eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.7هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
11.2هزار ویدیو
278 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 کپی آزاد💐 ارتباط👇 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c کانال عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای دختری که با بک جانباز قطع نخاعی ازداج کرده است.😊🌸 @Modafeaneharaam
حکم شهادت ‍‍۱۶ آتش‌نشان تقدیم خانواده آنان شد رئیس بنیاد شهید: 🔹پیرو مکاتبات بنیاد شهید با رهبر معظم انقلاب، معظم‌له اعلام کردند آتش‌نشانان حادثه پلاسکو که جان خود را فدای نجات دیگران کردند، شهید تلقی می‌شوند. 🔹حکم مکتوب شهادت ۱۶ آتش‌نشان ایثارگر تقدیم خانواده آنان شد. tn.ai/2647597 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏﷽؛ 💢اولین جمله‌ای که پوتین در دیدار با آیت الله رئیسی گفت، چه بود؟ ⭕️ آرزوی سلامتی و موفقیت من را به رهبر ایران برسانید! ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @Modafeaneharaam
🌹شهید ابراهیم هادی در یکی از مغازه ها مشغول کار بود . یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم. دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت وقتی کار تحویل تمام شد . جلو رفتم و سلام کردم .بعد گفتم: آقا ابرام برای شما زشته ، این کار باربرهاست نه کار شما! نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره! گفتم : اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست! شما ورزشکاری و... خیلی ها می شناسنت. ابراهیم خندید و گفت: ای بابا ، همیشه کاری کن که، اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم! 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸 @Modafeaneharaam
✨﷽✨ 💎 مقام معظم رهبری: 🧕حجاب مایه تشخص و آزادی زن است.مایه اسارت زن نیست. 🤍 زن با برداشتن حجاب خود .با عریان کردن آن چیزی که خدای متعال و طبیعت پنهان بودن آن را از او خواسته .خودش را کم ارزش می کند. حجاب وقار است✨ سنگین شدن کفه آبروی اوست.از اسلام باید بخاطر مسئله حجاب تشکر کرد♥️ این خود جزو نعمت الهی است . 💫 @Modafeaneharaam
شهید محمد معافى متولد ۱۳۶۳/۰۹/۱۳ شهرستان نکا در استان مازندران، فرمانده زبده نظامی و مستشار ایرانى با نام جهادى "صابر" که در سوریه به شهادت رسید. این شهید مدافع حرم در 30 دى ماه 96 در شهر البوکمال واقع در استان دیرالزور سوریه در دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به دوستان شهیدش پیوست. شهید معافی که در 35سالگی به شهادت رسید. یک پسر 9ساله و یک دختر 2ساله از او به‌یادگار مانده است.🌹 شهید محمد یک انسان بسیار بااخلاق، صبور و خلاق بود و همه او را به‌عنوان یک فرمانده میدانی قوی می‌شناختند. در عملیات خان‌طومان ضربه‌هایی که محمد به تکفیری‌ها وارد کرد اصلاً قابل وصف نیست👌 قسمتی از وصیت نامه هرچه می‌‌توانید در این دنیا دست‌گیری کنید و انفاق نمایید که این کار مانند هرس کردن شاخه‌های اضافی درختان میوه در فصل پاییز می‌ماند که باعث رشد و باروری بیشتر و درنهایت عاقبت‌به‌خیری شما خواهد شد.☝️ 🕊🕊🕊 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️اگر دیدی با تو مخالفت میکنند... ▫️«فَقُل حسبی الله علیه توکلت» 🎞مقام معظم رهبری @Modafeaneharaam
