eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
31.4هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
15.2هزار ویدیو
323 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
﴾﷽﴿ امسال با یاد یک #شهید وارد ماه مبارک رمضان شویم. ثواب دعاها و قرآن‌هایمان را به او هدیه کنیم و در هنگام سحر و افطار به یاد او باشیم. ان‌شاءالله که در دنیا و آخرت دستگیرمان باشد. ماه مبارک رمضان به یاد شهید مدافع حرم #روح‌الله_قربانی #التماس_دعا @shahid_roohollah_ghorbani
🌷🍃 چقدر خوب شد که متولد شدی... تولدت مبارک شهید مدافع حرم #روح‌الله_قربانی @shahid_roohollah_ghorbani
بخشی از کتاب دلتنگ نباش📙 مهران خودش را به او رساند و پرسید «چرا هر دفعه می‌خوای بری دستشویی، لباست رو درمیاری و با زیرپیراهن می‌ری دستشویی😕؟» روح‌الله خندید و سرش را پایین انداخت مهران همچنان منتظر ایستاده بود تا جوابش را بشنود روح‌الله به آرم #سپاه🙂 که روی لباسش خورده بود، اشاره کرد☝️ و گفت «آیۀ قرآن روش نوشته وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة » ـ من رفتم پرسیدم، می‌گن اشکال نداره می‌دونم اشکال نداره اما من نمی‌تونم باهاش برم دستشویی، خجالت می‌کشم😞 شهید مدافع‌حرم #روح‌الله_قربانی🌹 @Modafeaneharaam
✂️برشی از کتاب 👇 ☘ با هم رفتند رو‌به‌روی گنبد و روی فرش‌هایی که پهن بود، نشستند روح‌الله کتاب دعا را دست زینب داد« چرا انقدر گریه کردی؟»😒 ✨زینب سرش را بلند کرد و به گنبد نگاه کرد « یاد اون سالی افتادم که تنها اومدم مشهد از امام رضا خواستم یه همسر خوب سر راهم بذاره😌 🍃روح‌الله سرش را تکان داد «اتفاقا منم دوماه قبل از اینکه خاله تو رو بهم پیشنهاد بده، اومدم مشهد منم خیلی دعا کردم😊 عنایت امام رضا بود که خدا تو رو سر راهم قرار داد😌 ❣قلبشان مملو از عشق بود عشق به امام رئوفی که حاجتش را داده بود😍 روح‌الله روی دو زانو نشسته بود و قرآن می‌خواند قرآن خواندنش که تمام شد، دستانش را رو به آسمان بلند کرد آهسته دعا می‌کرد زینب خیلی متوجه دعاهایش نشد☹ از بین آنها فقط یکی را شنید 🙏 شهیدمدافع‌حرم 🌹 @Modafeaneharaam
🌸تعریف کرد که: بهش گفتم علی (روح الله) نزدیک 60 روزه که اینجایی، بسه دیگه نمیخوای برگردی؟😕 تو صورتم نگاه هم نکرد، همونجوری که داشت کارشو انجام میداد جواب داد: کجا برم، ناموسم اینجاست زن و بچه ی شیعه، ناموس شیعه تو الفوعه و کفریا و نبل و الزهرا تو محاصره است😔، اونا ناموس منند، کجا بذارم برم. چند روز بعد پیکر پاک و سوخته اش رو برگردوندند💔🍂 شهیدمدافع‌حرم #روح‌الله_قربانی @Modafeaneharaam
زینب همیشه دعا و صلوات نذر می‌کرد، اما حالش را که دید رفت سراغ تقویم. نگاهش به روز وفات حضرت ثابت ماند. دلش یک‌جوری شد😞. از یک طرف دلش می‌خواست کار روح‌الله جور شود و این‌قدر او را کلافه نبیند، از طرف دیگر هم می‌ترسید او را از دست بدهد. با خودش گفت: یا حضرت ، خانوم‌جان، من حاضرم ده تا بچه داشته باشم، همه‌شون رو هم به هدف سربازی امام‌زمان بزرگ کنم.😔 همه‌شون رو هم می‌فرستم برای جهاد، خودم بند پوتینشون رو می‌بندم و راهی‌شون می‌کنم، اما روح‌الله نره. خواهش می‌کنم. من بدون اون نمی‌تونم زندگی کنم.😭 به‌سختی خودش را نگه داشت تا اشک‌هایش سرازیر نشود. تقویم به دست آمد و گفت: «روح‌الله، چند روز دیگه وفات خانم ام‌البنینه. نظرت چیه برای خانم روضه بگیریم؟ به نیت اینکه خانم عنایت کنه و کارت جور بشه.»😇 روح‌‌الله که عاشق حضرت عباس بود، خیلی خوشحال شد و گفت: «آره خیلی خوبه.»☺️ زینب پولی را که از عیدی‌هایشان جمع شده بود، آورد و حساب‌کتاب کرد. قرار شد مراسمی کوچک و بدون تشریفات بگیرند. اما چون خانۀ خودشان کوچک بود، با مادرش هماهنگ کرد روضه را خانۀ آن‌ها برگزار کند🍃. خانم‌های فامیل را دعوت کرد و روضۀ حضرت عباس خوانده شد. زینب میان اشک‌هایش برای خواستۀ دل روح‌الله خیلی دعا کرد.😢 یک هفته بعد از روضه، روح‌الله با خوشحالی به خانه ‌آمد و گفت که نذرشان قبول شده. کارش درست شده بود و به چیزی که می‌خواست، رسید.☺️☝️ شهیدمدافع‌حرم 🌹 @Modafeaneharaam