هدایت شده از کانال رسمی شهید روحالله قربانی
﴾﷽﴿
امسال با یاد یک #شهید وارد ماه مبارک رمضان شویم.
ثواب دعاها و قرآنهایمان را به او هدیه کنیم و در هنگام سحر و افطار به یاد او باشیم.
انشاءالله که در دنیا و آخرت دستگیرمان باشد.
ماه مبارک رمضان به یاد شهید مدافع حرم #روحالله_قربانی
#التماس_دعا
@shahid_roohollah_ghorbani
هدایت شده از کانال رسمی شهید روحالله قربانی
🌷🍃
چقدر خوب شد که متولد شدی...
تولدت مبارک شهید مدافع حرم #روحالله_قربانی
@shahid_roohollah_ghorbani
بخشی از کتاب دلتنگ نباش📙
مهران خودش را به او رساند و پرسید «چرا هر دفعه میخوای بری دستشویی، لباست رو درمیاری و با زیرپیراهن میری دستشویی😕؟» روحالله خندید و سرش را پایین انداخت مهران همچنان منتظر ایستاده بود تا جوابش را بشنود روحالله به آرم #سپاه🙂 که روی لباسش خورده بود، اشاره کرد☝️ و گفت «آیۀ قرآن روش نوشته وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة » ـ من رفتم پرسیدم، میگن اشکال نداره میدونم اشکال نداره اما من نمیتونم باهاش برم دستشویی، خجالت میکشم😞
شهید مدافعحرم
#روحالله_قربانی🌹
@Modafeaneharaam
✂️برشی از کتاب #دلتنگ_نباش👇
☘ با هم رفتند روبهروی گنبد و روی فرشهایی که پهن بود، نشستند روحالله کتاب دعا را دست زینب داد« چرا انقدر گریه کردی؟»😒
✨زینب سرش را بلند کرد و به گنبد نگاه کرد « یاد اون سالی افتادم که تنها اومدم مشهد از امام رضا خواستم یه همسر خوب سر راهم بذاره😌
🍃روحالله سرش را تکان داد «اتفاقا منم دوماه قبل از اینکه خاله تو رو بهم پیشنهاد بده، اومدم مشهد منم خیلی دعا کردم😊 عنایت امام رضا بود که خدا تو رو سر راهم قرار داد😌
❣قلبشان مملو از عشق بود عشق به امام رئوفی که حاجتش را داده بود😍 روحالله روی دو زانو نشسته بود و قرآن میخواند قرآن خواندنش که تمام شد، دستانش را رو به آسمان بلند کرد آهسته دعا میکرد زینب خیلی متوجه دعاهایش نشد☹ از بین آنها فقط یکی را شنید
#اللهمارزقناشهادةفیسبیلالله🙏
شهیدمدافعحرم #روحالله_قربانی🌹
@Modafeaneharaam
🌸تعریف کرد که: بهش گفتم علی (روح الله) نزدیک 60 روزه که اینجایی، بسه دیگه نمیخوای برگردی؟😕 تو صورتم نگاه هم نکرد، همونجوری که داشت کارشو انجام میداد جواب داد: کجا برم، ناموسم اینجاست زن و بچه ی شیعه، ناموس شیعه تو الفوعه و کفریا و نبل و الزهرا تو محاصره است😔، اونا ناموس منند، کجا بذارم برم. چند روز بعد پیکر پاک و سوخته اش رو برگردوندند💔🍂
شهیدمدافعحرم
#روحالله_قربانی
@Modafeaneharaam
زینب همیشه دعا و صلوات نذر میکرد، اما حالش را که دید رفت سراغ تقویم. نگاهش به روز وفات حضرت #امالبنین ثابت ماند. دلش یکجوری شد😞. از یک طرف دلش میخواست کار روحالله جور شود و اینقدر او را کلافه نبیند، از طرف دیگر هم میترسید او را از دست بدهد. با خودش گفت: یا حضرت #امالبنین، خانومجان، من حاضرم ده تا بچه داشته باشم، همهشون رو هم به هدف سربازی امامزمان بزرگ کنم.😔 همهشون رو هم میفرستم برای جهاد، خودم بند پوتینشون رو میبندم و راهیشون میکنم، اما روحالله نره. خواهش میکنم. من بدون اون نمیتونم زندگی کنم.😭
بهسختی خودش را نگه داشت تا اشکهایش سرازیر نشود. تقویم به دست آمد و گفت: «روحالله، چند روز دیگه وفات خانم امالبنینه. نظرت چیه برای خانم روضه بگیریم؟ به نیت اینکه خانم عنایت کنه و کارت جور بشه.»😇
روحالله که عاشق حضرت عباس بود، خیلی خوشحال شد و گفت: «آره خیلی خوبه.»☺️
زینب پولی را که از عیدیهایشان جمع شده بود، آورد و حسابکتاب کرد. قرار شد مراسمی کوچک و بدون تشریفات بگیرند. اما چون خانۀ خودشان کوچک بود، با مادرش هماهنگ کرد روضه را خانۀ آنها برگزار کند🍃. خانمهای فامیل را دعوت کرد و روضۀ حضرت عباس خوانده شد. زینب میان اشکهایش برای خواستۀ دل روحالله خیلی دعا کرد.😢
یک هفته بعد از روضه، روحالله با خوشحالی به خانه آمد و گفت که نذرشان قبول شده. کارش درست شده بود و به چیزی که میخواست، رسید.☺️☝️
#برشی_از_کتاب_دلتنگنباش
شهیدمدافعحرم
#روحالله_قربانی🌹
@Modafeaneharaam