجمع اجتماعی شورای حقوق بشر 🔹معاون سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در واکنش به انتخاب سفیر و نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران در ژنو به‌عنوان رئیس دوره‌ای اجلاس مجمع اجتماعی شورای حقوق بشر در سال ۲۰۲۳ آن را "عمیقا نگران کننده" خواند. @Modafeane_harame_velayat
اول از همه یک پیمانه عدس رو ابپز کنین. بعد دوتا سیب زمینی متوسط رو هم بپزین. حالا عدس و سیب زمینی های پخته رو داخل غذاساز بریزین تا له بشن. حالا دوتا پیاز رو نگینی ریز کرده و سرخ کنین و بعد عدس و سیب زمینی رو اضافه کرده و دو سه ق غ جعفری خورد شده و نمک و فلفل و پودرسیر و اویشن و زردچوبه زده و همه رو با هم‌خوب مخلوط کنین و یه کوچولو تفت بدین. حالا موادمون امادست. نون های لواش رو برش بزنین و یک قاشق از مواد داخلش ریخته و میپیچونیم.و داخل روغن داغ سرخ میکنیم. @Modafeane_harame_velayat
خواص خرفه؛ یک ابرگیاه فوق‌العاده ادرارآور کاهش قندخون منبع آنتی اکسیدان دوست‌دار قلب و عروق مفید برای گوارش ضدعفونی کننده ضدزخم‌معده ضدالتهاب @Modafeane_harame_velayat
مأموریت دریانوردی به دور کره‌زمین با ناوگروه ۸۶ نداجا فرمانده نیروی دریایی ارتش: 🔹یک ناو گروه متشکل از ناوشکن تمام ایرانی دنا و ناو بندر مکران ماموریتی را در قالب کد ۳۶۰ درجه به دور کره‌زمین طرح‌ریزی کرده و به مرحله اجرا درآوردیم و از ۲۹ استان کشور در ناوگروه ۸۶ ، نماینده وجود دارد. 🔹ناوگروه ۸۶ با گذر از تنگه موزامبیک به‌سمت شمال اقیانوس هند رفته و در محدوده خلیج عدن مستقر است. این ماموریت حضور مقتدرانه جمهوری اسلامی با پیامی صلح‌آمیز را به سراسر جهان مخابره کرد. 🔹در آبراه‌های بین‌المللی اجازه نخواهیم داد شناورهای غیر متعارف و بدون سر نشین تردد کنند. 🇮🇷🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
مدافعان حرم ولایت
#روایت_دلدادگی قسمت ۹۰🎬: فرنگیس با شادیی کودکانه ، کنارهٔ کوه را که چشمه ای گورا بود، نشان کرد و با
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌ 🎬: همانطور که بهادرخان غرق شنیدن سخنان فرنگیس بود و فکر میکرد ، آن دلبری که فرنگیس می گوید جز خودش کسی نیست و خندهٔ گل گشادی روی لبانش نشسته بود. ناگهان اسب فرنگیس که در همان حوالی مشغول چریدن بود ،شیهه ای بلندی کشید و به طرفشان آمد ، بهادرخان از ترس اینکه مبادا فرنگیس از وجودش باخبر شود ، با یک جست به روی اسبش پرید و به سرعت از آنجا دور شد. بهادر خان ذهنش سخت درگیر بود و باید از قضیه سر درمی آورد ، پس به جای اینکه به سمت عمارت پدرش که در همان نزدیکی ها بود برود ، راه اسب را کج‌ کرد و به طرف عمارت شاهی رفت . بهادر خان اینقدر گیج و مبهوت بود که فراموش کرده بود ، روی خود را بپوشاند،چون او هم به طور ناشناس آمده بود و دوست نداشت کسی از وجودش در اینجا خبردار شود. بهادر خان اسب را هی کرد و وقتی به خود آمد که خودش را جلوی عمارت سفید و زیبای شاهانه دید و سرو گل بود که لبخندزنان به او نزدیک میشد. بهادرخان که قبلا برای اینکه به فرنگیس نزدیک شود ، قاپ این پیرزن دایه را دزدیده بود و چندین بار انگشتر و النگوی طلا برایش هدیه داده بود ، پس رابطه ی خوبی با سروگل داشت و خیالش از جانب این پیرزن راحت بود. سروگل همانطور که چارقدش را روی سرش مرتب می کرد رو به بهادرخان گفت : به به ،شما کجا و اینجا کجا؟! مگر نباید اینک در خراسان حضور داشته باشید و بعد ناگهان حرفش را خورد و ادامه داد: نکند....