eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.6هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
12.6هزار ویدیو
292 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
📖هر کس دعای مجیر را در ایام البیض( ۱۳، ۱۴ و ۱۵ ماه رمضان) بخواند ، گناهانش آمرزیده میشود هر چند به عدد دانه های باران و ریگ های بیابان باشد. @Modafeaneharaam
گویا 🌼 می بینم🌼 روزی را که، اسراییل توسط لشگری از 🧕🏻زنان مسلمان🧕🏻 🌷فتح🌷 می شود و هیمنهٔ پوشالیِ قدرتهای نظامی و اقتصادیِ مستکبر را، اینچنین به سخره می کشند. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 میلاد دومین اختر تابتاک آسمان ولایت، امام حسن مجتبی علیه السلام که جانم هزاران بار فدای ایشان، بر شما مبارک @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🌹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون همانا آنانی که در راه خداکشته شدند مرده مپندارید بلکه زنده اند و در نزد خدا روزی میخورند. عاشورائیان کربلای خان طومان ٩5ه ش قسمت هفتم: شهدای نبرد ٢١و٢٢ فروردین درخان طومان سیدسجاد ازجوانان انقلابی و ولایی گردان تکاوری روح الله ٢5کربلا بود که همیشه در میادین جهاد فی سبیل الله در مناطق مختلف جنوب شرقی و شمالغرب و غرب کشور حضوردایم و عاشقانه داشت وبرای امنیت پایدار کشورمان ایران اسلامی جانفشانی میکرد. در آبان ماه سال ٩4ه ش برای دفاع از حرم وحریم اهل بیت علیهم السلام ولبیک گفتن به ندای الهی حضرت زینب کبری سلام الله علیها عازم جبهه مقاومت اسلامی شد و در سلسله عملیات های محرم (نصر) شرکت داشت. سید سجاد در فروردین ماه سال ٩5ه، ش برای بار دوم عازم شام بلا شد و در حماسه حضور یافت. عصر روز ٢١فروردین ساعات رجزخوانی تکفیریهای ملعون درجبهه خان طومان بود. رزمندگان بدون مرز لشکر در کنار سایر مدافعان حریم وحرم ، عرصه ها را بردشمنان تنگ کرده بودند. با گروهی از رزمندگان گردان ناصرین برای کمک تاکتیکی درمنطقه مسئولیت دفاعی گردان یاسر وارد عمل شده ودر یک نبرد تن به تن، دشمنان را مجبور به عقب نشینی کردند. سید سجاد عزیز بهمراه دونفر دیگر از برادران فاطمیون رسیده و آسمانی شدند. حدود دو سال وضعیت شهید سیدسجاد در قالب مفقود الاثر گذشت که بارجعت پیکر ش به ایران اسلامی وآغوش ملت قهرمان مازندران خانواده صبورش شهادتش قطعی شد. روحش شاد و راهش پررهرو باد. ... ✍راوی: از فرماندهان جبهه مقاومت @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹"اربعین شهید والامقام مدافع حرم احسان کربلایی پور"🌹🌷🥀🥀❤️💔💔 💐برای شادی روح شهید بزرگوار صلوات.💐 @Modafeaneharaam
🌸🎊🌸 🌸میلاد حسن(ع) 🎊خسرو دین است امشب 🌸شادی و سرور 🎊مؤمنین است امشب 🌸از یمن قدوم 🎊مجتبی(ع) طاعت ما 🌸مقبول خداوند مبین است امشب 🎊میلاد با سعادت حضرت امام حسن مجتبی (ع) مبارکــــــــَ باد 🌸 🎊🌸 ─━━━━⊱🎁⊰━━━━─ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین صحبتهای شهید محسن کمالی دهقان:🌹 ان شاءالله انتقام سیلی حضرت زهرا رو بگیریم ان شاءالله انتقام اسارت حضرت زینب رو میگیریم✌️ 🕊 @Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACMGtiWuf_TXoejJ4MMth7hP9Ya0QwqwACFQQAAkKKYFBpzv1iQejJLSQE.mp3
5.56M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ @Modafeaneharaam 🎧 فوق العاده زیبا 👌🏻 🎼 ای نگار بی قرینه به تو میگن ماه 🌙 ولادت علیه السلام مبارک ✨ 🎤
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_شصت_و_سوم : شانه
