eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
26.2هزار ویدیو
370 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17359336874500 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشـھــ🕊ـــدا🥀 و الصدیقین یازدهمین چله ی کانال بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت 1403/03/25 💫 امروز "جمعه " متعلق است به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🌺 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف 📌 " بیست و سومین " روز از چله دور یازدهم با 313🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫وحدیث کساء💫 متوسل میشویم به چـهـارده معصــوم (ع) و شهید امروز " شهید علیرضا حاتمی " 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌤صبحتون متبرک به نور شهدا🥀 🇮🇷شهید امروز : شهید علیرضا حاتمی 💐🕊🌺💐🕊🌺💐🕊🌺💐 نام: علیرضا نام خانوادگی: حاتمی تاریخ ولادت: ۱۳۴۹ محل ولادت: شهرستان ایوان تاریخ شهادت: ۱۳۶۹/۱۲/۲۵ محل شهادت: ارتفاعات قلاویزان شهرستان مهران مزار: گلزار شهدای ایوان، مرقد حاجی حاضر 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🌤زندگینامه شهید علیرضا حاتمی» در تاریخ ۱۳۴۹ در خانواده‌ای مومن و متدین در شهرستان ایوان به دنیا آمد تحصیلاتش را تا دوره راهنمایی خوانده و در حالی که سن زیادی نداشت به صف رزمندگان پیوست. «علیرضا» نخست به عنوان نیروی بسیجی به جبهه گیلانغرب اعزام شد، اما مجروح شد و برای مداوا به زادگاهش برگشت مجدد سال ۱۳۶۳ به مهران اعزام شد و پس از مدتی به عنوان مسئول محور دوم گردان مخابرات منصوب شد که این مسئولیت را تا زمان شهادتش به عهده داشت. یکی از ویژگی‌های بارز شهید صبور بودن ایشان بود از لحاظ پوشش نظامی آراسته بود و یک انسان تبعیت پذیر بود اعتقاداتی استوار داشت و اهل نماز عبادت بود. علیرضا حاتمی سرانجام در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۹در ارتفاعات قلاویزان شهرستان مهران از ناحیه شکم و صورت مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید و پیکر پاکش در جوار مرقد حاجی حاضر در ایوان به خاک سپرده شد. 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون ( آل عمران / 169) سلام بر خانواده عزيز و مسلمان و گرامي و پيرو خط امامم. آري بايد رفت، بايد اسلام را ياري كرد حال كه اسلام با خونهاي جوانان مؤمن استوار مي گردد. بله بايد توشه آخرت را فراهم كرد گرچه توشه اي براي آخرت ندارم، لكن در انتظار رحمت خداوند متعال هستم تا اين بنده گناهكار و خاسر را عفو كند و مرا به ديار باقي به سلامت رساند. به جبهه ها بیایید اكنون كه جنگ در مرحله حساس خود رسيده است بر هر فرد مسلمان واجب است كه به جبهه بيايد و اسلام را ياري كند. گرچه بنده كه به اين افتخار بزرگ آمدن به جبهه نايل شده ام ليكن باز هم منتظر بخشش خدايم. خدايا، بار الها گناهان مرا ببخش و به خانواده من صبر عطا كن. برخدا توکل کنید پدر و مادر گراميم در مصيبت من صبور باشيد و بر خدا توكل كنيد و هرگز در مرگم گريه نكنيد زيرا دشمن خوشحال مي شود تنها بر خدا توكل كنيد كه او بهترين متوكلين است. مرا حلال كنيد، از شما عاجزانه طلب آمرزش از كارهاي ناپسند خود را دارم. از خواهران و برادران گراميم طلب بخشش دارم كه اگر خداي ناكرده از من گله اي در دل داريد بندة گناهكاري مانند من را ببخشيد و برايم دعا كنيد و پيرو خط امام باشيد و در مصيبت صبور باشيد كه خدا صابران را دوست دارد.  طلب حلالیت از تمامي آشنايان كه نتوانستم در دقايق آخر با ايشان ديدار كنم پوزش مي خواهم و از ايشان طلب آمرزش دارم و در اين فرصت سخني نيز با برادران جلسه مسجد صاحب الزمان (عج) دارم؛ من مدتي با شما بودم و در اين مدت با شما برخوردهايي داشته ام از شما عاجزانه مي خواهم كه مرا ببخشيد و حلالم كنيد و اگر هر كدامتان حقي بر گردنم دارد طلب بخشش مي كنم و از شما مي خواهم كه برايم دعا كنيد و جلسه را بيشتر از گذشته پركنيد و پيرو خط امام باشيد و در آخر نامه ام از راه دور از تمامي برادران و خواهران طلب حلاليت دارم و از شما مي خواهم كه برايم دعا كنيد.  والسلام       عليرضا حاتمي   يكشنبه 1365/9/30 ساعت 5:45 عصر  🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩هم نوا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🕯✨313🌺صـــــلـوات _ 🤲زیارت عاشورا💫و حدیث کسا، به نیت چـهــــارده معصــوم (ع) و شهید والامقام علیرضا حاتمی✨ 📀فایل صوتی زیارت عاشورا https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/36776 💿فايل صوتی حدیث شریف کساء با صداي علي فاني https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9710 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄 🍃رمان فانتزی،امنیتی و آموزنده 🍃قسمت ۱۳۳ و ۱۳۴ روی صندلی که اشاره کرد نشستم.