نکند فرار فرنگیس و برهم زدن مجلس عروسی و آمدنش به اینجا بی ربط به وجود شما در شکارگاه نباشد؟! بهادرخان که حالا بدون اینکه حرفی بزند به تمام وقایع آگاه شده بود ، با قهقه ای بلند ، سلامی بلندتر کرد ، او اینک خود را مثال پرنده ای سبکبال میدید که در آسمان آبی بختش درحال پرواز بود ... او رو به پیرزن گفت : به کسی نگو که مرا در اینجا دیده ای و سپس افسار اسب را به سمت چمنزار زیبای پیش رویش کج کرد و همانطور که با خود می گفت : او مرا دوست دارد و به خاطر من جشن عروسی با مهرداد را بهم زده....از سروگل دور شد... سرو گل که صدای سم اسب، به گمان اینکه شاهزاده خانم برگشته، او را به بیرون عمارت کشیده بود و با دیدن بهادرخان تعجب کرده بود ، تا حال این مرد جوان را دید ....سری تکان داد و همانطور که به طرف عمارت می رفت با خود می گفت : آدم سر از کار شما جوان ها در نمی آورد ، اما براستی شما زوج خوبی برای هم می شوید و عجب عشق آتشینی بهم دارید، یکی مجلس عروسی را بهم می زند و آن دیگری در انتظار یار کوه و دشت را می پیماید.... ادامه دارد... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
🎬: فرنگیس که از صدای شیهه بی موقع اسبش به خود آمده بود ، کف آبی به صورتش زد که از خنکای آن کل تنش به لرزه افتاد و از جا برخاست و به سمت صخره آمد و از آن بالا ، سواری را دید که چون باد از او دور می شد. فرنگیس که مخفیانه آمده بود ، از این صحنه ترس در دلش افتاد و با خود گفت : نکند ....نکند ...کسی ما را تعقیب کرده؟! و با زدن این حرف خود را به اسب رسانید و به تاخت راه برگشتن به عمارت را در پیش گرفت. از دور نمای عمارت جلوی چشمش قرار گرفت و عجیب اینکه احساس کرد ، سواری از عمارت جدا شد و رو به چمنزار گذاشته.... فرنگیس جلوی درب اصطبل از اسب پیاده شد و همانطور که رجب را صدا میزد تا افسار اسب را به دستش بسپارد، با نگاه تیزش اطراف را جستجو می کرد، اما انگار همه چیز عادی بود. وارد محوطهٔ ساختمان شد و از بوی نان تازه ای که در فضا پیچیده بود ، اشتهایش تحریک شد و مستقیم به سمت مطبخ، که کمی دورتر از اتاقهای شاه نشین بود رفت . سرو گل ، همانطور که چارقدش را پشت گردنش بسته بود داشت آخرین نان را از تنور درمی آورد ،با ورود فرنگیس ،اشک چشمانش که ناشی از دود اجاق بود را پاک کرد و گفت : ننه قربانت شود، برو داخل اتاق ،الان نان داغ با ناشتایی برایت می آورم.... فرنگیس همانطور که تکه ای از نانی که بخار از آن بلند میشد را کنده و در دهان می‌گذاشت گفت : به به...چه عطری... اصلاً میلم میکشد ، همین جا صبحانه بخورم ، به شرطی تو هم لب باز کنی بگویی چه خبری داری که من ندارم؟! سروگل نان ها را داخل دوری مسی گذاشت و بر روی میز چوبی وسط مطبخ قرار داد و به طرف مشکی که آن سوتر آویزان کرده بود رفت تا کرهٔ تازه بیاورد گفت : هی....هی....خبرها که پیش شما جوان هاست ، تا حالا فکر می کردم که محرم اسرارت هستم ، اما الان می بینم که انگار به ننه ات ،اعتماد نداری... فرنگیس جلو آمد و از پشت شانه های نحیف پیرزن را در آغوش گرفت و گفت : تو نه که ننه...بلکه عزیز فرنگیس هستی ، چرا اینچنین فکری می کنی؟ چه شده که دلت از دست من گرفته؟! سرو گل پیالهٔ مملو از کره را به دست فرنگیس داد و خمرهٔ عسل را بالا آورد، آه کوتاهی کشید و گفت : من گمان میکردم چون از علاقهٔ بین گلناز و مهرداد خبر داری ، عروسی را بهم زدی و فرار را بر قرار ترجیح دادی، اما حالا می بینم نه....موضوع بالاتر از این حرفهاست و شاهزاده خانم ، خودش عاشق شده و با دلبر زیبایش ،نقشهٔ فرار به اینجا را کشیده..... فرنگیس از حرفهای سروگل سردرنمی آورد.... با خود فکر میکرد :یعنی این پیرزن از عشق او به سهراب آگاه شده بود؟!...یعنی سهراب الان....نه...نه....امکان ندارد.... ادامه دارد... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
🎬: فرنگیس با انگشت دستش عسل و‌کره را بهم می آمیخت و انگشتش را به دهن بردو با ملچ‌ملوچی بلند آن را لیسید و گفت : دایه جان بیا بگو چی می دونی که من نمی دونم؟ سروگل لبخندی زد ، نان تازه را کنار پیاله گذاشت و چهارپایهٔ چوبی را جلو کشید و گفت : بنشین دخترم اصلا وقتی می بینمت که اینقدر ساده و بی تکلف و بدور از غرور شاهانه ، گرم گفتگو میشوی ، لذت میبرم ، بخور عزیزکم بخور..... فرنگیس تکه نان دستش را در پیاله فرو برد و به دهان گذاشت، چشمانش را ریز کرد و گفت : دایه بگو دیگه ،اذیتم نکن... سروگل خنده ریزی کرد و‌گفت : خوب بهادرخان گفته به کسی نگم که او هم اینجاست.... ناگهان فرنگیس مانند اسپند روی آتش از جا پرید و با چهره ای که از خشم قرمز شده بود گفت :چ....چی؟ بهادرخان اینجاست؟! خدای من!! حتما از آمدن من هم باخبر شده ،درسته؟ سرو گل که از عصبانیت ناگهانی شاهزاده خانم ترسیده بود با لکنت گفت : م...من چیزی به او نگفتم اما انگار او خودش می دانست...مگر شما دو تا با هم قرار و مرار نگذاشته بودید؟! پس به هوای چه کسی عروسی را بهم زدی و فرار کردی؟ فرنگیس که سخت در فکر فرو رفته بود و بی هدف طول مطبخ بزرگ را می پیمود ،مشتش را گره کرد و به دیوار کوبید و زمزمه کرد : لعنت به تو بهادر لعنت....و رویش را به طرف سرو گل کرد و گفت : من به گور خودم بخندم که با این روباه مکار همداستان شوم.... وبعد انگار فکری به ذهنش رسیده باشد روبه روی سروگل ایستاد،شانه های پیرزن را در دست گرفت و‌گفت : ببین فی الفور قاصدی به عمارت بهادر روان می کنی یا اگر نفسی داری خودت میروی و میگویی این جوان حیله باز سریع خودش را به کنار رودخانه ، نزدیک آن سنگ سفید بزرگ و مشهور برساند ، بگو من در آنجا منتظر او هستم... سرو گل که لبهایش از ترس به لرزه افتاده بود گفت : اما....اما آنجا خیلی خطرناک است، آن رودخانه وحشی ست ،زبانم لال اگر کسی داخلش پرت شود ،جسدش هم بدست نمی آید ... فرنگیس دندانی بهم سایید و‌گفت : به خاطر همین خطراتش است که آنجا قرار گذاشتم ، باید چیزهایی به این جوانک خیره سر بگویم که برای باورکردنش لازم است آنجا باشم و با زدن این حرف ، به شتاب از درب مطبخ بیرون رفت ..... سرو گل ،هراسان خود را به رجب رسانید و پیغام خانمش را گفت تا رجب به بهادرخان بگوید و با نگاهی مضطرب به رد رفتن فرنگیس که سوار بر برفی به سوی رودخانه ای خروشان می‌تاخت ، خیره شد و نمی دانست شاید این نگاه....آخرین نگاهی باشد که بانویش را میبیند.... ادامه دارد.... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
