#اطلاعیه_توجه📣
#بارعایت_اصول_بهداشتی
#همه_دعوتید💐
مراسم چهارمین سالگرد عروج ملکوتی
شهیدمدافع حرم، شهیدنوید صفری
سخنران : حجت الاسلام محمدتقی وکیل پور
با نوای : حاج امیر عباسی 🎤
کربلایی مقداد حسین زاده
🌸پنجشنبه ۱۴۰۰/۰۸/۲۰ از ساعت ۱۴:۳۰
گلزار شهدای بهشت زهرا
قطعه ۵۳ در جوار مزار شهید🌷
#اطلاع_رسانی☝️
#ستادبرگزاری_چهارمین
#سالگردشهیدنویدصفری
#شهیدمدافع_حرم #شهید_اربعین
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «تحریف ادیان؛ قسمت پنجم»
👤 استاد #رائفی_پور
🔺 غربال در #آخرالزمان
🧠 امام زمان برای کسانی میآید که فهمیم باشند، عقلانیت بر آنها حاکم باشد...
@Modafeaneharaam
#انتشاردسته_نوشته🌼
وعدهٔ شهید #نوید_صفری در دستنوشتهاش:
زیارت عالی و والا مقام و پر فیض، #زیارت_عاشورا را بخوانید و از طرف من به حضرت ابراز ارادت کنید، حتما هر کجا باشم خود را در کنار شما خواهم رساند. بر شما باد خواندن عاشورا عاشورا عاشورا که این سخن، سخن امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است، و بدانید هر که ۴۰ روز #عاشورا بخواند و ثوابش را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در #آخرت برای او جبران کنم. حتی یک زیارت عاشورا هم #قیامت میکند با #روضه #ارباب از طرف مادرش و خواهرش. انشاءالله شرمندهٔ شما نباشم به امید حضرت حق.
#چله_زیارت_عاشورا
#چله_حاجت_روایی
#شهیدمدافع_حرم_نویدصفری
#شهادت۱۳۹۶/۰۸/۱۸🌷
#مصادف_بااربعین_حسینی
#سالروز_شهادت🌹
@Modafeaneharaam
📣#اطلاع_رسانی
🌹مراسم یادواره شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان 🌹
🎙سخنران:استاد سیدسعید لواسانی
📢روایت مقاومت:شیخ محمدتقی وکیل پور
🎤مادحین:حاج امیر عباسی
کربلایی محمدرضا نوشه ور
📆پنجشنبه ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۰
⏰از نماز ظهر
🗺#تهران_چیذر_گلزارشهدای امامزاده علی اکبر(ع)در جوار مزار مطهر شهید محمدرضا دهقان
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
#صبرت_داره_تموم_میشه؟
🔸 داستان عالمی که امیرالمومنین در خواب به او پول داد!
#استاد_انصاریان
@Modafeaneharaam
💠 دو شهید گمنام شناسایی شدند
🕊 "شهید محمد خیامیان پاقلعه" که در سال ۱۳۹۱ بهعنوان شهید گمنام در "شهر توسیرکان همدان" دفن شده بود.
🕊 "شهید فیض الله غضنفری" که در سال ۱۳۹۱ بهعنوان شهید گمنام در "کردکوی استان گلستان" دفن شده بود.
http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/3039
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی جدید از رویارویی نیروی دریایی سپاه و ناوهای آمریکایی
۱۲۰ موشک کروز ضد کشتی، روی ۲ ناوشکن آمریکایی قفل شده بود !
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✅ادامه داستان 🌺امیر حسین🌺 💠قسمت چهاردهم: من و خدای امیرحسین . من مسلمان شدم و به خدای امیرحسین ایم
✅ادامه داستان 🌺امیر حسین🌺
💠 قسمت پانزدهم: دست های خالی
.
توی این حال و هوا بودم که جلوی یه ساختمان بزرگ، با دیوارهای بلند نگه داشت ... رفت زنگ در رو زد ... یه خانم چادری اومد دم در ... چند دقیقه با هم صحبت کردند ... و بعد اون خانم برگشت داخل ... .
.
دل توی دلم نبود ... داشتم به این فکر می کردم که چطور و از کدوم طرف فرار کنم ... هیچ چیزی به نظرم آشنا نبود ... توی این فکر بودم که یک خانم روگرفته با چادر مشکی زد به شیشه ماشین ... .
انگلیسی بلد بود ... خیلی روان و راحت صحبت می کرد ... بهم گفت: این ساختمان، مکتب نرجسه. محل تحصیل خیلی از طلبه های غیرایرانی ... راننده هم چون جرات نمی کرده من غریب رو به جایی و کسی بسپاره آورده بوده اونجا ... از خوشحالی گریه ام گرفته بود ...
.
چمدانم رو از ماشین بیرون گذاشت و بدون گرفتن پولی رفت ... .
.
اونجا همه خانم بودند ... هیچ آقایی اجازه ورود نداشت ... همه راحت و بی حجاب تردد می کردند ... اکثر اساتید و خیلی از طلبه های هندی و پاکستانی، انگلیسی بلد بودند ... .
.
حس فوق العاده ای بود ... مهمان نواز و خون گرم ... طوری با من برخورد می کردند که انگار سال هاست من رو می شناسند ... .
مسئولین مکتب هم پیگیر کارهای من شدند ... چند روزی رو مهمان شون بودم تا بالاخره به کشورم برگشتم ... یکی از اساتید تا پای پرواز هم با من اومد ... حتی با وجود اینکه نماینده کشورم و چند نفر از امورخارجه و حراست بودند، اون تنهام نگذاشت ... .
.
سفر سخت و پر از ترس و اضطراب من با شیرینی بسیاری تموم شد که حتی توی پرواز هم با من بود ... نرفته دلم برای همه شون تنگ شده بود ... علی الخصوص امیرحسین که دست خالی برمی گشتم ... .
اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم بیشتر از هر چیز، تازه باید نگران برگشتم به کانادا باشم ... .
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
💠قسمت شانزدهم: اسیر و زخمی
.
از هواپیما که پیاده شدم پدرم توی سالن منتظرم بود ... صورت مملو از خشم ... وقتی چشمش به من افتاد، عصبانیتش بیشتر شد ... رنگ سفیدش سرخ سرخ شده بود ... اولین بار بود که من رو با حجاب می دید ...
.
.
مادرم و بقیه توی خونه منتظر ما بودند ... پدرم تا خونه ساکت بود ... عادت نداشت جلوی راننده یا خدمتکارها خشمش رو نشون بده ... .
.
وقتی رسیدیم همه متحیر بودند ... هیچ کس حرفی نمی زد که یهو پدرم محکم زد توی گوشم ... با عصبانیت تمام روسری رو از روی سرم چنگ زد ... چنان چنگ زد که با روسری، موهام رو هم با ضرب، توی مشتش کشید ... تعادلم رو از دست داد و پرت شدم ... پوست سرم آتش گرفته بود ... .
.
هنوز به خودم نیومده بودم که کتک مفصلی خوردم ... مادرم سعی کرد جلوی پدرم رو بگیره اما برادرم مانعش شد ... .
اون قدر من رو زد که خودش خسته شد ... به زحمت می تونستم نفس بکشم ... دنده هام درد می کرد، می سوخت و تیر می کشید ... تمام بدنم کبود شده بود ... صدای نفس کشیدنم شبیه ناله و زوزه شده بود ... حتی قدرت گریه کردن نداشتم ... .
.
بیشتر از یک روز توی اون حالت، کف اتاقم افتاده بودم ... کسی سراغم نمی اومد ... خودم هم توان حرکت نداشتم ... تا اینکه بالاخره مادرم به دادم رسید ... .
.
چند تا از دنده ها و ساعد دست راستم شکسته بود ... کتف چپم در رفته بود ... ساق چپم ترک برداشته بود ... چشم چپم از شدت ورم باز نمی شد و گوشه ابروم پاره شده بود ... .
.