💐🍃💐 🍃💐 💐 ⚡️ادامه ✅🌷🌷✅ 💠 : جاسوس استرالیا حالت و سکوت هادی روی اونها هم تاثیر گذاشت ... - این حرف ها غیبته ... کمتر گوشت برادرتون رو بخورید ... - غیبت چیه؟ ... اگر نفوذی باشه چی؟ ... کم از این آدم ها با اسم ها و عناوین مختلف ... خودشون رو جا کردن اینجا ... یا خواستن واردش بشن؟ ... کم از اینها وارد سیستم حوزه شدن و بقیه رو به انحراف کشیدن؟ ... سرش رو بالا آورد ... اگر نفوذی باشه غیبت نیست ... اما مطمئن باشید اگر سر سوزنی بهش شک کرده بودم ... خیلی جلوتر از اینکه صدای شما در بیاد اطلاع داده بودم ... اینکه شما هم نگران هستید جای شکر داره ... مثل شما، ایران برای منم خیلی مهمه ... من احساس همه تون رو درک می کنم ولی می تونم قسم بخورم ... کوین چنین آدمی نیست... . چهره هاشون هنوز گرفته بود اما مشخص بود دارن حرف هادی رو توی ذهن شون بالا و پایین می کنن ... هر چند دیگه می فهمیدم چرا برای این جماعت غیرایرانی... اینقدر ایران و جاسوس نبودن من مهمه... اما باز هم درک کردن حسی که در قلب هاشون داشتن ... و امت واحد بودنشون برام سخت بود ... . - در مورد بقیه مسائلی هم که گفتید ... باید شرایط شخص مقابل رو در نظر بگیرید ... این جوان، تازه یه ساله مسلمان شده ... شرایط فکری و ذهنیش، شرایط و فرهنگی که توش زندگی کرده ... باید به اینها هم نگاه کنبد ... شما با اخلاق اسلامی باهاش برخورد کنید... من و شما موظفیم با رفتارو عمل و حرف مون به شیوه صحیح تبلیغ کنیم ... بقیه اش با خداست ... حرف های هادی برام عجیب بود ... چطور می تونست حس و زجر من رو درک کنه؟ ... این حرف ها همه اش شعار بود ... اون یه پسر سفید و بور بود ... از تک تک وسایلش مشخص بود، هرگز طعم فقر رو نچشیده ... در حالی که من با کار توی مزرعه بزرگ شده بودم ... روز و شب، کارگری کرده بودم تا خرج تحصیل و زندگیم رو بدم ... هر چند مطمئن بودم، اون توان درک زجری که کشیدم رو نداره ... اما این برخوردش باعث شد برای یه سفید پوست احترام قائل بشم ... اون سعی داشت من رو درک کنه ... و احساس و فکرش نسبت به من تحقیر و کوچیک کردنم نبود... . چند روز گذشت ... من دوباره داشتم عربی می خوندم ... حالا که نظر و فکر هادی رو فهمیده بودم ... به شدت از اینکه دفتر رو بهش برگردونده بودم متاسف شدم ... بدتر از همه، با اون شیوه ای که بهش پس داده بودم ... برام سخت بود برم و دفتر رو ازش بگیرم ... داشت سمت خودش اصول می خوند ... منم زیرچشمی بهش نگاه می کردم که ... یهو متوجه نگاه من شد و سرش رو آورد بالا ... . 🔷🔷🔷🔷 💠 : غرور زیرچشمی داشتم بهش نگاه می کردم و توی ذهن خودم کلنجار می رفتم تا یه راه حلی پیدا کنم ... که یهو متوجه نگاه من شد و سرش رو آورد بالا ... مکث کوتاهی کرد ... مشکلی پیش اومده؟ ... بدجور هول شدم و گفتم نه ... و همزمان سرم رو در رد سوالش تکان دادم ... اعصابم خورد شده بود ... لعنت به تو کوین ... بهترین فرصت بود ... چرا مثل آدم بهش نگفتی؟ ... داشتم به خودم فحش می دادم که پرید وسط افکارم ... - منم اوایل خیلی با عربی مشکل داشتم ... خندید ... فارسی یاد گرفتن خیلی راحت تر بود .. - نخند ... سفیدها که بهم لبخند می زنن خوشم نمیاد ... هیچ سفیدی بدون طمع، خوش برخوردی نمی کنه ... جا خورد ولی سریع خنده اش رو جمع کرد ... سرش رو انداخت پایین ... چند لحظه در سکوت مطلق گذشت ... - اگر توی درسی به کمک احتیاج داشتی ... باعث افتخار منه اگر ازم بپرسی ... - افتخار؟ ... یعنی از کمک کردن به بقیه خوشحال میشی؟... منتظر جوابش نشدم ... پوزخندی زدم و گفتم ... هر چند ... چرا نباید خوشحال بشی؟ ... اونها توی مشکل گیر کردن و تو مثل یه ابرقهرمان به کمک شون میری ... اونی که به خاطر ضعفش تحقیر میشه، تو نیستی ... طرف مقابله ... - مایه افتخاره منه که به یکی از بنده های خدا خدمت کنم... همون طور که سرش پایین بود، این جمله رو گفت و دوباره مشغول کتاب خوندن شد ... ولی معلوم بود حواسش جای دیگه است ... به چی فکر می کرد؛ نمی دونم ... اما من چند دقیقه بعد شروع کردم به خودم فحش دادن ... و خودم رو سرزنش می کردم که چطور چنین موقعیت خوبی رو به خاطر یه لحظه غرور احمقانه از دست داده بودم ... می تونستم بدون کوچیک کردن خودم ... دوباره دفتر رو ازش بگیرم ... اما ... همین طور که می گذشت، لحظه به لحظه اعصابم خوردتر می شد ... اونقدر که اصلا حواسم نبود و فحش آخر رو بلند... به زبون آوردم ... - لعنت به توی احمق ... سرش رو آورد بالا و با تعجب بهم خیره شد ... با دست بهش اشاره کردم و گفتم ... با تو نبودم ... و بلند شدم از اتاق زدم بیرون ... . ⬅️ادامه دارد... @Modafeaneharaam
💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 🌷✅ 💠 : شرم . تابستان تموم شد ... بچه ها تقریبا برگشته بودن ... به زودی سال تحصیلی جدید شروع می شد ... و من هنوز با عربی گلاویز بودم ... تنها پیشرفت من، معدود جملاتی بود که بین من و هادی رد و بدل شده بود ... و ناخواسته سکوت بین ما شکست ... . . توی تمام درس ها کارم خوب بود ... هر چند درس خوندن به یه زبان دیگه ... و با اصطلاحات زیاد، سخت بود ... اما مثل عربی نبود ... رسما توش به بن بست رسیده بودم ... دیگه فایده نداشت ... دلم رو زدم به دریا و رفتم سراغ هادی ... . . - اون دفتری که اون دفعه بهم دادی ... . نگذاشت جمله ام تموم شه ... سریع از جاش بلند شد ... صبر کن الان میارم ... بدون اینکه چیزی بگه در یک چشم به هم زدن، دفتر رو بهم داد ... عذاب وجدان گرفتم اما نتونستم ازش تشکر یا عذرخواهی کنم ... دفتر رو گرفتم و رفتم ... . . واقعا کمک بزرگی بود اما کلی سوال جدید برام پیش اومد ... دیگه هیچ چاره ای نداشتم ... . داشت قلمش رو می تراشید ... یکی از تفریحاتش خطاطی بود ... من با سبک های خطاطی ایرانی آشنا نبودم اما شنیده بودم می تونه به تمام سبک ها بنویسه ... یه کم زیر چشمی بهش نگاه کردم ... عزمم رو جزم کردم ... از جا بلند شدم و از خط رفتم اون طرف ... با تعجب سرش رو آورد بالا و بهم نگاه کرد ... نگاهش خیلی خاص شده بود ... . . - من جزوه رو خوندم ... ولی کلی سوال دارم ... مکث کوتاهی کردم ... مگه نگفتی کمک به دیگران مایه افتخار توئه؟ ... . . خنده اش گرفت اما سریع جمعش کرد ... دستی به صورتش کشید ... و وسایل خطاطی رو کنار گذاشت ... شرمنده، خنده ام ناخودآگاه بود ... . . با دقت و جدیت به سوال هام جواب می داد ... تمرین ها رو نگاه می کرد و اشتباهاتم رو تصحیح می کرد ... تدرسیش عالی بود ... ولی هر لحظه ای که می گذشت واقعا برام سخت بود ... شدید احساس حقارت می کردم ... حقارتی که این بار مسئولش خودم بودم ... من از خودم خجالت می کشیدم ... و از رفتاری که در گذشته با هادی داشتم ... . . . ⬅️ادامه دارد... @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. شب جمعه و به یاد حاج قاسم عزیز اینو نمیدونن لشکریان ابن سعد 💚که قاسم حسین‌ع زنده تره از این به بعد❣ @Modafeaneharaam
🌺🌸🌹🌷 باسلام بمناسبت میلاد باسعادت حضرت زهرا بنا داریم جشنی برپا کنیم🎊 که برای پذیرایی و تهیه پوستر به کمک های شما دوستان نیاز داریم هرچقدر میتونید لطفا کمک کنید اجرتون با حضرت زهرا 🌹 شماره کارت👇 6280231364795244 بنام زارع @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ ای جان جهان، عیان تو را باید دید؛ با دیده خون‌فشان تو را باید دید.. 🌹الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌹 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @Modafeaneharaam