🎬: فرنگیس خود را به محل مورد نظر رسانید ، صدای رودخانه ای خروشان که بی مهابا به پیش میرفت در گوشش پیچید و نوای پرندگان همراه نسیمی که از بین درختان می وزید آهنگی آرامش بخش را بوجود آورده بود ، اما فرنگیس بی توجه به تمام این زیبایی ها ، خیره به تخته سنگ سفید و بزرگ وسط رودخانه ، در ذهنش گفته هایی را که می خواست بر زبان بیاورد ،مرور می کرد. بالاخره پس از گذشت لحظاتی ، صدای سم اسبی که شتابان می تاخت ، به گوش رسید و بی شک کسی جز بهادرخان نمی توانست باشد. فرنگیس سوار بر اسب ، لب رودخانه ایستاد و بهادرخان که انگار او اسب بوده و راه پیموده ، نفس زنان خود را به فرنگیس رسانید ، تعظیم بلند بالایی کرد و همانطور که سرش را بالا گرفت و گفت : سلام شاهزاده خانم زیبا ، تا پیغامتان به دستم رسید فی الفور خودم را رساندم ، بنده در خدمتگزاری حاضرم و وقتی مغموم و سرشکسته از نرسیدن به عشقم ، به این مکان پناه آوردم ، هرگز به مخیله ام خطور نمی کرد که دلبر پری رویم را اینچنین ملاقات کنم ، الان هم اصلاً باورم نمی شود ، فکر می کنم در خوابی بس شیرین به سر می برم... فرنگیس که حوصله اش از وراجی ها و تملق گویی بهادرخان سر رفته بود و نمی خواست او به سخنانش ادامه دهد ، به میان حرف بهادر دوید و گفت : نه جناب بهادرخان ، اینک نه خواب هستید بلکه هوشیارتر از همیشه اید ، به اینجا نخواندمتان که برایم نغمهٔ عاشقانه سر دهید که من بیزارم از هر عشقی از طرف جوان مکاری چون شما.... بهادرخان که تمام رؤیاهایش دود شده و از توهین فرنگیس به شدت عصبانی شده بود گفت : نمی دانم کدام حرفهایتان را باور کنم ؟ آن سخنان عاشقانهٔ کنار چشمه را، یا این حرفهای تندتان را....آن عروسی نیمه کاره و فرارتان را یا این.... فرنگیس که حالا کمی متوجه موضوع شده بود با فریاد به میان حرف بهادرخان پرید و گفت : ای مردک حیله باز ،فکر نکن که من از کارها و نقشه هایت بی خبرم ، تو آنچنان در نقش خود فرو رفته ای که یادت رفته ،نیت تو تاج و تخت خراسان است و فرنگیس هم این وسط یک وسیله است....حالا که دانستی من از ظاهر و باطنت خبردارم لطفا از نقش خودت بیرون بیا و گوش بگیر چه می گویم و با اشاره به آبهای خروشان که وحشیانه به پیش میرفتند ادامه داد: من اگر خودم را طعمهٔ این رودخانه کنم ، محال است وسیله ای برای بالا کشیدن شیادی چون تو شوم ، پس راه خودت را بگیر و دیگر نه تنها دور و بر من ، بلکه دور و بر قصر و قصرنشینان هم پیدایت نشود وگرنه..... بهادرخان که از خشم خون خودش را می خورد و کاملا متوجه بود دستش برای فرنگیس رو شده گفت : وگرنه چه؟؟ تو‌چه میدانی از قدرت بهادرخان ای ضعیفهٔ بینوا و با زدن این حرف شلاق دستش را بالا برد تا بر تن فرنگیس فرود آورد. فرنگیس که انتظار چنین جسارتی را نداشت ،اسب را چند قدم به عقب برد ،چون پشت سرش رودخانه بود نمی توانست بیشتر فاصله بگیرد. شلاق بر هوا رفت و محکم به گردن برفی ،اسب شاهزاده خانم خورد، اسب با این ضربهٔ ناگهانی ، رم کرد و ناگاه فرنگیس به پشت داخل رودخانه پرت شد. سرش به تخته سنگ مرمرین خورد و آن سنگ سفید با خون قرمز ، رنگ گرفت. بهادرخان که در واقع فقط قصد ترساندن فرنگیس را داشت ، با دستپاچگی از اسب به زیر آمد و می خواست هر طور شده فرنگیس را از آب بیرون بکشد. اما آب خروشان قوی تر از او بود تا بهادرخان به خود آمد ، جسم بیهوش فرنگیس ،فرسنگها از او فاصله گرفته بود و آب او را با خود برد... ادامه دارد.... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
🎬: روح انگیز مانند مرغی سرکنده ، بی هدف طول و عرض سالن را می پیمود و زیر لب حرفهایی زمزمه می کرد که نامفهوم بود ،اما حرکاتش حاکی از فشار و استرس شدید روحی اش بود. درب سالن که باز شد ، روح انگیز با شتاب خود را به فرهاد رسانید و بدون اینکه اجازه دهد او سخنی بگوید ، یقهٔ پسرش را در دست گرفت و‌گفت : فرهاد، بگو ببینم تو از فرنگیس خبری داری؟ آخر او هم آدمیزاد است نه آب شده به زمین رفته و نه بال درآورده به آسمان برود ،چند روز است قصر را زیر رو کردم به هوای اینکه در گوشه ای پنهان شده تا هیجان و عصبانیت ما فروکش کند ، اما حالا که جزء به جزء قصر را گشتم ، مطمئنم نیست...اینجا نیست...و سپس بغضش ترکید و همانطور که یقهٔ فرهاد را رها می کرد مانند انسان مجنونی به دور خود گشت و با صدای بلند فریاد زد : فرنگیس..‌کجایی نازدانهٔ مادر ، خودت را نشان بده ....به خدا هیچ خطری تهدیدت نمی کند ، گوربابای مشاور و پسرش ، گور بابای مردم پرحرف.....من تو را می خواهم ....بیا مادر....و سپس همانطور که اشک از چهار گوشهٔ چشمانش جاری شده بود رو به فرهاد کرد و گفت : پسرم ، من میترسم...از دیروز ولوله ای در جانم افتاده...میترسم برای فرنگیس اتفاق بدی افتاده باشد. فرهاد با لبخندی بر لب جلو آمد ، دستان سرد مادرش را در دست گرفت و گفت : مادرجان ، نگران نباشید، فرنگیس جایش امن است ، اگر امر کنید ، هم اینک قاصدی میفرستم و فردا او را در اینجا خواهی دید... روح انگیز ناباورانه به چهرهْ پسرش چشم دوخت و‌گفت : راست می گویی یا برای دلخوشی من چنین می گویی؟! فرهاد خنده ای نمکین کرد و‌گفت : خودم راهی اش کردم ، البته با چند محافظ و به همراه دایه سروگل...خیالت راحت ،خبر سلامتی اش هم دارم... روح انگیز نفس راحتی کشید و به سمت صندلی بالای سالن رفت و همانطور که روی آن لم می داد گفت : داد از دست شما دوقلوها ، بیا و بنشین و از اول تعریف کن ، چه بوده و چه شده؟ فرهاد با قدم های آرام به پیش میرفت که ناگهان درب سالن را به شدت زدند و پشت سرش درب باز شد و نگهبانی که همراه شاهزاده فرهاد آمده بود ، هراسان خود را داخل اتاق انداخت. فرهاد با عصبانیت به طرف او برگشت و‌گفت : چرا چنین در زدی؟ مگر اجازه ورود دادند که بی ادبانه خود را به داخل اتاق انداختی؟ نگهبان نزدیک شاهزاده شد و چیزی در گوشش زمزمه کرد... فرهاد اخمهایش از هم باز شد و بلند گفت : دیگر لازم نیست ،پنهان کاری کنید ، جناب شاهبانوی قصر از همه چیز آگاه است ، اگر قاصدی از شکار گاه آمده ، بگویید بیاید داخل.... نگهبان گفت : قربان....آخه... فرهاد به میان حرفش پرید و‌گفت :اما و آخه نداریم نشنیدی چه گفتم؟! و سپس دستانش را از هم باز کرد و ابروهایش را بالا داد و رو به مادرش گفت :دیگر چیزی برای پنهان کردن ندارم.... نگهبان با ناراحتی بیرون رفت و قاصدی خاک آلود با رنگی پریده که مشخص بود ساعتها تاخته و خسته راه است ، داخل سالن شد... ادامه دارد.‌‌.... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
: بعضی مواقع خداوند متعال می‌خواهد کسی را در مراتب زود بالا ببرد، به همیـن خاطر درهای زندگی او را مثل دیگ زودپز محکم می‌بنـدد و او را در سختی قرار می‌دهد. خود ما نمیدانیـم ڪه آیا ما در سختی ها بهتـر خداوند را بندگی می‌کنیـم یا در خوشی‌هایمان... اکثر کسانی که به مراتب بالای بندگی رسیدند، زندگی سختی داشتـه اند. 📚 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
