eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.7هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
12.5هزار ویدیو
291 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🏩 کلان بیمارستان هوشمند حضرت مهدی (عج) ❇️ بزرگترین مجموعه درمانی نظام سلامت ❇️ سرآمد بیمارستان‌های ایران و ابر پروژه ملی 🛌 نزدیک به ۱۰۰۰ تخت 🛌 ۵۲۲ تخت بستری عادی 🛏 ۲۰۴ تخت بستری ویژه 🛏 ۱۱۰ تخت بستری اورژانس 🛏 ۴۲ تخت بستری جراحی سرپایی ✔️ وسعت ۱۰۸ هزار متر مربع 🚁 برخوردار از پد هلی‌کوپتر 🛌 بیشترین تعداد تخت ICU و CCU در بین بیمارستان ها 🔋 دارای ۶ ژنراتور برق 🏨 معماری و هتلینگ فوق پیشرفته 💻 خدمات رسانی فناوری پایه و تماما هوشمند 🎊 افتتاح: اسفند ۱۴۰۱ 🏷 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 سومین سالگرد شهادت فرمانده دلاور تفحص شهدا (شهید علیرضا گلمحمدی) 🔹سخنران و راوی: حاج عظیم ابراهیم‌پور 🔹مادحین: حاج امیر عباسی کربلایی مصطفی اللهیاری 🔹همراه با اجرای گروه سرود معراج 🗓پنجشنبه ۳ اسفندماه ۱۴۰۲، ساعت ۱۵ 📌، خیابان وحدت اسلامی، انتهای خیابان بهشت، کوچه معراج، ستاد معراج شهداء مرکز @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌گفت :من خیلی آقا سجاد و دوست داشتم!تو سوریه به دوستش گفته بود ما بدون هم نمی تونیم زندگی کنیم❤️ حالا حساب کردم دوسال بعد شهادت همسرشون بیمار میشن و شش سال میگذره از دوران بیماری و به همسر عزیزشون میپیوندند... حقا که دوری سخت بوده براشون🥲 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ حضرت علی اکبر علیه السلام جنگاور میدان نبرد ✅ هنگامی که حضرت علی اکبر علیه السلام با آن هیبت رزم جویی و مبارز طلبی به میدان آمد، لشکر عمر بن سعد در برابرش تاب مقاومت نداشتند و هر کدام به طرفی فرار ‌می‌کردند. فرمانده لشکر دشمن، حکیم بن طفیل و ابن نوفل را طلبید و هر کدام را هزار سوار بداد و گفت: 🔹 چاره آن است که شماها به یک دفعه حمله کنید. ▫️ آنها به شیر بیشه میدان، علی اکبر علیه السلام حمله ور شدند؛ ولی آن شاهزاده شجاع که وارث شجاعت حیدری و حسینی بود، در آن هنگام بر جّدش محمد مصطفی صلی االله علیه و آله صلوات فرستاد و بر آن قوم حمله نمود و جمع بسیاری را هلاک کرد و لشکر را متفرق ساخت. (1) عمر بن سعد، به اصطلاح خودش، چاره جویی کرد و طارق بن کثیر را مأمور کشتن علی اکبر علیه السلام کرد، طارق بن کثیر مردی شجاع و با جرأت بود. عمر بن سعد به او گفت: 🔹تو سالهاست که از دست امیر جایزه می‌گیری، اکنون برو سر این پسر را برایم بیاور و من ضامن می‌شوم که از پسر زیاد برای تو حکومت موصل را بگیرم. ▫️ و برای ضمانت خود، انگشترش را به طارق بن کثیر داد. طارق مقابل شیر حیدری قرار گرفت و نیزه ای به طرف آن حضرت پرتاب کرد و آن حضرت، نیزه را از خود دفع نمود، چنان نیزه را بر سینه طارق زد که از اسب به زمین افتاد. در این حال، برادر طارق به مبارزه علی اکبر علیه السلام آمد و آن حضرت ضربتی بر چشمهایش زد و آن ملعون روی خاک افتاد. در این هنگام، کشته شدن طارق و برادر او، بر فرزندان طارق بسیار مشکل آمد، پس دو پسر طارق هر کدام به میدان آمدند، که به وسیله رزم جوی لشکر سیدالشهداء، حضرت علی اکبر علیه السلام به هلاکت رسیدند. ترس و هیجانی در لشکر عمر بن سعد افتاد: 🔹 این جوان کیست که هیچکس تاب مقاومت در برابر او را ندارد؟! ▫️ بالاخره فرد دیگری به نام بکر بن غانم به میدان آمد تا شاید بتواند آن شجاع حسینی را از لشکر دور کند. وقتی مقابل علی اکبر علیه السلام قرار گرفت، آن حضرت چنان شمشیری بر بکر بن غانم زد که خود و مرکبش دو نیمه شد. (2) ⬅️ بدرقه جان - زندگانی حضرت علی اکبر علیه السلام صفحه ی 28 (1). تذکره الشهداء،ص205. (2). اسرار الشهاده،ص370؛ تذکره الشهداء،ص206. 🏷 علیه السلام @Modafeaneharaam