امیرالمؤمنین عليه السلام: اِحذَر أن يَخدَعَكَ الغُرورُ بِالحائِلِ اليَسيرِ، أو يَستَزِلَّكَ السُّرورُ بِالزّائِلِ الحَقيرِ بپرهيز از اين كه فريفته شدن به[اين دنياى] دگرگون شونده ناچيز، تو را گول بزَنَد، يا شاد گشتن به اين فناپذير بى ارزش، تو را بلغزاند غررالحكم حدیث2612 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطرات شنیدنی از نقش شهید سلیمانی در بازسازی حرم امامین عسکریین در سامراء 🔸مسئول سابق ستاد بازسازی عتبات عالیات سامرا در گفت‌وگو با فارس، خاطرات شنیدنی از حضور سردار سلیمانی در عراق و حضور مؤثر سردار دل‌ها در گره‌گشایی از برخی مشکلات موجود برای خدمات‌رسانی بیان کرد. @Modafeaneharaam
💥 سرِ دوراهی گناه 🔥 و ثواب ☂، 😇 به حُبّ 🕊 فکر کن، 🚦به نگاهِ مون فکر کن🦋 🤔 ببين میتونی از گناه‌ بگذری⁉️ ⚠️♨️ از گناه‌ که‌ گذشتی، از جونت هم ‌می گذری✋🏻 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کوتاه بادکنک سفید 🔸وقتی بابام چشم‌هاش رو و حاج قاسم جونش رو داد تا من باشادی و آرامش بازی کنم... @Modafeaneharaam
▫️فرازی از وصیتنامه شهید محمدتقی سالخورده🌹 در میان ما، انسان‌هایی وجود دارند که فقط نیمه‌ی خالی لیوان را نگاه می‌کنند؛ حتی اگر لیوان پُر هم باشد، از پُربودنِ لیوان ایراد می‌گیرند، در گوشه و کنار شنیده می‌شود که این شهدا، کُشته‌ی بازی‌های سیاسی بزرگان شده‌اند، این حرف‌ها را نزنید، هرکسی که جان خود را مخلصانه در کف دست خود می‌گیرد، بدانید که برای بازی‌های سیاسی بزرگان نیست، نگویید ندانسته کار می‌کنند! نگویید فریب خوردند، بلکه کارشان ارزش الهی دارد. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏🎥دختر روس در مسجد جامع مسکو با چشمانی اشکبار از شوق پیش دکتر رئیسی می‌آید و میگوید سلام من را به رهبری برسانید.❤️ بعد ما تو ایران افرادی داریم خیلی راحت به رهبری اهانت میکنند ..😔 اونکه خارج ایران در کشور کمونیست ها هست ، ارزش رهبر و ولی فقیه میفهمه @Modafeaneharaam
‍ ماشین که حرکت کرد، بعد یک ساعت تک‌تیرانداز ماشین را زد. گلوله اول از پشت ماشین رد شد. چند دقیقه بعد گلوله دوم آمد. شیخ پشت سر راننده نشسته بود. گلوله از شیشه رد شد و خورد به عمامه شیخ. بعد به شیشه بعدی گیر کرد و رد نشد. بچه‌ها گفتند: شیخ، حالت خوبه چیزیت نشد؟ - حالم خوبه. اونا قصد کردن راننده رو بزنن. اگر راننده رو بزنن ما هم رفتیم هوا. بچه‌ها پرده‌ جلوی راننده را کشیدند تا تک تیرانداز نبیندش. به راننده گفتیم: با بالاترین سرعت برو! راننده سرعتش را بیشتر کرد و دیگر تک‌تیرانداز نزد. من که عقب ماشین بودم واقعاً ترسیده بودم. بیرون را که نگاه می‌کردم کلا شهر تخریب شده بود. شهر ارواح بود، سوت و کور. وقتی به خط رسیدیم، بچه‌های خط گفتند: ما خبردار شدیم توی مسیر شما رو زدن. ما گفتیم: چیزی نشد فقط عمامه شیخ سوارخ شد. شیخ که عمامه‌اش را نشان داد، عراقی‌ها عمامه را گرفتند و برای تبرک تکه‌تکه کردند و بردند. شیخ فقط توانست یک تکه‌اش را بردارد. آن یک تکه را هم نمی‌دانم چه کار کرد. 📚 برشی از کتاب پای‌کوب کتاب «پایکوب»، بعد از کتاب‌ «شیخ شهید» دومین کتابی‌ است که به سبک زندگی و خاطرات روحانی شهید محمدرضایی پرداخته و توسط نشر ستاره‌ها چاپ شده است. این کتاب با شمارگان یک‌هزار نسخه در 160 صفحه و در قطع رقعی در سال 1400 به زیور طبع آراسته شده است. @Modafeaneharaam
📸نماز سید ابراهیم رئیسی در كاخ کرملین @Modafeaneharaam