صلی‌الله علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی 🌺🌺🌺🌺🌺 آی امید جهان 🌸🌸🌸
دعوت بشار اسد به نشست سران عرب یک شاخص مهم است 🔹سید حسن نصرالله در بخش دیگری از اظهاراتش به تحولات عرصه سوریه و بازگشت آن به اتحادیه عرب پرداخت و در این باره گفت: سوریه در جایگاهش باقی ماند و تغییر موضع و محور نداد و بازگشت این کشور به اتحادیه عرب و دعوت بشار اسد رئیس جمهور آن به اجلاس سران عرب شاخص مهمی است. 🔹 سفر رئیس جمهور ایران به سوریه تأییدی بر روابط راهبردی ایران و سوریه در سطوح مختلف است. امروز سوریه به شدت در انتخابات ریاست جمهوری ترکیه حضور دارد و نامزدها برای ارائه دیدگاه خود از دمشق با یکدیگر رقابت می‌کنند. 🔹 ما با هر تحول مثبتی در رابطه با سوریه همراه هستیم و برای هر پیروزی اخلاقی، سیاسی و نظامی برای سوریه، به ما نیز تبریک گفته می‌شود. با هر پیروزی سیاسی یا اخلاقی در سوریه، ما چهره مصطفی بدرالدین و همه شهدا و فداکاری های آنها را به یاد می‌آوریم. 🔹 تغییر موضع برخی از احزاب سیاسی لبنان در قبال آوارگان سوری موید این است که موضع قبلی آنها سیاسی و غیرانسانی بوده است. رسیدگی به پرونده آوارگان باید از طریق یک هیئت متشکل از وزیران امنیتی لبنان باشد که به دمشق برود و هماهنگی‌های لازم را برای حل و فصل این بحران انجام دهد. 🔹سید حسن نصرالله در ادامه به تحولات داخلی لبنان و پرونده انتخاب رئیس جمهور این کشور اشاره گرد و گفت: تحولات اخیر از جهاتی در رابطه با موضوع انتخابات ریاست جمهوری لبنان مثبت است. 🔹«سلیمان فرنجیه» برای ما یک نامزد تصادفی و اتفاقی نیست، بلکه یک نامزد طبیعی و جدی است. ما هیچ نامزدی را به کسی تحمیل نمی‌کنیم و هر حزبی هر نامی را که می‌خواهد معرفی کند و برای انتخاب رئیس جمهور به شَور برویم. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🔴ترور «ایاد الحسنی» فرمانده یگان عملیات جهاد اسلامی 🔹شهید الحسنی در منزلی در منطقه «حی النصر» غزه هدف حمله پهپاد انتحاری رژیم صهیونیستی قرار گرفت. 🔹اسرائیل بیش از ۲۶ سال در تلاش برای ترور شهید ایاد الحسنی بود./ http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
تصویری از شهدای فلسطینی از آغاز تجاوزات رژیم صهیونیستی تا کنون/http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865🌴🌷🌷
بسمه تعالی ✅ به یاری خداوند متعال پذیرش حوزه های علمیه برای سال تحصیلی 1403-1402 آغاز شده است. ✅ علاقه مندان می توانند از تاریخ یاد شده با مراجعه به پایگاه اطلاع رسانی پذیرش به آدرس زیر اطلاعات لازم را نسبت به شرائط و مراحل پذیرش کسب و اقدام به ثبت نام نمایند. ✅ برای دریافت مشاوره، با استاد مشاور استان خود کلیک کنید.👇 https://samah.ir/m-hozeh/ برای اطلاع از شرائط، ضوابط و مراحل پذیرش کلیک کنید.👇 paziresh.ismc.ir برای ثبت نام کلیک کنید👇 reg.ismc.ir/rules/134 👇 ایتای پذیرش 👇 https://eitaa.com/joinchat/1954873361C880234ef18
