هدایت شده از 🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
💕🌻🌷🌹💕🌺🍁🌹
یه #بچه_حزب_اللهی همیشه فقط حواسش به حرفای #رهبر شه نه هیچکس دیگه
یه بچه حزب اللهی هم حواسش به #درس هست هم حواسش به #معنویات
دعای عهد و زیارت عاشوراش ترک نمیشه
نمازاش اول وقته
هم تفریحش با دوستاش. سینما و پارک رفتنش سرجاشه
هم هیئت و جلسات مذهبیش
#اخلاق واسش حرف اولو میزنه
وقتی باعث ناراحتی یکی بشه تا از دلش در نیاره آروم نمیشه
در عین اینکه حواسش به #حجابش هست #تیپش هم خیلی براش مهمه
بچه حزب اللهی #هیچوقت تنهایی رو حس نمیکنه. چون تا فکر کنه تنها شده یاد اماما و شهدا میفته که هیچوقت تنهاش نمیذارن و بهش یادآوری میکنند که خدا رو داره
اونوقته که وقتی دلش میگیره میره سراغ « الا بذکر الله تطمئن القلوب »
وقتی دلش هوای گریه داشته باشه به جای آهنگای غمگین میره سراغ روضه ی اربابش
چونکه میدونه امامش بهش گفته هر وقت خواستید
گریه کنید بر امام حسین علیه السلام گریه کنید
بچه حزب اللهی وقتشو تلف نمیکنه
بحثای الکی رو میذاره کنار
#مطالعه ش ترک نمیشه
بچه حزب اللهیا حواسشون به همدیگه هست که یه وقت گم نشن! از راه اصلی منحرف نشن
🌹🌹💕💕💕🌻🌻🌻🌺🌺🌷🌷🍁🍁🌹🌹
✍مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا کانالی متفاوت در ایتا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃@mabareshohada 🍃🌺
🔺الگو برداری از شهداء 📣
روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94😔
🔴«مراقبه و محاسبه نفس»
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
🔻سيد اهل #مراقبه و #محاسبه بود. از #اعمال خود مراقبت مىكرد و از خودش #حساب مىكشيد. اما اين مسائل در #ظاهر زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار #عادى و #ساده ظاهر مىشد. مىگفت، شوخى مىكرد، مىخنديد. بىرياى #بىريا بود. بايد با سيد رفت و آمد مىكرديد تا متوجه #اخلاص در #اعمال و محاسبه و مراقبه او مىشديد.
🔸این #معنويت از پاى #درس #بزرگان و سخنرانهاى هيئت و ارتباط قوى با #شهدا بدست آمده بود. او مرتب به #مسجد مىرفت و از #كلام بزرگان استفاده مىنمود.
🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از #عرفاى شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى #مكتب اين پير فرزانه. ايشان تكتك بچهها را #توصيه مىكرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همهمان #منقلب شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز #نگاه نكنيد، #گناه نكنيد!!» جملهاى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى #متأثر شدم. بعد از نصيحتهاى آن #عارف همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك #اشاره كافى بود كه راهش را پيدا كند و همينطور هم شد.
🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى #سوخته و #متورم شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چهقدر #اصرار كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه #سيد براى #تنبيه خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبتها بود كه سيد را #آسمانى كرد.💔
📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگىنامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى🌹
@Modafeaneharaam
شهدا نماز شبشان #تــــــــــرک نمیشد 💕✨
#شهید_محمودضا_بیضایی و #نـــــمازشب 🕊🌺
🌒 #نیمه_شب را برای درس خوندن به اتاق پذیرایی رفتم دیدم، محمودرضا قبل از من اونجاست، اما #درس نمی خواند ، با اینکه اون موقع ۱۳ سالش بود به سن تکلیف نرسیده بود شبها دیگه هم دیدم بلند شده و نماز شب می خونه
🌸هر شب هم که میگذشت #نمازش #طولانی تر میشد، حتی یک بار نماز شبش حدود دوساعت طول کشید هنوز چهره اش یادمه که نماز شب هاش رو چه قدر با حال میخواند.
💕 #امام_صادق_ع
💠همانا انسان گناهی می کند
و به سبب آن از نماز شب #محروم می شود
سرعت تاثیر #کاربد در آدمی
ازسرعت تاثیر کارد در گوشت بیشتر است
#میزان_الحکمه_ج۴
@Modafeaneharaam
🔺الگو برداری از شهداء 📣
روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94
🔴«مراقبه و محاسبه نفس»
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
🔻سيد اهل #مراقبه و #محاسبه بود. از #اعمال خود مراقبت مىكرد و از خودش #حساب مىكشيد. اما اين مسائل در #ظاهر زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار #عادى و #ساده ظاهر مىشد. مىگفت، شوخى مىكرد، مىخنديد. بىرياى #بىريا بود. بايد با سيد رفت و آمد مىكرديد تا متوجه #اخلاص در #اعمال و محاسبه و مراقبه او مىشديد.
🔸این #معنويت از پاى #درس #بزرگان و سخنرانهاى هيئت و ارتباط قوى با #شهدا بدست آمده بود. او مرتب به #مسجد مىرفت و از #كلام بزرگان استفاده مىنمود.
🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از #عرفاى شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى #مكتب اين پير فرزانه. ايشان تكتك بچهها را #توصيه مىكرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همهمان #منقلب شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز #نگاه نكنيد، #گناه نكنيد!!» جملهاى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى #متأثر شدم. بعد از نصيحتهاى آن #عارف همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك #اشاره كافى بود كه راهش را پيدا كند و همينطور هم شد.
🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى #سوخته و #متورم شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چهقدر #اصرار كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه #سيد براى #تنبيه خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبتها بود كه سيد را #آسمانى كرد.
📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگىنامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى
@Modafeaneharaam