امام صادق علیه السلام « غذاي امیرالمؤمنین علي صلوات الله علیه، بيش ترين مشابهت را به غذاي رسول خدا صلي الله عليه و آله داشت؛ خودش نان و سركه و زيتون مي‌خورد، ولي به سايرين نان و گوشت مي‌داد» منبع : بحار الأنوار، علامة المجلسي ج4٠ ص ٣٣٠ ، ناشر : دار إحياء التراث العربي. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا به روایت همسر وقتی آقا سجاد برای خواستگاری آمدند،من دو رکعت نماز خواندم وقرآن را که بازکردم آیه 37 سوره «نور» آمد که معنی آن این بود که می‌گفت «پاک‌مردانی که کسب وتجارت ودادوستد آنهاراازیادخداغافل نمی‌کند...» آقا سجادواقعاً همین‌طور بود. اولین بار موقع خواستگاری کمی از خانواده و شغلش گفت و خیلی تأکید داشت که من شغلم سخت است و حتی گفت که احتمال شهادت هم هست. من هم برادر و هم پدرم پاسدار بودند و از طرف دیگر آیه 37 سوره نور دلم را گرم کرده بود و تصمیم گرفتم پای همه سختی‌هایش بایستم. پدرم که بازنشسته شد، چون خیلی به تربیت بچه‌ها اهمیت می‌داد و دوست داشت بچه‌ها در یک شهر مذهبی تربیت شوند، سال 80 به قم آمدیم. خود من هم دانشگاه آزاد قم رشته فقه و مبانی حقوق قبول شدم. قبل از این‌که اصلاً ایشان به خواستگاری بیایند. من یک شب خانمی را در خواب دیدم که گفت «پسر خوبی است و در قم زندگی می‌کند.» در حالی که آن‌موقع آقا سجاد شمال زندگی می‌کرد و محل کارش هم تهران بود، ولی خودش بسیار قم را دوست داشت و حتی وقتی من به او گفتم بهتر نیست به خاطر کار شما برویم تهران، گفت من عاشق حضرت معصومه(س) هستم و حاضرم همه سختی‌اش را هم تحمل کنم. وقتی به منزل برمی‌گشت غروب بود و خیلی خسته می‌شد. البته من هم عاشق او بودم و هرکجا می‌گفت، حاضر بودم بروم، ولی در خصوص قم اتفاق نظر داشتیم. فرزند اول‌مان که دختر بود، عید سال 90 به دنیا آمد و چون آقا سجاد عاشق اسم رقیه بود، اسمش را «فاطمه رقیه» گذاشتیم. چند دقیقه قبل از شهادت گفته بود حالم بهتر از این نمی‌شود و پسرش را ندیده از دنیا رفت😔 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره جالب نوه امام از ماجرای عصبانیت ایشان! ♨️ توصیه امام خمینی به خواندن مناجات شعبانیه @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 نان درست شده در غزه از علف و کاه و غذای حیوانات یاد ماجرای ستار خان افتادم: درکتاب گلچین خاطرات ستارخان آمده است که ستارخان، سردار مقاومت آذربایجان و جنبش مشروطیت نوشته است که من هیچ وقت گریه نمی کنم چون اگر اشک می ریختم، آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، ایران زمین می خورد… اما در مشروطه دو بار آن هم در یک روز اشک ریختم. حدود ۹ ماه بود که تحت فشار بودیم… بدون غذا. بدون لباس… از قرارگاه اومدم بیرون … چشمم به یک زن افتاد با یه بچه تو بغلش. دیدم که بچه از بغل مادرش اومد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف بوته و علف… علف رو از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها رو خوردن… با خودم گفتم الان مادر اون بچه به من فحش می ده و میگه لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخته… اما مادر کودک اومد طرفش و بچه‌اش رو بغل کرد و گفت: عیبی نداره فرزندم… خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم… اونجا بود که اشکم دراومد.» @Modafeaneharaam