eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.7هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
✍شهید حاج قاسم سلیمانی: جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی می‌کند. بدانید مهم نیست که دشمن چه نگاهی به شما دارد، دشمن به پیامبر شما چه نگاهی داشت و [دشمنان‌] چگونه با پیامبر خدا و اولادش عمل کردند، چه اتهاماتی به او زدند، چگونه با فرزندان مطهر او عمل کردند؟ مذمت دشمنان و شماتت آنها و فشار آنها، شما را دچار تفرقه نکند. 📚وصیت نامه شهید @Modafeaneharaam
💢روایتی بهاری با خانواده شهید مدافع حرم فاطمیون "سید ناصر حسینی" پنج‌شنبه ۱۱ فروردین، ساعت ۱۳:۱۵ شبکه دو سیما @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 *تحول، خدمت، رضایت* 💠 *۱۱ فروردین ۱۴۰۱* 🔹️ *استفاده از چراغ های غیر استاندارد باعث آزار و حواس‌پرتی سایر رانندگان است. 10a.ir/SVj @Modafeaneharaam
🔰 | آخرین اثر آیت‌الله ری‌شهری مصداق «جهاد تبیین» است 💬 گفتاری از حجت‌الاسلام هادی صادقی، رئیس اسبق دانشگاه علوم حدیث و رئیس مرکز توسعه حل اختلاف قوه‌ی قضائیه 🔹 آخرین اثر مکتوب زندگی ایشان کتابی است که در افشاگری توطئه‌ها و در بیان بصیرت امام راحل رحمةالله‌علیه و در برابر تحریف‌هایی که از راه امام صورت گرفته بود، به رشته‌ تحریر درآورد و همین تازگی‌ها با عنوان «روشن بینی امام در نامه ۱۳۶۸/۱/۶» منتشر شد. 🔹مرحوم آیت‌اللّه ری‌شهری، در آخرین لحظات عمرش بر خود لازم دید که قلم مجاهدت را بر جریده‌ کاغذ بکشد به‌نحوی که تبیین‌گر و هدایت‌کننده باشد. ایشان در آخرین کتاب خود، بصیرت امام را خوب تبیین کرد. 🔹این کار مصداق برجسته‌ است.، بدون اینکه بخواهد کار سطحی کرده باشد، بلکه یک کار روشنگرانه‌ بصیرت‌افزایی انجام داد که به‌خوبی آنچه حضرت امام و دیگران انجام دادند تبیین کند. 🔍 ادامه یادداشت را بخوانید👇🏻 https://khl.ink/f/49937 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما "فقط" در را خدا باید بجنگیم؛ نه به خاطر ثروت، نه هوای نفس،نه پول ، نه ... 🌹 @Modafeaneharaam
📌جایگاه یمن در تفکر راهبردی حاج قاسم سلیمانی ✍یمن در دیدگاه حاج قاسم یکی از مراحل بیداری در راستای ایجاد تمدن نوین اسلامی است. سفیر یمن بعد از شهادت حاج قاسم از او به‌عنوان دوستی دل‌سوز نام می‌برد و می‌گوید: «شهید سلیمانی الهام‌بخش همه آزادگان و کسانی بود که می‌خواستند در برابر ظلم مقاومت و ایستادگی کنند. این الهام‌بخشی حاج قاسم سلیمانی را در میان همه ملت‌های منطقه مشاهده می‌کنیم و مردم یمن برادری دل‌سوز و عزیز را از دست داده است؛ چون در میدان‌های مختلف از مجاهدت ملت یمن حمایت می‌کرد. آنچه امروز از سیره و روش او در مقاومت و ایستادگی در برابر استکبار و تلاش او در عرصه‌های مختلف به‌جا مانده است، الگوی همه ملت‌های منطقه خواهد بود. نگاه تمدنی شهید سلیمانی به مفهوم مقاومت و تأثیر آن بر ظهور باعث شد تا از تمام محورهای مقاومت در تمام جهان اسلام حمایت کند. نگاه سازمانی به هسته‌های مقاومت باعث شد تا در رابطه با مسائل مختلف منطقه‌ای که در عراق، افغانستان، سوریه و لبنان شکل می‌گرفت، تمرکزی ایجاد شود. به‌عبارت دیگر، اقدامی که سردار سلیمانی انجام داد این بود که ابتدا هسته‌های مقاومت را که در منطقه شکل گرفته بودند و به‌صورت خودجوش بودند، شناسایی و با آن‌ها ارتباط برقرار کرد و گروه‌هایی را که در مسیر مبارزه و جهاد قرار دارند، تقویت کرد و سپس با پیوند این هسته‌ها در داخل مناطق و تبدیل به حلقه‌های مقاومت توانست اثرگذاری بیشتری در مقابله با استکبار جهانی و صهیونیسم داشته باشد و با اشغالگری مبارزه کرد. سردار سلیمانی، بعد از قراردادن این حلقه‌ها در درون یکدیگر و تبدیل آن‌ها به زنجیر موجب تشکیل جبهه مقاومت شد که از دریای مدیترانه این جبهه آغاز می‌شود و این اقدام پیوندی میان نهضت‌های آزادی‌بخش و حلقه‌های مقاومت بود که عملاً از مؤثرترین مؤلفه در منطقه از آن نام برده می‌شود که در مقابله با هژمونی آمریکا قرار دارد. این زنجیره پس از مدتی به محور مقاومت تبدیل شد و محور مقاومت توانست نهادهای مقاومت را با همکاری و مشارکت حکومت‌ها در منطقه شکل دهد و پس از آن نیروهای مردمی شکل گرفت. حشدالشعبی در عراق، بسیج مردمی در سوریه، بسیج مردمی در یمن و در لبنان حزب‌الله و در فلسطین نیروهای جهادی شکل گرفتند و عملاً محور مقاومت توانست در مقابل سلطه آمریکا بایستد. این آغاز راهی است که مسیر را به‌سمت پایه‌ریزی تمدن نوین اسلامی سوق می‌دهد. @Modafeaneharaam