اما توی اون حال فقط می تونستم به یه چیز فکر کنم ... امیرحسین، بارها، امروز من رو تجربه کرده بود ... اسیر، کتک خورده، زخمی و تنها ... چشم به دری که شاید باز بشه و کسی به دادت برسه ...
.🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
💠قسمت هفدهم: فرار بزرگ
.
حدود دو ماه بیمارستان بستری بودم ... هیچ کس ملاقاتم نیومد ... نمی دونستم خوشحال باشم یا ناراحت ... حتی اجازه خارج شدن از اتاق رو نداشتم .
دو ماه تمام، حبس توی یه اتاق ... ماه اول که بدتر بود ... تنها، زندانی روی یک تخت ... .
.
توی دوره های فیزیوتراپی، تمام تلاشم رو می کردم تا سریع تر سلامتم برگرده ... و همزمان نقشه فرار می کشیدم ... بالاخره زمان موعود رسید ... وسایل مهم و مورد نیازم رو برداشتم ... و فرار کردم ... .
.
رفتم مسجد و به مسلمان ها پناهنده شدم ... اونها هم مخفیم کردن ... چند وقت همین طوری، بی رد و نشون اونجا بودم ... تا اینکه یه روز پدرم اومد مسجد ...
.
پاسپورت جدید و یه چمدون از وسایلم رو داد به روحانی مسجد ... و گفت: بهش بگید یه هفته فرصت داره برای همیشه اینجا رو ترک کنه ... نه تنها از ارث محرومه ... دیگه حق برگشتن به اینجا رو هم نداره ... .
.
بی پول، با یه ساک ... کل دارایی و ثروت من از این دنیا همین بود ... حالا باید کشورم رو هم ترک می کردم ...
.
.
نه خانواده، نه کشور، نه هیچ آشنایی، نه امیرحسین ... کجا باید می رفتم؟ ... کجا رو داشتم که برم؟ ... .
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
@Modafeaneharaam
ختم #صلوات به نیت🔰
#شهید_میرزا_محمودتقیپور
#شهید_نوید_صفری
#سالروز_شهادت💔
هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مولا امیرالمومنین علیه السلام و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺
مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇
@Ahmad_mashlab1115
🔴 حضرت عبدالعظيم حسني(ع) فرمود: بر سرورم حضرت جوادالائمه(ع) وارد شدم؛
تصميم داشتم از او بپرسم كه آيا «قائم» شما همان مهدي است يا غير او؛ پيش از آنكه سخن بگويم،
🔷 فرمود: اي ابا القاسم! قائم ما همان مهدي است كه بايد در زمان غيبتش منتظر او بود و در زمان ظهورش وي را اطاعت كرد و او سومين فرزند من است.
📚 امام مهدي موجود موعود، صفحه ۱۶۴
@Modafeaneharaam
🌹#با_شهدا|شهید اسماعیل دقایقی
✍️ دوری از اختلافات خانوادگی
▫️معمولاً صورت بشاشی داشت. یکبار سر مسئلهای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون... وقتی برگشت دوباره همانطور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت: بابت امروز ظهر معذرت میخواهم. میگفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند...
@Modafeaneharaam
🔸هویت سه شهید دفاع مقدس اهل مشهد تایید شد
👤طهوریان، مدیر روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی:
🔹با استناد به آزمایشات دی. ان. ای و تطبیق ویژگی های وراثتی پیکر شهدا با خانواده آنان، هویت سه شهید اهل مشهد در خراسان رضوی تعیین شد.
🔹پیکر مطهر این شهیدان پیش از این به عنوان شهدای گمنام در حوزه علمیه بیرجند، بهشت زهرا(س) تهران و در شهر راز و جرگلان خراسان شمالی مدفون شده بود که از طریق تطبیق ژنتیکی با خانواده هایشان شناسایی شد.
🔹دیروز مسئولان بنیاد شهید و امور ایثارگران منطقه 2 مشهد با حضور در منزل شهیدان "حسین بابایی"، "علیرضا مرتضوی" و "محمدحسن صادق" خبر تعیین هویت این شهدا را به اطلاع خانواده آنان رساندند.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سکانسی از فیلم «مسافر ری» به مناسبت ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)🍃🌺
@Modafeaneharaam
جشن تولد خاص..