سرم پایین بود دقیقه‌ای بعد سکوت رو شکست و با لحن جدی گفت: +امشب این همه کار کردیدکه بیایید اینجاو سکوت کنید؟ _نه خب.من.خواستم.دلم... نه.راستش... چه جوری بگم؟ فقط خواستم ببینمتون هم شما و هم روجا رو خواستم حالتون رو بپرسم همین! +آقا محمد من فقط برای حفظ امنیت به این محرمیت رضایت دادم... چشم هام رو محکمتر فشار دادم تا کمی اعتماد به نفس از دست رفتم برگرده واای دلم...متوجه شدکه دارم خجالت میکشم آروم گفت: +خب بپرسید! نگاهم سمتش کشیده شدکه دیدم عصبی نیست و نگاه آرومی داره +آقا محمد تلفن برا چی هم اختراع شده تماس گرفتن هم بعداز محرمیت مجازه شما که این همه تلاش کردید و دروغ گفتید برای امشب...تو این سه روز زدن یه تلفن یا دادن یک پیامک خیلی سخت بود؟ انگاری حرفش کمی بوی دلخوری داشت!! _من نمیدونستم اجازه دارم که زنگ بزنم یانه؟ +اگر اجازه ای نبود شمارم رو به نازنین نمیدادم تا به شمابده! درست میگفت انگاری خنگ شده بودم _ببخشید درسته +خدا ببخشه من چه کاره‌ام نشستن برام سخت بودفضا سنگین هم بود بلندشدم خواستم برم که خودش هم متوجه شدهم ناراحتم هم تو ذوقم خورده که گفت: _بدون پرسیدن حالم میخواهید برید؟ نگاهم سمتش کشیده شد جون دوباره گرفتم از حرفش باز این دلم شروع کرداصلا متوجه نیست که من جنبه ندارم ها با لبخند برلب گفتم: _الان که به لطف آیه من جلوتون خراب شدم فکر کنم عالی هستید. برای اولین بار با صدای بلند خندید... صدای آرومش با لبخند رو لب ترکیب قشنگی بود _آقا محمد آدم ها به این راحتی خراب نمیشن در ضمن از من هم ناراحت نباشید من فقط یادآوری کردم که همه‌ی این رفتارها فقط جهت امنیتی داره! درست میگفت؛ واضح داشت بهم میگفت جواب نه من رو فراموش نکن! ولی خب دل من این حرفها رو گوش نمیکرد به سرد بودنش توجه نمیکرد!دلم فقط اون خنده ها رو میدیدو اون نگاه مهربونش رو خواستیم از اتاق بیرون بریم که روبهش گفتم: _میشه خواهشی داشته باشم؟ +بله حتما _ میشه هیچ جا با صدای بلند نخندید! سرخی گونه هاش رو نمیتونست مخفی کنه آروم گفت: _چشم در دلم هزار هزار بار قربون این همه حجب و حیاش رفتم واسه اون چَشم گفتنش شدم مگه قند فقط باید تو دل دخترا باید آب بشه! کارخونه قند تو دلم آب میشد ولی سنگین گفتم: _چشماتون پرنور سوجان خانم بعد هم خداحافظی کردم و سمت ماشین رفتم. نگاه کشیده ای غضب آلود به آیه کردم. خودش سریع گفت: _آقامحمد دلم به حالتون سوخت آخه نمیدونین چطور نگاهش میکردین موندن من اونجا اصلا درست نبود مثلا من مجرد ام ها این نگاههای عاشقانه اتون منو از راه به در میکرد با بامزگی گفت: _میدونی که من میخوام ادامه تحصیل بدم _امشب از اینکه دختر عموم هستین یه کوچولو بهتون افتخار کردم یعنی جواب اون همه کتکی که تو بچگی از عمو خوردم رو همین امشب با این کار جبران کردین _خداااروشکر خیالم راحت شد. درسته که تو ذوقم خورده بود ولی همین هم کلامی کوتاه هم برام خیلی بود روی تختم دراز کشیدم و بعد از چند شب بی خوابی امشب میتونستم یه خواب راحت داشته باشم. با هربار چشم بستن تصور خنده‌ی قشنگ سوجان جلوم چشمهام نقش می‌بست لحظه ای به این فکر کردم چطور بعد از پایان این کار من چطور چشم ببندم؟ به خودم گفتم در حال زندگی کن ... به قول حاجی امید به خدا... منم امیدم رو دادم دست خود ، کردم به خودشو چشمامو بستم... چند روزی میگذشت و نازنین تمام تلاشش رو میکرد که من به خانواده ی حاجی نزدیک تر بشم. _اصلا چی میگی تو؟؟؟ مگه بیکاری چند روزی یک بار میای اینجا و میری رو اعصاب من؟!؟ هر چی گفتی کردم! باید دیگه چه کار کنم که شماها دست از سر من بردارید؟؟؟ 🔥_بس کن محمد ! حالا هر کی ندونه فکر میکنه تو چیکار کردی تا حالا که چیزی پیش نرفته.درسته ما هرکار گفتیم تو انجام دادی ولی نتیجه ای نگرفتیم! بهتره بیشتر بهشون نزدیک بشی! تا بتونی اطلاعاتی رو که ما میخواهیمو به دست بیاری از دست نازنین و دوستاش و کاراشون سری تکون دادم... و سمت گوشیم رفتم شماره ی حاجی روگرفتم و بعدازمدت کمی گفتم: _الو سلام حاجی حالتون چه طوره؟ +سلام آقا محمدخوبیم الحمدالله شما چطوری؟ _الهی شکر مزاحم شدم ببینم عصری میتونم بیام دنبال روجا تا با هم بریم پارک؟ +پسرم من که خبر ندارم ازکاراشون ولی به سوجان میگم خودش بهت خبر بده _باشه حاجی پس مزاحمتون نمیشم خدانگهدار +مراحمی بابا ....یاعلی نازنین رفت... منم سرگرم درست کردن نهار بودم که صدای پیامک گوشیم بلند شد... 🍃ادامه دارد... 🍃کپی با ذکر صلوات‌ هدیه به شھید مجید بندری ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615