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠 : عیدی بدون بی بی نمی دونم مادرم چطور پدرم رو راضی کرده بود ... اما ازش اجازه رو گرفت ... بعد از ظهر هم خودش باهام اومد و محیط اونجا رو دید ... و حضورش هم اجازه رسمی ... برای حضور من شد ... و از همون روز ... کارم رو شروع کردم ... از مدرسه که می اومدم ... سریع یه چیزی می خوردم ... می نشستم سر درس هام ... و بعد از ظهر ... راس ساعت 4 توی کارگاه بودم ... اشتیاق عجیبی داشتم ... و حس می کردم دیگه واقعا مرد شدم ... شب هم حدود هشت و نیم، نه ... می رسیدم خونه ... تقریبا همزمان پدرم ... سریع دوش می گرفتم و لباسم رو عوض می کردم ... و بلافاصله بعد از غذا ... می نشستم سر درس ... هر چی که از ظهر باقی مونده بود ... من توی اون مدت که از بی بی نگهداری می کردم ... به کار و نخوابیدن ... عادت کرده بودم ... و همین سبک جدید زندگی ... من رو وارد فضای اون ایام می کرد ... تنها اشکال کار یه چیز بود ... سعید، خیلی دیر ساعت 10 یا 10:30 می خوابید ... و دیگه نمی شد توی اتاق، چراغ روشن کنم ... ساعت 11 چراغ مطالعه رو برمی داشتم و میومدم توی حال ... گاهی هم همون طوری خوابم می برد ... کنار وسایلم ... روی زمین ... عید نوروز نزدیک می شد ... اما امسال ... برعکس بقیه ... من اصلا دلم نمی خواست برم مشهد ... یکی دو باری هم جاهای دیگه رو پیشنهاد دادم ... اما هر بار رد شد ... علی الخصوص که سعید و الهام هم خیلی دوست داشتن برن مشهد ... همه اونجا دور هم جمعمی شدن ... یه عالمه بچه ... دور هم بازی می کردن ... پسر خاله ها ... دختر دایی ها ... پسر دایی ها ... عالمی بود برای خودش ... اما برای من ... غیر از زیارت امام رضا ... خونه مادربزرگ پر از دلگیری و غصه بود ... علی الخصوص ... عید اول ... اولین عید نوروزی که مادربزرگ نبود ... بین دلخوری و غصه ... معلق می زدم که ... محمد مهدی زنگ زد ... پسر خاله مادرم ... . 🔷🔷🔷🔷🆔 @Modafeaneharaam 💠 : محمد مهدی شب بود که تلفن زنگ زد ... محمد مهدی ... پسر خاله مادرم بود ... پسر خاله ای که تا قبل از بیماری مادربزرگ ... به کل، من از وجود چنین شخصی بی اطلاع بودم ... توی مدتی که از بی بی پرستاری می کردم ... دو بار برای عیادت اومد مشهد ... آدم خون گرم، مهربان، بی غل و غش، متواضع و خنده رو ... که پدرم به شدت ازش بدش می اومد... این رو از نگاه ها، حالت ها و رفتار پدرم فهمیدم ... علی الخصوص وقتی خیلی عادی ... پاش رو در می آورد و تکیه می داد به دیوار ... صدای غرولندهای یواشکی پدرم بلند می شد ... زنگ زد تا اجازه من رو برای یه سفر مردونه از پدرم بگیره ... اون تماس ... اولین تماس محمد مهدی به خونه ما بود ... پدرم، سعی می کرد خیلی مودبانه پای تلفن باهاش صحبت کنه ... اما چهره اش مدام رنگ به رنگ می شد ... خداحافظی کرد و تلفن رو با عصبانیت خاصی کوبید سر جاش ... - مرتیکه زنگ زده میگه ... داریم یه گروه مردونه میریم جنوب... مناطق جنگی ... اگر اجازه بدید آقا مهران رو هم با خودمون ببریم ... یکی نیست بگه ... و حرفش رو خورد ... و با خشم زل زد بهم ... - صد دفعه بهت گفتم با این مردک صمیمی نشو ... گرم نگیر ... بعد از 19، 20 سال ... پر رو زنگ زده که ... که با چشم غره های مادرم حرفش رو خورد ... مادرم نمی خواست این حرف ها به بچه ها کشیده بشه ... و فکرش هم درست بود ... علی رغم اینکه با تمام وجود دلم می خواست باهاشون برم مناطق جنگی ... عشق دیدن مناطق جنگی ... شهدا ... اونم دفعه اول بدون کاروان ... اما خوب می دونستم ... چرا پدرم اینقدر از آقا محمدمهدی بدش میاد ... تحمل رقیب عشقی ... کار ساده ای نیست... این رو توی مراسم ختم بی بی ... از بین حرف های بزرگ ترها شنیده بودم ... وقتی بی توجه به شنونده دیگه ... داشتن با هم پشت سر پدرم و محمد مهدی صحبت می کردن ... . . ⬅️ادامه دارد... 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 @Modafeaneharaam 🌺 🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺🌿🌺
Hossein Haghighi - Sobhe Roshan (128).mp3
3.48M
مولودی بسیار زیبا با صدای حسین حقیقی🎤 ✨🌹🌸ولادت امام حسن مجتبی مبارک🌸🌹✨ @Modafeaneharaam