❣ یک دقیقه مطالعه 💠 دكتر کاتوزیان چه زیبا میگوید: به زندگی فکر کن! ولی براي زندگی غصه نخور. ديدن حقيقت است، ولي درست ديدن، فضليت. ادب خرجی ندارد ولی همه چيز را ميخرد. با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنيا آمدی .مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش. شايد فردايی نباشد. شايد فردايی باشد اما عزيزی نباشد... یادمان باشد؛ با شکستن پای دیگران، ما بهتر راه نخواهیم رفت! یادمان باشد؛ با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمی شویم! کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با او طرف نیستیم؛ باخدای او طرف هستیم ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🌸🍃 یه سنگ انداختم تو دریا، جالب بود دریا اصلا به روی خودش نیاورد که سنگی به سمتش پرتاب شده. یاد خودم افتادم که چه زود با یه حرف یا رفتار کوچیک ناراحت میشم. از اون روز یادم موند که آدم وقتی بزرگ بشه و عمیق، بزرگترین مشکلات رو هم در خودش غرق میکنه، نه اینکه خودش غرق مشكلات بشه. 🙏🏻 خدایا دل های ما را دریایی کن... ✍🏼 ‌ ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
❣برکت ، تنهـا نـانِ درونِ سفـره نیسـت… بـرکت گاهی آدمیست که با بـودنش در سفـره‌ی قـلبت ، زیبا می‌کند ادامه‌ی زندگی‌ات را...🍃🍃🍃 ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ایراد نداره خیلیا از آقا انگشتر و چفیه میخوان 🔹 ولی ادب این مرد بحرینی و درخواستش از حضرت اقا شگفت زده ام کرد حتما ببینید . http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
(تقویم همسران) (اولین و جامعترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) ✴️ شنبه 👈 23 اردیبهشت / ثور 140‌2 👈22 شوال 1444 👈13 می 2023 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر هست : ✅خرید و فروش. ✅صدقه و خیرات برای اموات. ✅مسافرت. ✅دیدارها. ✅و داد و ستد و‌ تجارت خوب است. 👶زایمان مناسب و نوزاد زندگی پاکی خواهد داشت. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️آغاز به درمان. ✳️شروع به شغل و‌ کار. ✳️داد و ستد و تجارت. ✳️بذر افشانی و کاشت. ✳️و دعوت گرفتن از افراد خوب است. 🔵نگارش ادعیه احراز و نماز و بستن آن خوب است. 🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. 👩‍❤️‍👨 امشب : دستوری مبنی بر کراهت یا استحباب ندارد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، باعث فقر و بی پولی می شود. 💉💉 حجامت. خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری ،سبب قوت دل می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 23 سوره مبارکه "مومنون" است. و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خیر و‌ خوبی از جانب بزرگی برسد که باور نکند یا نصیحتی به کسی کند و او باور نکند. ان شاءالله و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. @taghvimehamsaran 📚 منبع مطالب : تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن. 09032516300 0253 77 47 297 0912353 2816 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بنام خداوند بخشنده مهربان ☀️با سلام واحترام وقبولی طاعات وعبادات شما سروران جهت دسترسی راحت‌ و انتخاب سریع ادعیه ها ومطالب صبحگاهی بصورت كامل وجامع که هر بامداد در کانال تکرار می شدند ما آدرس لینک مطالب را در اختیار شما عزیزان قرار داده ایم ؛ لطفا با انتخاب ادعیه مورد نظر روی لینک مخصوص بزنید تا فايل آماده در صفحه کانال مدافعان حرم ولایت در دسترس شما عزیزان قرار بگیرد . ان شاءالله با حال معنوی خاص خود،خادمان کانال وگروههای مدافعان حرم ولایت را از دعای خیرتان محروم نفرمائید. 