مادرش← در تولد ۱۹ سالگیاش به من گفت که «مادر! سال دیگه تولد ۲۰ سالگی منه یک تولد خاص! شما باید برای من یک تولد خاص بگیرید»؛ اما من حرف فرزند خود را نفهمیدم!. گفت «سال دیگه تولدم یک تولد خیلی قشنگی میشه؛ میخوام همه را دعوت کنم☺️» من فکر کردم که میخواهد همه رفقای خود را دعوت کند گفتم «باشه مادر جان! سال دیگه برایت جشن تولد میگیرم و همه رفقایت را دعوت کن»🎊 آنموقع نفهمیدم که منظور فرزندم چه بود اما بر سر مزارش تولدش را گرفتیم و خیلی خاص بود!» آرزوی هر مادری است که دامادی پسرش را ببیند اما محمدمهدی میگفت: «شهادت خیلی زیباتر از داماد شدن است»؛ ۱۰ روز قبل از شهادتش، گفت که «دوست داری زنگ خانه ما را بزنند و بگویند که پسرت تصادف کرد و مُرد! یا این قشنگتر است که بیایند و بگویند که پسرت شهید شد👌 پس برای من دعای شهادت کن و من را با دعاهای خود بیمه نکن!» او به آرزویش رسید وقتی در حال گشت عملیاتی برای تأمین امنیت منطقه بود توسط اراذل و اوباش بهطور ناجوانمردانهای با ضربه به سرش به کما رفت و سه روز بعد به شهادت رسید..💔
شهیدمدافعوطن محمدمهدی رضوان
#سالروز_شهادت🕊
@Modafeaneharaam
🔰حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام شخصیتی علمی و جهادی بودند
✍رهبر انقلاب: شخصیت جناب عبدالعظیم هم شخصیت علمی بود و هم شخصیت جهادی بوده و هم ابتکاراتی داشته است. مرحوم «شیخ نجاشی» میگوید: «ایشان خطب امیرالمؤمنین را جمع آوری کرد.» با این حساب، ایشان در حدود صد و هفتاد سال قبل از تألیف نهجالبلاغه، خطب امیرالمؤمنین را جمع آوری کرده است؛ این کارِ خیلی مهمّی است. هیچ بعید نیست سیّد رضی از نوشته ایشان استفاده کرده باشد...
۱۳۸۲/۳/۵
@Modafeaneharaam
🍂فقط همسر و فرزندانش از اعزام او به سوریه با خبر بودند و وقتی با اصرار همسرش مبنی بر اتمام تحصیل و گرفتن رساله دکتری مواجه شد، گفت میخواهم شهید شوم و خدمت به اسلام و امام زمان (عج) بهتر است. او به خاطر تسلطش به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و عربی، در جنگ سوریه فارسی صحبت نمیکرد تا شناخته نشود.
🍁مسئول اردوهای جهادی که او در آنها شرکت میکرد به ما گفت: او همیشه سختترین مسئولیتها و سختترین شرایط را قبول میکرد و معتقد بود این سختیها برای خودسازی و رسیدن به آرزوی شهادتش مؤثر است.
🍂همرزمانش میگویند که «او لباسش را آویزان میکرد و به همرزمان میگفت هرکس پول لازم دارد بدون اینکه بگوید از داخل جیب لباسم بردارد و هر موقع توانست برگرداند».
@Modafeaneharaam
📣#اطلاع_رسانی
🌹مراسم دومین سالگرد شهادت شهید مدافع امنیت شهید شیدا محمدمهدی رضوان🌹
🎙سخنران:حجت الاسلام سیدحسین مؤمنی
🎤به نفس:کربلایی امین قدیم
📢اجراوروایتگری:خادم الشهدا سیدایمان یاراحمدی
🔊همخوانی:گروه سرود میثاق تهران
📆پنجشنبه ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۰
⏰ساعت ۱۴:۳۰
🗺#تهران_بهشت زهرا(س)_گلزارشهدا قطعه ۵۰
@Modafeaneharaam