✅مهمات برای جنگ هویتی!
✍گاهی خدا در حوادث به ظاهر تلخ، الطاف خفیه ای قرار میدهد که انسان انگشت به دهان می ماند !
🔻وقتی خطرناکترین عملیات تروریستی توسط #شجاعت یک نیروی خدماتی ساده خنثی میشود
🔻وقتی پسری در معرکه با #مهربانی به کمک پدرش میشتابد
🔻وقتی بانویی در فرار از دست تروریست جانی، چادر و #نجابت اش را رها نمیکند
🔻وقتی مردی در وسطه حادثه با #ایثار به فکر بغل کردن کودک غریبه و دور کردن او از رگبار گلوله است
🔻وقتی دختری که تازه به سن تکلیف رسیده حاضر نیست در آن لحظات سهمگین #حیا را فراموش کند و جان خود را نجات دهد
👈یعنی ما حداقل به اندازه یک دهه برای مقابله با تهاجمی که به هویتمان شده ، مهمات داریم .
بی شک خوب میدانید که دشمن سالهاست برای از بین بردن این #عناصر_هویتی سرمایه گذاری هنگفتی کرده و میکند
🔹حال وظیفه رسانه و هنرمندان و دستگاههای متولی فرهنگی و شورای فرهنگ عمومی است ، که به این #شجاعت ها و #نجابت ها و #ایثارها و #حیا ها و #مهربانی ها ضریب دهند
و نگذارند این موضوعات هویتی از اذهان مردم پاک شود.
✅چرا که به تقدیر الهی و با عنایت اهل بیت علیهم السلام و بر خلاف خواست بدخواهان این ملت ، یک #حماسه ماندگار شکل گرفته است نه یک #حادثه زودگذر....فتأمل
✨با کانال مدافعان حرم ولایت همراه ما باشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄
🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده #توّاب
🍃قسمت ۵۳ و ۵۴
🍃محمد
خودشه همین درگیری ها میتونست بهانهای باشه واسه بلیط گرفتنم سرخوش از روزنه ی امیدی که پیدا کرده بودم گفتم:
_ اوه حاجی مثل اینکه اعتراض ها هم خیلی سنگینه ؛حالا چه طور برم بلیط بگیرم تو این شلوغی؟
+کارهای دنیا راحت شده آقامحمد ناراحت نباش ؛ اینترنتی؛ بدون هیچ دردسری بلیط میگیریم
ای بابای تو دلم گفتم
چی فکرکردی محمد که حاجی بچه اس که راحت گول بخوره
اون تیز تر از حرفاست.
_نمیشه بابا ؛اینترنتی نمیشه بلیط گرفت
صدای دختر حاجی بود ..
ایستادم و سلام کردم
نمیدونم چی شده بود که وقتی این دختر رو با این #حجب و #حیا میدیدیم اختیار پاهام دست خودم نبود.
این رو از تعجب کردن نازنین هم میشد فهمید وقتی چشماش رو گرد کرده بود و با پوزخند نگاهم میکرد
جواب کوتاه و آرومی بهم داد برعکس نازنین که صداش مثل شیپور بود تو مغزم..
همه که نشستند حاجی رو به دخترش گفت:
_سوجان بابا ؛ چرا اینترنتی نمیشه بلیط گرفت؟
_ اینترنت قطع کردن باید برای خرید بلیط حتما حضوری رفت.
تعلل دیگه نباید میکردم سریع پاشدم گفتم:
_بلیطهای برگشت با من
و منتظر اعتراض حاجی نموندم.
بعد از خرید بلیط قطار به هتل برگشتم
وقتی به هتل رسیدم تصمیم گرفتم بلیطها رو خودم بدم به حاجی .
به در اتاق حاجی رسیدم بعد از در زدن سر پایین منتظر موندم تا بیاد و بلیط رو بهشون بدم
در که باز شد با لبخند گفتم:
_بفرماییدحاجی ......
سرمو که بلند کردم دیدم
جای حاجی دخترش درو باز کرده
_سلام
+سلام ببخشید فکر کردم پدرتون هست.
بلیط رو گرفتم سمتشون
_بفرمایید.
_پدر بیرون کار داشتند نیستند
بعد بلیط هارو گرفت و ملایم تشکری کرد و ادامه داد:
_اینم هزینه ی بلیط ها بفرمایید.
سرمو که تا اون موقع پایین بود کمی بالا آوردم و نگاهمو روی گل های چادر سفیدش نگه داشتم بیشتر از این اجازه ی بالا اومدن به نگاهم رو ندادم
دلخور گفتم :
_قابلی نداره از طرف من به حاجی بگید همین که تو این سفر باهاشون آشنا شدم کفایت میکنه
بعد هم سریع یک
یاعلی گفتم برگشتم سمت اتاقم...
🍃ادامه دارد....
🍃کپی با ذکر صلوات هدیه به شھید مجید بندری
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید.
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید.
#توّاب