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل متني دعاي عهد🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8900 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي دعای عهد با صدای علی فانی🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8902 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فایل صوتی دعای سلامتی امام زمان با صدای پویانفر🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8904 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتی به همراه متن دعای فرج الهی عظم البلا با صدای علی فانی🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8906 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي زیارت آل یس (دعای سفارش شده امام زمان عج) با صدای علی فانی 🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8908 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي فرازي از دعای کمیل با نوای حجت الاسلام میرزا محمدی🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9656 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي دعای ندبه با نواي استاد فرهمند 🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9681 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل متني زیارت نامه وسلام به ائمه اطهار (ع) و دعای غریق...( مجموع اذکار ودعاهای پیشنهادی شروع صبح برای یک روز معنوی عالی)🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8914 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي بهمراه متن دعای گشایش در کارها (سه سفارش امام زمان برای گشایش در کارها و رزق و روزی)🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8916 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل ویدئو دعای توسل با صدای اباذر حواجی به مناسبت چله دعای توسل🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8918 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي دعاي توسل با نواي حاج مهدي سماواتي🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8922 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي زیارت عاشورا با صدای علی فانی به مناسبت چله زیارت عاشورا 🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8924 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي برکات حديث کساء وآثار شگفت آن🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9709 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل صوتي حديث کسا با نوای علی فانی🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9710 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ ✨فايل متني زیارتنامه شهدا 🤲 https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8926 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🌿⃟ 🌼*⃟ 🌿*⃟ 🌼*⃟ 🤲اللهم ارزقنا توفیق الطاعه🤲 🤲أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🤲 جهت ارتباط وانتقادات وپیشنهادات شما سروران با ما 👇 @MAHDy_Yar_313 @Ya_roghayehjanam_313 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 با تشکر از همراهی وحمایت شما سروران که در جهت رشد کانال خود مطالب را برای دیگر عزیزان ارسال مي فرماييد. ♥️✨در پناه حضرت حق ومحبت مولا علی عليه السلام باشید✨♥️