📣 🌹سالگرد و گرامیداشت یاد و خاطره شهید مدافع‌حرم یدالله ترمیمی 🎙سخنران: حجت‌ الاسلام‌ بیرقدار 🎤با نوای: حاج‌‌ مهدی‌ امیدیان 📆پنجشنبه ۱۱ فروردین ماه ۱۴۰۱ ⏰ساعت ۲۰:۳۰ 📍گرگان،خیابان شهدا،لاله۲۴،هیئت شهدای آل یاسین @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
نائب الزیاره بودیم ان شاءالله اگر بپذیرند❤️ ارسالی خانواده محترم شهید💔
📸 🌺 آغاز زندگی مشترک زوج جوان آملی در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم (ع) آمل و در جوار قبور مبارک شهدای مدافع حرم 🔖 چهارشنبه ۱۴۰۱/۱/۱۰ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است و دلم در پی یک برگ برات السلام حضرت ارباب قتیل العبرات... ✨ ✨ هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند. شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند. ✅ مهدی زین الدین شهدا را یاد کنیم ولو با یک 🌹 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 🍃روز خواستگاری صحبت های ما خیلی کوتاه بود،اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تاکید می‌کرد! او بارها گفت که یک همسنگر میخواهد شاید کسی که به خواستگاری می‌رود بگوید یک همسر و همدم می‌خواهد اما مصطفی گفت که همسنگر می‌خواهد بعد از چند سال به او گفتم: ما که الان در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواسته،چه بوده است؟ او گفت: جنگ‌ ما،جنگ نظامی نیست جنگ الان ما جنگ فرهنگی است اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگی است تا وقتی من کار فرهنگی انجام می دهم همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند... ✍راوی: همسر شهید @Modafeaneharaam
حافظان رازهای الهی 💠 بیست و هشتم شعبان| خداوند اسراری دارد که جز معصومین کسی محرم آن نیست... @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 محمد انصاری، بازیکن سابق پرسپولیس: حاج قاسم سلیمانی نماد شجاعت و افتخار ایران است. ساعت 01:20 من در خواب شیرین بودم و ایشان در حال دفاع از کشور @Modafeaneharaam
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅ 🔵توضیح: سلام دوستان، داستانی که در پیش رو دارید واقعی است. نویسنده شخصا با شخصیت اصلی داستان مصاحبه کرده و داستان را به شیوۀ رمان به رشتۀ تحریر در آورده است. 📢📢📢مقدمه نویسنده: این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند ... و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته ... و نقشی جز روایتگری آنها ندارم ...با تشکر و احترام سید طاها ایمانی 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠 داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅ : دهه شصتی دهه شصت ... نسل سوخته ... هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا به ما میگن نسل سوخته... ما نسلی بودیم که ... هر چند کوچیک ... اما تو هوایی نفس کشیدیم که ... شهدا هنوز توش نفس می کشیدن... ما نسل جنگ بودیم ... آتش جنگ شاید شهرها رو سوزوند ... دل خانواده ها رو سوزوند ... جان عزیزان مون رو سوزوند ... اما انسان هایی توش نفس کشیدن ... که وجودشون بیش از تمام آسمان و زمین ارزش داشت ... بی ریا ... مخلص ... با اخلاق ... متواضع ... جسور ... شجاع ... پاک ... انسان هایی که برای توصیف عظمت وجودشون ... تمام لغات زیبا و عمیق این زبان ... کوچیکه و کم میاره ... و من یک دهه شصتی هستم ... یکی که توی اون هوا به دنیا اومد ... توی کوچه هایی که هنوز شهدا توش راه می رفتن و نفس می کشیدن ... کسی که زندگیش پای یه تصویر ساده شهید رقم خورد ... من از نسل سوخته ام ... اما سوختن من ... از آتش جنگ نبود ... داشتم از پله ها می اومدم بالا که چشمم بهش افتاد ... غرق خون ... با چهره ای آرام ... زیرش نوشته بودن ... "بعد از شهدا چه کردیم؟ ... شهدا شرمنده ایم" ... چه مدت پای اون تصویر ایستادم و بهش نگاه کردم؟ ... نمی دونم ... اما زمان برای من ایستاد ... محو تصویر شهیدی شدم که حتی اسمش رو هم نمی دونستم ... مادرم فرزند شهیده ... همیشه می گفت ... روزهای بارداری من ... از خدا یه بچه می خواسته مثل شهدا ... دست روی سرم می کشید و اینها رو کنار گوشم می گفت ... اون روزها کی می دونست ... نفس مادر ... چقدر روی جنین تاثیرگذاره ... حسش ... فکرش ... آرزوهاش ... و جنین همه رو احساس می کنه ... ایستاده بودم و به اون تصویز نگاهمی کردم ... مثل شهدا ... اون روز ... فقط 9 سالم بود ... . 💠 داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅: غرور یا عزت نفس اون روز ... پای اون تصویر ... احساس عجیبی داشتم ... که بعد از گذشت 19 سال ... هنوز برای من زنده است ... مدام به اون جمله فکر می کردم ... منم دلم می خواست مثل اون شهید باشم ... اما بیشتر از هر چیزی ... قسمت دوم جمله اذیتم می کرد ... بعضی ها می گفتن مهران خیلی مغروره ... مادرم می گفت... عزت نفس داره ... غرور یا عزت نفس ... کاری نمی کردم که مجبور بشم سرم رو جلوی کسی خم کنم و بگم ... - ببخشید ... عذرمی خوام ... شرمنده ام ... هر بچه ای شیطنت های خودش رو داره ... منم همین طور... اما هر کسی با دو تا برخورد ... می تونست این خصلت رو توی وجود من ببینه ...خصلتی که اون شب ... خواب رو از چشمم گرفت ... صبح، تصمیمم رو گرفته بودم ... - من هرگز ... کاری نمی کنم که شرمنده شهدا بشم ... دفتر برداشتم و شروع کردم به لیست درست کردن ... به هر کی می رسیدم ازش می پرسیدم ... - دوست شهید داشتید؟ ... شهیدی رو می شناختید؟ ... شهدا چطور بودن؟ ... یه دفتر شد ... پر از خصلت های اخلاقی شهدا ... خاطرات کوچیک یا بزرگ ... رفتارها و منش شون ... بیشتر از همه مادرم کمکم کرد ... می نشستم و ازش می خواستم از پدربزرگ برام بگه ... اخلاقش ... خصوصیاتش ... رفتارش ... برخوردش با بقیه ... و مادرم ساعت ها برام تعریف می کرد ... خیلی ها بهم می خندیدن ... مسخره ام می کردن ... ولی برام مهم نبود ... گاهی بدجور دلم می سوخت ... اما من برای خودم هدف داشتم ... هدفی که بهم یاد داد ... توی رفتارها دقت کنم ... شهدا ... خودم ... اطرافیانم ... بچه های مدرسه ... و ... پدرم ... . . ⬅️ادامه دارد... 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 @Modafeaneharaam 🌺 🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺🌿🌺
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🔵توضیح: سلام دوستان، داستانی که در پیش رو
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠 داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅ : پدر مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9 ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم ... اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم ... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها ... شدم آقا مهران ... این تحسین برام واقعا ارزشمند بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد ... از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود ... به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم ... خیلی عصبانی بود ... تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ... - چی شده؟ ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ... و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود ... از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون ... اما با دیدن چهره پدرم ... خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد ... - سلام ... اتفاقی افتاده؟ ... پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ... - مهران ... برو توی اتاقت ... نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ... لای در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ... - مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل ... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقتبه خاطر آقا ... باباش رو دعوت می کنن ... وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت ... نیم خیزحمله کرد سمت قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ... - گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ... . @Modafeaneharaam 💠 داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅ : حسادت دویدم داخل اتاق و در رو بستم ... تپش قلبم شدید تر شده بود ... دلم می خواست گریه کنم اما بدجور ترسیده بودم ... الهام و سعید ... زیاد از بابا کتک می خوردن اما من، نه ... این، اولین بار بود ... دست بزن داشت ... زود عصبی می شدو از کوره در می رفت ... ولی دستش روی من بلند نشده بود... مادرم همیشه می گفت ... - خیالم از تو راحته ... و همیشه دل نگران ... دنبال سعید و الهام بود ... منم کمکش می کردم ... مخصوصا وقتی بابا از سر کار برمی گشت ... سر بچه ها رو گرم می کردم سراغش نرن ... حوصله شون رو نداشت ... مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه ... سخت بود هم خودم درس بخونم ... هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم ... و آخر شب هم بریز و بپاش ها رو جمع کنم ... سخت بود ... اما کاری که می کردم برام مهمتر بود ... هر چند ... هیچ وقت، کسی نمی دید ... این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم ... و محیط خونه رو در آرامش نگهدارم ... اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم ... از اون شب ... باید با وجهه و تصویر جدیدی از زندگی آشنا بشم ... حسادت پدرم نسبت به خودم ... حسادتی که نقطه آغازش بود ... و کم کم شعله هاش زبانه می کشید ... فردا صبح ... هنوز چهره اش گرفته بود ... عبوس و غضب کرده ... الهام، 5 سالش بود و شیرین زبون ... سعید هم عین همیشه ... بیخیال و توی عالم بچگی ... و من ... دل نگران... زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه می کردم ... می ترسیدم بچه ها کاری بکنن ... بابا از اینی که هست عصبانی تر بشه... و مثل آتشفشان یهو فوران کنه ... از طرفی هم ... نگران مادرم بودم ... بالاخره هر طور بود ... اون لحظات تمام شد ... من و سعید راهی مدرسه شدیم ... دوید سمت در و سوار ماشین شد ... منم پشت سرش ... به در ماشین که نزدیک شدم ... پدرم در رو بست ... - تو دیگه بچه نیستی که برسونمت ... خودت برو مدرسه ... سوار ماشین شد و رفت ... و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم ... من و سعید ... هر دو به یک مدرسه می رفتیم ... مسیر هر دومون یکی بود ... ⬅️ادامه دارد... 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 @Modafeaneharaam 🌺 🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌ویژه 🎥ببینید | روایت شهید سلیمانی از تدابیر زیرساختی و راهسازی روی باتلاق برای عملیات والفجر هشت @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ به بانگ یا ابتای علی به قلزم خون به ناله‌ای که حسین از جگر کشیده بیا ♥️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ♥️ 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @Modafeaneharaam
امام على عليه السلام: با خشم، ادبى نمى مانَد لا أدَبَ مَعَ غَضَبٍ غررالحكم حدیث 10529 @Modafeaneharaam
🔰حرم جمهوری اسلامی خواهران و برادران مجاهدم در این عالم،‌ای کسانی که سر‌های خود را برای خداوند عاریه داده اید و جان‌ها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق بازی به سوق فروش آمده اید، عنایت کنید: جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است. امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی (ص). 📆 12 فروردین ، روز جمهوری اسلامی گرامی باد💐 @Modafeaneharaam