فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جانشین فرمانده سپاه: نقطهزنی تسلیحات ما بهحدی است که اگر قرار شود نصف یک میز استودیو را بزنیم، میتوانیم این کار را انجام دهیم
@Modafeaneharaam
🔰 لوح | فرزند اسلام
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: «پایهگذاری امثال قاسم سلیمانیها، در دوران دفاع مقدّس گذاشته شد. ۹۹/۶/۳۱ او نمونهی برجستهای از تربیتشدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود و همهی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بیوقفهی او در همهی این سالیان بود.» ۹۸/۱۰/۱۳
🖌طراح: حسن روح الامین
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸رئیس جمهور در دیدار جمعی از نخبگان، علما و خانواده های شهدا و ایثارگران استان ایلام:
🔹آنچه که می توان از شهدا و هفته دفاع مقدس آموخت این است که رفع مشکلات کشور فقط با روحیه جهادی و بسیجی امکان پذیر است.
🔹شهدا به ما آموختند که ما با توکل به خدا و اعتماد به داشته های خود، می توانیم مشکلات را پشت سر بگذاریم.
@Modafeaneharaam
بهشت ندیده - @Ostad_Shojae.mp3
9.27M
#تلنگری #اربعین ۶
🏳 اربعین نماینده تمام حوادث ریز و درشت از ابتدای تاریخ تا به امروز است،
تا هدفی را به سرانجام برساند که خداوند به شوق آن، دست به خلقت جهان و جهانیان زد.
و مردان و زنان اربعینیِ امروز، دستپرورده اتفاق بزرگی هستند که روزی تمام قدرتهای شرق و غرب را به تحیر واداشته است
و تاریخ تکرار خواهد شد...
#Arbaeen2021
#Hussain
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_عالی
@Modafeaneharaam
⭕️ عموش گفته که:
حاج آقا موسوی فرد نماینده ولی فقیه در استان خوزستان موقع عیادت از علی لندی تو بیمارستان ، از علی پرسیده خواسته یا حاجتی نداری؟ جواب داده بود که فقط دوست دارم برم کربلا 😭
#ققنوس_آسمانی_شد
#شهید_علی_لندی
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 برنامه تلویزیونی مکتب حاج قاسم به مناسبت اربعین با عنوان «دمعشق»
🏴 برنامه تلویزیونی «دمعشق» با محوریت قیام عاشورا و سردار شهید حاج قاسم سلیمانی از قاب شبکه یک و شبکه افق، مهمان خانه مخاطبان خواهد بود.
🔺این برنامه از امشب ساعت ۲۰ از شبکه یک سیما و ساعت ۲۳ از شبکه افق سیما پخش خواهد شد
🔺تکرار آن روز بعد ساعت ۱۵:۳۰ در قاب شبکه افق جای خواهد گرفت.
@Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACIMphT06KTu1tDtIbIxyJgsTpFfDcaAAC8QoAAu-ceFJrdeEEA_VR2SEE.mp3
5.66M
یه نوجوون به ما اینو ثابت کرد، که مرگ میتونه زیبا باشه ...
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
🏴 به مناسبت عروج شهـادت گونه ققنوس ایـران "علی لـندی" ...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تشییع پیکر «علی لندی» نوجوان فداکار ایذهای
🔹«علی لندی» قهرمان شجاع و فداکارِ ۱۵ ساله که برای نجات دو تن از همسایگانش، خود را به آتش زده بود روز جمعه بر اثر شدت جراحات ناشی از سوختگی آسمانی شد و نام خود را جاودانه کرد.
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_پنجم 💠 هیاهوی مردم در گوشم میکوبید، در تنگنایی از #درد به خودم میپیچیدم
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_ششم
💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندانهایم زیر انگشتان درشتش خرد میشد و با چشمان وحشتزدهام دیدم #خنجرش را به سمت صورتم میآورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلیام را صدا میزند :«زینب!»
احساس میکردم فرشته #مرگ به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمیدانست و نمیدانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد :«زینب!»
💠 قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این #قتلگاه تنها نگاهمان میکرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این #قاتل سنگدل را با یک دست قفل کرد.
دستان #وحشیاش همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید :«این رافضی واسه #ایرانیها جاسوسی میکنه!»
💠 با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد و در سکوت برگزاری #نماز جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید :«کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه میشدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس میکردم.
یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربیاش چنگ زد و دیگر نمیدیدم چطور او را با قدرت میکشد تا از من دورش کند که از هجوم #وحشت بین من و مرگ فاصلهای نبود و میشنیدم همچنان نعره میزند که خون این #رافضی حلال است.
💠 از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را میشنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش میکرد :«هنوز این شهر انقدر بیصاحب نشده که تو #فتوا بدی!» سایه دستش را دیدم که به شانهاش کوبید تا از پرده دورش کند و من هنوز باور نمیکردم زنده ماندهام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد.
چشمان روشنش شبیه لحظات #طلوع آفتاب به طلایی میزد و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ میدرخشید و نمیدانستم اسمم را از کجا میداند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس میلرزیدم و او حیرتزده نگاهم میکرد. تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم میتپید و میترسید کسی قصد جانم را کند که همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی میلرزید، سوال کرد :«شما #ایرانی هستید؟»
💠 زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکردم نجاتم دهد و حرف دلم را شنید که با لحنی #مردانه دلم را قرص کرد :«من اینجام، نترسید!»
هنوز نمیفهمید این دختر غریبه در این معرکه چه میکند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمیتوانستم کلامی بگویم که سعد آمد.
با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید :«چی میخوای؟» در برابر چشمان سعد که از #غیرت شعله میکشید، به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد و اینبار سعد بیرحمانه پرخاش کرد :«چه غلطی میکنی اینجا؟»
💠 پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینهاش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن #مسجد فریاد کشید :«بیپدر اینجا چه غلطی میکنی؟»
نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او میدانست چه بلایی دورم پرسه میزند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که میخواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند :«#وهابیها دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!»
💠 سعد نمیفهمید او چه میگوید و من میان گریه ضجه زدم :«همونی که عصر رفتیم در خونهاش، اینجا بود! میخواست سرم رو ببُره...» و او میدید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیدهام رو به سعد هشدار داد :«باید از اینجا برید، تا #خونش رو نریزن آروم نمیگیرن!»
دستان سعد سُست شده بود، همه بدنش میلرزید و دیگر رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد :«من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟» و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش #پناهمان داد :«من اهل اینجا نیستم، اهل #دمشقم. هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزادهام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. میبرمتون خونه برادرم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam