eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.1هزار دنبال‌کننده
30.3هزار عکس
12.2هزار ویدیو
288 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ نخستین همایش بین المللی لشکر فاطمیون ⏪ با موضوع (هدف نهایی فاطمیون، آزادی قدس و خروج آمریکا از منطقه) 👤 سخنران ویژه: آیت الله شیخ عیسی قاسم؛ رهبر نهضت اسلامی بحرین و سخنرانی یکی از فرماندهان ارشد فاطمیون 🎙 مداح: حاج مهدی رسولی و اجرای رزمنده فاطمیون 🌹 با حضور مهمانان ویژه از لبنان و فلسطین بویژه فرزند رشید سردار بزرگ مقاومت، شهید حاج عماد مغنیه 🌷 به همراه رونمایی از کتاب (زندگی فرمانده شهید فاطمیون علیرضا توسلی) 🔸 پنج شنبه ۲۳ مرداد، مشهد مقدس، حرم امام رضا علیه السلام، صحن امام حسن مجتبی ساعت ۲۰:۳۰ @Modafeaneharaam
📍امام رضا تو را نصیبم کرده! 📑 برشی از کتاب (روایت زندگی ام‌البنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی -ابوحامد-) در حرم، حالت تضرّع و استغاثه‏اش اشکم را درآورد. می‏دیدم که در وجود این مرد، چقدر آشوب و دل‏نگرانی است. کاش چیزی به نام پول اختراع نمی‏شد، تا این قدر خوشی‏ها کوتاه نبود و عمر شادی‏ها و خنده‏ها را این قدر گذرا نمی‏کرد. بهترین نماز عمرم را همان جا پشت علیرضا خواندم. وسط این غوغا و گیر و باری که درست شده بود، احساس غرور می‏کردم. قدم‏هایم محکم‏تر شده بود. به علیرضا گفتم: «کنار تو انگار دارم روی ابرها قدم می‏زنم». خندید و سری تکان داد و گفت: «ان‏شاءالله که بتوانم همیشه مراقبت باشم و به من تکیه کنی!» کنار ضریح دعا خواندم و بهخاطر وجود علیرضا از خدا تشکر کردم. وقتی به محل قرار رسیدم من زودتر گفتم: «زیارت قبول». یک ساعت، همۀ زمانی بود که رفتیم و زیارت کردیم و برگشتیم! از ترس این که دیرتر از پدرم به خانه برنگردیم! اما دست بر قضا پدرم دروازه را باز کرد. هر دومان جا خوردیم. من بیشتر شرم شدم. پدرم بهسردی دست علیرضا را که به سمتش دراز شده بود فشرد. وقتی داخل اتاق بی‏بی نشسته بودیم، باز هم برایم از توکل گفت و همراهی و همدلی خودمان. بعد گفت: «از امام رضا تشکر کردم که تو را نصیب من کرده. بقیۀ راه دیگر چیزی نیست. درست می‌شود. زندگی بالا و پایین، زیاد دارد. اشتباه من بود که حاجی را ناراحت کردم. کم‏کم از دلش درمی‌آورم!» بعد از یک هفته پدرم به علیرضا گفت: «دوست ندارم هر وقت می‌آیم خانه، تو اینجا باشی! برو خانۀ فامیلتان!» علیرضا هم به‌نرمی گفت: «من در مشهد جایی ندارم حاجی! یا باید بروم هتل یا بروم افغانستان. منزل دوستانم که نمی‌روم، چون هم برای شما زشت است هم برای من. حتماً با خودشان می‌گویند الان که زن داری چرا نمیروی خانۀ خُسورخِیل‌ات(1) ؟!» 1. پدرزنت. خسور به معنای پدرزن و خسورخیل به معنای طایفۀ پدرزن است. @Modafeaneharaam