eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
31.4هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
15.2هزار ویدیو
323 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
3.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 «پسرم، برادرها و خواهرها و پدرت رو ببخش و دعا کن..» صحبت‌های مادر شهید مدافع حرم [مسلم] @Modafeaneharaam
❁★❁★❁★❁★ ◈ بـود وقتی که رفت🚶‍♂ ※سنـش را می گویــم ◈کوچکتر شد وقتی که برگشت ※ را مے گویــم😔 🌹 @Modafeaneharaam
‌اگر بچه‌ی کوچکی اطرافتان دارید این متن را نخوانید! ‌ دارد دو سال می‌شود که خدا یک برادرزاده‌ به زندگی‌ام اضافه کرده است. یکی دو هفته‌ای هم می‌شود که یاد گرفته بگوید ‏«عمو» من را البته هرکسی هر نوعی دلش بخواهد صدا می‌زند. در خیابان غریبه‌ها به حرمت رنگ مشکی عمامه صدایم می‌زنند ‏«سید» و طوری صدایم می‌زنند که انگار سال‌هاست مرا می‌شناسند! در همان خیابان کسی به منِ حج‌نرفته ‏«حاج‌آقا» می‌گوید و کسی جایی دیگر لفظ ‏«آقا» پیش از ‏«سید» می‌آورد و دوچندان ادب می‌کند. اما فقط یک نفر است که مرا نه آنطور که دوست دارد بل آن‌طور که من دوست دارم صدایم می‌زند! پسرکی دو ساله که وقتی ‏«عمو» از بین لبان قرمز و دهان کوچکش خارج می‌شود، من همان لحظه قهرمان رالی داکار می‌شوم! من انگار وسط مهم‌ترین مسابقه‌ی جام‌جهانی پاس خداداد‌ عزیزی را گل زده‌ام به استرالیا! انگار رضازاده می‌شوم و یاابالافضل‌گویان وزنه را روی سرم می‌گیرم و چندثانیه سرم را با لبخند تکان می‌دهم تا به مدال طلا برسم! ‌ پسرک وقتی صدایم می‌زند ‏«عمو» دنیا را به من می‌دهند! و فقط خدا نکند که کیف کودک کوک نباشد، که همان دنیا روی سرم خراب می‌شود! وقتی دست و پایش به جایی می‌خورد و کبود می‌شود دست و پای من درد می‌گیرد! وقتی خوب نباشد هیچکدام ما خوب نیستیم! او یک نفر است اما وقتی درد دارد همه‌ی اهل خانه‌‌ی ما و همسایه‌ها و فامیل ما، هرکس که خنده‌هایش را، شیرین‌بازی‌هایش را دیده باشد، غم دارد، درد دارد! نوشته بود ‌‏«طی 3 هفتۀ گذشته سه هزار کودک در غزه به شهاادت رسیده‌اند..» ‌ @Modafeaneharaam
بمیرم برای دلِ مادرِ روح‌الله عجمیان.. رامندی از بین جمعیتمان‌ یاالله گویان می‌گذرد و می‌رود روی جدول و صدایی صاف می‌کند و می‌گوید: "چاقو ماقو‌ آورده‌اید غلاف کنید! هم حِفا گیر داده هم خدا را خوش نمی‌آید! " بچه‌ها پچ‌پچ می‌کنند و می‌خندند. ناپخته صدایی بلند می‌شود که:" سلاح که نداریم، یگان هم که می‌زند پشت سرش را نگاه نمی‌کند، یک هو بگویید بنا را گذاشته‌اند بر اینکه پدر مادرمان ، پدر مادر شهید بشوند دیگر. اطرافیانش‌ ریز می‌خندند خودش ریزتر‌. از آن‌طرف پخته صدایی می‌گوید" به یگان ربط ندارد شهادت لیاقت میخواهد" چاقو را از کیفم در می‌آورم و نگاهش می‌کنم. یادگاریِ خلیل است، ساخت زنجان، تیز است و کوچک و خوش‌دست. میثم آن روز که توی کیفم دیده بود گفته بود فرو نمی‌کنی سید! خط می‌اندازی که بترسند! گفتم اگر خودم ترسیدم چه؟ گفت انا لله و انا الیه راجعون. بعد توی هوا با دست کنار گردنش را نشان داده بود و پخ پخ. لابد چاقو را می‌خواهم برای آخرین لحظاتِ زمین‌گیر شدن، آنجا که بالای سرم رسیدند راه نجاتی داشته باشم، که لابد چشم‌هایم را ببندم و دسته‌اش را توی هوا بچرخانم و خون هرد‌ویمان زمینِ سرد را گرم کند! یاد حرف سعید می‌افتم، آن سال می‌گفت قبل از عملیات، یک نارنجک بگذار روی جای بی‌سیمِ روی شانه‌ات. با تعجب گفتم چرا؟ گفت آن آخرین لحظات، داعشی‌ها که رسیدند بالای سرمان، خوب که جمع شدند و شروع کردند به هلهله کردن، نفست را حبس کنی، ضامنش را بکشی! جنازه‌مان هم دست این بی‌شرف‌ها نباید بیفتد سید.. سرِ شبِ ستارخان است. نشسته‌ام کنار جدول خیابان شلوغ از مردم عبوری و به چاقو نگاه می‌کنم یواشکی. چاقو را برای آخرین ثانیه‌های نفس‌ کشیدنم میخواهم! آن‌جا که لابد مثل آرمان دارم در خیابان می‌دوم و اگر به بن‌بستی رسیدم و جایی زمین خوردم، دست خالی چاقو را بالا بیاورم، تا تیزیِ چاقو در تاریکی شب ترس بیندازد به دلشان و جلو نیایند! و اگر کسی جلو آمد باید حواسم باشد خط بیندازم، فرو نکنم! و اگر فحش ناموس دادند من عصبی نشوم، من فحش ندهم! اگر او چاقو داشت و فرو کرد، من نزنم! اگر او چاقو را در قلبم زد، فریاد نزنم! اگر چاقویش سینه‌ام را درید کولی بازی در نیاورم، یاد مادرم نیفتم، "ننه من غریبم"بازی در نیاورم، آه و ناله نکنم! حواسم باشد باخت ندهم! یک چاقو است دیگر، این حرف‌ها را ندارد.. ‌ نیمه های شب است. آسمان رعد و برق می‌شود، بعد از چند ساعت بی‌خبری و سکوت، ناگهان گوشه‌ی خیابان صدای "بی‌شرف - بی‌شرف" بلند می‌شود و دودِ سوختن سطل آشغال بالا می‌رود. جوانی از بین ماشین‌ها می‌دود، پشت سرش سه جوان دیگر. مامور ناجا لانچرِ اشک‌آور را به تاریکی‌ آسمان شب و رو به جمعیت می‌گیرد و ماشه را می‌چکاند. صدای همهمه و فریاد بلند می‌شود، جوان خودش را از بسیجی‌ها فراری می‌دهد و از جلویمان می‌دود به سمت خیابان کناری، تیزی چاقو را توی دستش می‌بینم. محمد می‌دود، من می‌دوم، چاقو به دست.. @Modafeaneharaam
خمینی عزیز! تو به ما یاد دادی می‌شود با دست خالی جنگید! می‌شود یک نفر، یک دنیا را برای همیشه تکان بدهد‌.. @Modafeaneharaam
21.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ بسیار زیبا ... شهید پیشنهاد دانلود🌺🌺 @Modafeaneharaam
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺از همان دوران ابتدایی تا اذان می‌گفتند، وضو می‌گرفت و نماز اول وقتش را می‌خواند. وقتی هم نماز و روزه به او واجب شد، نسبت به آنها حسّاس‌تر شد. 🌻اولین سالی که باید روزه می‌گرفت، سادات‌خانم دلش نیامد برای سحری بیدارش کند؛ می‌گفت:«بچه‌ام لاغره، روزها هم بلنده و اذیّت میشه»؛ 🌺اما وقتی سید مصطفی از خواب بلند شد و دید از سحر گذشته، روزه‌اش را بدون سحری گرفت و به سادات‌خانم گفت:«اگر بیدارم نکنی، بی‌سحری روزه می‌گیرم.» سه‌روز روزه‌ی بی‌سحری باعث شد تا سادات‌خانم مجبور شود که سحرها بیدارش کند. 🌻هر بار که برای سحری بیدار می‌شد، لبخندی به مادر می‌زد و می‌گفت: «می‌دونی وقتی نمی‌خوابی و برای ما سحری درست می‌کنی، بهترین اجر رو پیش خدا داری؟ خوش به حالت! خدا همه‌چی رو می‌بینه و حساب می‌کنه.» 📚گزیده‌ای‌از کتاب«بیست‌سال‌وسه‌روز» @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam