👤 توییت استاد #رائفی_پور
#یه_مومن هیچوقت اجازه نمیده کینه برادر مومنش تو دلش بمونه، به شیطان اجازه جولان دادن و بازسازی خاطرات تلخ دشمنی رو نمیده، میبخشه و فراموش میکنه و به خوبیهای اون فرد فکر میکنه.
حتی از لج شیطون و برای مقابله با نفس، بهش محبت بیشتری میکنه.
اینجاست که چشمههای حکمت الهی جاری میشه.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨جمعه شب ساعت ۲۳ از شبکه اول سیما
🏳مستند ۳۶۰ درجه محاصره
🔰روایت مستند نجات مردم شهر آمرلی از چنگال داعش با فرماندهی شهید حاج قاسم سلیمانی FHd
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «جاهلیت مدرن»
👤 استاد #رائفی_پور
💥 در #آخرالزمان همه دوست دارن دیده بشن...
@Modafeaneharaam
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
قرائت زیارت عاشورا با صدای علی فانی
#چله_زیارت_عاشورا🌹
تقدیم به محضر آقا صاحب الزمان (عج) و شهید حاج قاسم سلیمانی و جمیع شهدای مدافع حرم🕊
32روز مانده💔
تا سالگرد شهادت#حاج_قاسم🕊
پیشنهاد ویژه👌
#چله_شب_هشتم
#شب_جمعه
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✅ادامه داستان واقعی 🌺فرار از جهنم🌺 💠قسمت پنجاه و پنجم داستان دنباله دار فرار از جهنم: تو خدایی؟ . ی
💠قسمت پنجاه و هشتم داستان دنباله دار فرار از جهنم: سرطان
.
سریع از مسجد اومدم بیرون … چه خوب، چه بد … اصلا دلم نمی خواست حتی بفهمم چی پشت سرم گفته میشه … رفتم و تا خوب شدن حاجی برنگشتم … .
.
وقتی برگشتم، بی اختیار چشمم توی صورت هاشون می چرخید … مدام دلم می خواست بفهمم در موردم چی فکر می کنن … با ترس و دلهره با همه برخورد می کردم … تا یکی صدام می کرد، ضربان قلبم روی توی دهنم حس می کردم … توی این حال و هوا، مثل یه سنگر به حاجی چسبیده بودم … جرات فاصله گرفتن ازش رو نداشتم …
.
.
یهو یکی از بچه ها دوید سمتم و گفت: کجایی استنلی؟ خیلی منتظرت بودم …
.
آب دهنم رو به سختی قورت دادم و گفتم: چیزی شده؟ …
.
.
باورم نمی شد … چیزی رو که می شنیدم باورش برام سخت بود …
.
.
بعد از نماز از مسجد زدم بیرون … یه راست رفتم بیمارستان… حقیقت داشت … حسنا سرطان مغز استخوان گرفته بود… خیلی پیشرفت کرده بود … چطور چنین چیزی امکان داشت؟ اینقدر سریع؟ … باور نمی کردم کمتر از یک ماه زنده می موند …
.
.
توی تاریکی شب، قدم می زدم … هنوز باورش برام سخت بود … توی این چند روز، کلی از موهای پدرش سفید شده بود … جلو نرفتم اما غم و درد، توی چهره اش موج می زد …
.
.
داشتم به درد و غم اونها فکر می کردم که یهو یاد حرف اون روز حاجی افتادم … من برای تو نگرانم … دل بنده صالح خدا رو بدجور سوزوندی … از انتقام خدا و تاوانش می ترسم که بدجور بسوزی … خدا از حق خودش می گذره، از اشک بنده اش، نه …
.
پاهام دیگه حرکت نمی کرد … تکیه دادم به دیوار …
.
.
خدایا! اگر به خاطر منه؛ من اونو بخشیدم … نمی خوام دیگه به خاطر من، کسی زجر بکشه … اون دختر گناهی نداره …
⬅️ادامه دارد...
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
💠قسمت پنجاه و هشتم داستان دنباله دار فرار از جهنم: سرطان . سریع از مسجد اومدم بیرون … چه خوب، چه بد
✅ادامه داستان واقعی 🌺فرار از جهنم🌺
💠قسمت پنجاه و نهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: حرمت مومن
چند وقتی ازشون خبری نبود ... تا اینکه یکی از بچه ها که خواهرش با حسنا دوست بود بهم گفت از بیمارستان مرخص شده ... دکترها فکر می کردن توی جواب آزمایش اشتباه شده بوده ... و هنوز جوابی برای بروز علت و دیدن شدن اون علائم پیدا نکرده بودن ... ایستادم به نماز و دو رکعت نماز شکر خوندم...
.
.
توی امریکا، جمعه ها روز تعطیل نیست ... هر چند، ظهرها زمان کار بود اما سعی می کردم هر طور شده خودم رو به نماز جمعه برسونم ...
.
.
زیاد نبودیم ... توی صف نماز نشسته بودیم و منتظر شروع حرف های حاجی ... که یهو پدر حسنا وارد شد ... خیلی وقت بود نمی اومد ... .
.
اومد توی صف نشست ... خیلی پریشان و آشفته بود ... چند لحظه مکث کرد و بلند گفت: حاج آقا می تونم قبل خطبه شما چیزی بگم؟ ...
.
.
از جا بلند شد ... اومد جلوی جمع ایستاد ... .
بسم الله الرحمن الرحیم ... صداش بریده بریده بود ...
.
- امروز اینجا ایستادم ... می خواستم بگم که ... حرمت مومن... از حرمت کعبه بالاتره ... هرگز به هیچ مومنی تعرض و اهانت نکنید ...
.
.
دستمالی رو که دور گردنش بسته بود باز کرد ... هرگز دل هیچ مومنی رو نشکنید ... جمع با دیدن این صحنه بهم ریخت ... همهمه مسجد رو پر کرد ... .
- و الا عاقبت تون، عاقبت منه ... گریه اش گرفت ... چند لحظه فقط گریه کرد ... .
.
- من، این کار رو کردم ... دل یه مومن رو شکستم ... موافقت یا مخالفت با خواستگاریش یه حرف بود؛ شکستن دلش و خورد کردنش؛ یه بحث دیگه ... ولی من اونو شکستم ... اینم تاوانش بود ...
.
.
شبی که دخترم مرخص شد خیلی خوشحال بودم ... با خودم می گفتم؛ اونها چطور تونستن با یه تشخیص غلط و این همه آزمایش، باعث آزار خاتواده ام بشن و ... .
.
همون شب توی خواب دیدم وسط تاریکی گیر کردم ... از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد ... قدش بلند بود و شعله های آتش در درونش به هم می پیچید و زبانه می کشید ...
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
💠قسمت شصتم داستان دنباله دار فرار از جهنم: من عمل توئم
.
از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد ... قدش بلند بود و شعله های آتش در درونش به هم می پیچید و زبانه می کشید ... نفسش پر از صدا و تنوره های آتش بود ... از صدای نفس کشیدنش تمام وجودم به لرزه افتاد ...
.
.
توی چشم هام زل زد ... به خدا وحشتی وجودم رو پر کرد که هرگز تجربه نکرده بودم ... با خشم توی چشم هام زل زد و با صدای وحشتناکی گفت: از بیماری دخترت عبرت نگرفتی؟ ... هنوز نفهمیدی که چه گناهی مرتکب شدی؟ ...
ما به تو فرصت دادیم. بیماری دخترت نشانه بود ... ما به تو فرصت دادیم تا طلب بخشش کنی اما سرکشی کردی ... ما به تو فرصت دادیم اما تو به کسی تعدی کردی که خدا هرگز تو رو نخواهد بخشید ...
.
.
از شدت ترس زبانم کار نمی کرد ... نفسم بند اومده بود ... این شخص کیه که اینطور غرق در آتشه ... هنوز از ذهنم عبور نکرده بود که دوباره با خشم توی چشم هام نگاه کرد... من عمل توئم ... من مرگ توئم ...
.
.
و دستش رو دور گلوم حلقه کرد ... حس می کردم آهن مذاب به پوستم چسبیده ... توی چشم هام نگاه می کرد و با حالت عجیبی گلوم رو فشار می داد ... ذره ذره فشار دستش رو بیشتر می کرد ... می خواستم التماس کنم و اسم خدا رو ببرم ولی زبانم تکان نمی خورد ... .
.
با حالت خاصی گفت: دهان نجست نمی تونه اسم پاک خدا رو به زبون بیاره ... .
.
زبانم حرکت نمی کرد ... نفسم داشت بند میومد ... دیگه نمی تونستم نفس بکشم ... چشم هام سیاه شده بود ... که ناگهان از بین قلبم برای یک لحظه تونستم خدا رو صدا بزنم ... خدا رو به حرمت اهل بیت پیامبر قسم دادم که یه فرصت دوباره بهم بده تا جبران کنم ...
.
.
گلوم رو ول کرد ... گفت: لایق این فرصت نبودی. خدا به حرمت نام فاطمه زهرا این فرصت رو بهت داد ... . .
از خواب پریدم ... گلوم به شدت می سوخت و درد می کرد ... رفتم به صورتم آب بزنم که اینو دیدم ... .
.
گریه اش شدت گرفت ... رد دستش دور گلوم سوخته بود ... مثل پوستی که آهن گداخته بهش چسبونده باشن ... جای انگشت ها و کف دست کشیده ای، روی پوستش سوخته بود ... .
.
جلوی همه خودش رو پرت کرد روی دست و پای من ... قسم می داد ببخشمش ... .
.
حاج آقا بلند شد خطبه نماز جمعه رو بخونه ... بسم الله الرحمن الرحیم ... ان اکرمکم عندالله اتقکم ... به راستی که عزیزترین شما در نزد خدا، باتقواترین شماست ... و صدای گریه جمع بلند شد ...
⬅️ادامه دارد...
@Modafeaneharaam
ختم #صلوات به نیت🔰
#امامزمان_عجل_تعالی_فرجه_شریف❤️
#حاجت_قلبی_بقیه_الله_روحی_لک_الفدا
هدیه به حضرت فاطمه زهرا سیدت النساءالعالمین (سلام الله علیها) و مولا الموحدین امیر المومنین علی ( علیه السلام ) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان و حاجت قلب نازنینشون (عجل الله تعالی فرجه الشریف)❤️
مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به پی وی بفرستید
@Ahmad_mashlab1115
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | خدا افزون کند در هجر تو،
صبر کم ما را…
🏴 ۳۲ روز تا دومین سالگرد 💔
@Modafeaneharaam
❣ #سلام_امام_زمانم❣
لحظه ای چون نسیم سحر،از دل جمع ما بگذر
تا به شوق و به دیده تر،ماه رویت نظاره کنیم
❤️الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️
🌹تعجیل در فرج پنج صلوات🌹
@Modafeaneharaam
🌹#با_شهدا|شهید علی نیلچیان
✍️ ازدواج آسان
▫️موقع خرید جهیزیه مادرم میخواست سنگ تمام بگذارد. فهرست عریض و طویلی تهیه کرده بود و هر روز چند قلمی به آن اضافه میکرد. امروز تخت و سرویس خواب، فردا مبل و میز ناهارخوری و... هر چه کردم نتونستم منصرفش کنم. دست به دامان علی شدم. آمد و خطبهای خواند غرا! به زمین اشاره کرد و گفت: مادرجان مگه قرار نیست یک روزی بریم اون زیر؟ مادرم لبش را گزید: خدا مرگم بده! اول زندگی به اون زیر چی کار داری علی آقا؟ علی خندید: اول و آخر نداره مادرجان! آخرش سر از اون زیر در میآریم. بذارید روی خاک باشیم. بذارید باهاش انس بگیریم، بذارید همین یکی دو وجب فاصله را هم کم کنیم. مادرم خلع سلاح شد. خیلی چیزها را از لیست خرید حذف کردیم. نه مبل و نه تخت و نه ...
📚 راوی: همسر شهید مهندس علی نیلچیان
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | پیام شهیدان
🔻 حضرت آیتالله خامنهای در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره شهدای ایلام، با اشاره به اهمیت ترویج پیام شهیدان، نکاتی را در این زمینه مطرح کردند که در نماهنگ "پیام شهیدان" مرور میشود.
@Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACJiRhqd4irJN3x-vnUy1964Ryhf6sDAACiAwAAmORQVFid-6hHMqwsiIE.mp3
4.23M
🔊 #صوت_مهدوی
📝 #پادکست زیبای «راز داستان حضرت یوسف»
👤 استاد #پناهیان
🔺 شما هم میتونید معشوق امام زمان باشید.
@Modafeaneharaam
🌺 همنشینانِ امام حسین علیهالسلام...
دوست شهیدش توی خـواب بهش گفته بود: چرا نمیـای پیش ما؟ دلـم برات تنگ شـده... جواب داده بود: داریم آماده میشیم بریم کربلا، عملیات نزدیکه، به زودی میام پیشت...دوست شهیـدش گفته بود: مـا همیـن الان نزدِ امـام حسین علیهالسلام هستیم... چند روز بعد این بنده خدا هم شهید شد...
📚منبع: سررسید سرداران عشق ۱۳۸۸
@Modafeaneharaam
📌 #عکس_نوشته_استاد
👤 استاد #رائفی_پور :
🔸 یکی از عوامل اصلی غیبت، این است که شیعیان فهم درستی از «حبل الله» ندارند و ارزش وحدت را نمیدانند. حضرت حجت در توقیعی به شیخ مفید میفرمایند: «اگر چنانچه شیعیان ما در راه وفای به پیمانشان، همدل میشدند، یُمن ملاقات ما از ایشان به تاخیر نمیافتاد.»
اصلیترین عامل شکست اسلام تا به امروز، تفرقه بوده است. یعنی یکی از عوامل غیبت، خود ما هستیم.
برگرفته از #کلاسهای_مهدویت
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداحی ذاکر اهل بیت(ع) حاج امیر عباسی در لحظات تدفین پیکر پاک شهید مدافع حرم محمد رضا (علی) بیات
قطعه ۲۶ گلزار شهدا بهشت زهرا(س)
@Modafeaneharaam
👤 توییت استاد #رائفی_پور
✍️ #یه_مومن تو زندگی روزمرهاش از تاکسی سوار شدن گرفته تا خرید نون! جوری با مردم رفتار میکنه که وقتی دارن ازش خداحافظی میکنن، لبخند به لبشون باشه.
ته دلشون بگن عجب آدم باحالی بود.
یه مومن از خودش تو دلها و ذهنها خاطره خوب و شیرین باقی میذاره.
بله #یه_مومن مردمداره…
@Modafeaneharaam
🔰 #سرخط_دیدار | مروری بر بیانات رهبر معظّم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستاد مرکزی برگزاری کنگرهی سه هزار شهید استان ایلام 1400/08/30
📣 خصوصیات کمنظیر ایلام در دوران دفاع مقدس:
🕐 استان ایلام از همه جای کشور زودتر در معرض جنگ قرار گرفت.
🥇 اوّلین شهید ما - شهید روحاللّه شنبهای - قبل از شروع جنگ، در ایلام به شهادت رسید.
💣 مسابقهی فوتبال بچّهها در بیستوسوّم بهمن 65 که برای بزرگداشت هفتمین سال پیروزی انقلاب برگزار شده بود، توسط هواپیماهای عراقی بمباران شد.
🗣صدّام خبیث به پشتوانهی کسانی که امروز دَم از حقوق بشر میزنند، چنین جنایات صریحی را بیپروا انجام میداد. باید این حقایق بیان شود.
🎬 برای همین قضیّهی ورزشگاه باید داستان، فیلم، کتاب، خاطره تولید بشود و در قالبهای هنری به دنیا عرضه بشود.
🕐 خانوادههای دو شهید و سه شهید و چهار شهید و پنج شهید، همین طور تا ده شهید در این استان هستند.
🥇حضور همهجانبهی همهی قشرهای مردم ایلام در میدان جنگ
❇️ از حضور عالِم برجسته، مرحوم آشیخ عبدالرّحمن حیدری تا عشایر و مردم عادی
❇️ اهل جنگ، در میدان حضور داشتند و عامّهی مردم هم مقاومت میکردند.
❇️ مهاجرت نکردن مردم ایلام با وجود بمبارانهای متعدد
❇️ تربیت نخبهای مثل شهید رضایینژاد در همین شرایط سخت
🚩 شهادت، یک مقدّماتی در وجود، باطن، در عمل انسان لازم دارد که بدون آن به انسان این رتبه را نمیدهند.
✅ شهادت فقط قربانیِ جنگ شدن و دفاع از مرز جغرافیایی نیست؛ شهید در دفاع از مرزهای عقیده، اخلاق، دین، فرهنگ، هویّت، در دفاع از این مرزهای مهمّ معنوی وارد میشود.
✅ شهیدان ما با پیمان خود، با خدای متعال صادقانه رفتار کردند؛ شهید این است؛ «مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِر».
✅ رزمندهی مؤمن در دورهی دفاع مقدّس، همچنین در برخی از خطوط دفاعی دیگر مثل دفاع از حرم، وقتی که در حال مجاهدت در میدان جنگ است، اخلاصش، توکّلش، تواضعش، مراقبتش از حدود الهی بیشتر از حالت معمولی است.
🌾 سبک زندگی اسلامی در رفتار رزمندگان و شهدای ما برجسته است.
🎞 واقعاً جا دارد تصویر هنرمندانهای را، هنرمندان ما به دنیا نشان بدهند، و رزمندهی ایرانی را بشناسانند به دنیا و با کارهای هنری و بزرگ در مقابل چشم مردم دنیا قرار بدهند.
📢 شهیدان به ما میگویند:
🔔 این راه، راه خدا است
🔔راهی است که خوف و حزن ندارد
🔔ترس و اندوه ندارد
🔔 در این راه بایستی ثابتقدم بود
🔔 در این راه بایستی با قدرت حرکت کرد
🔔در این راه باید با وسوسههای دشمنان متزلزل نشد
📝 ملّت ایران با شنیدن پیام شهیدان باید اتّحاد، اتّفاق، انگیزه و تلاش خود را بیشتر کند.
📝مسئولین جمهوری اسلامی با شنیدن پیام شهیدان، بایستی احساس مسئولیّت بیشتری نسبت به آن امنیّتی بکنند که این شهدا برای ما فراهم کردند.
@Modafeaneharaam